صهیونیسم آنتیتز فاشیسم و نازیسم نیست، نه در دیرینهشناسی تاریخی، نه در تبارشناسی نظری. صهیونیسم که از آغاز جنبشی سکولار و غیرمذهبی بود، روایتی خاص و مهجور از سرگشتی قوم یهود را به خدمت گرفت و از آن سلاحی مرگبار برای سلاخی قربانیان در پیشگاه خداوندگار قدرتپرستی ساخت، سلاحی که پیشتر در کف سرسپردگان فاشیسم و نازیسم پرورده شده بود.
صهیونیسم و نازیسم دو سایه از یک پدیدار اند یا دو شاخه روییده بر یک ریشه، ریشهای مرکب از ضدیت با خرد نقاد و روشنگر، ارادهگرایی، نوستیزی، خودمستثناپنداری، برتریجویی قومی و نژادی، آخرالزمانگرایی، نظامیگری، دیگریسازی، دیگریستیزی، دیگریسوزی، خودحقپنداری، ذوب فردیتها در کلیتی تجسدیافته در قالب ابرمرد. صهیونیسم قرنبیستمی بخشی از رنجدیدگان و دردکشیدگان هولوکاست و همدلان ایشان را فریفت تا به انگیزهی ستیز با اهریمن به مغاک انسانسوزی نازیسم خیره شوند.
خستگان خیره در مغاک آدمیسوزیْ روان روشن و ستمستیز خود را به مغاک درباختند و روان تیره و تباه هیولای خیرهی مغاک را برگرفتند و دیوخو و خیرهسر برآمدند و کورههای آدمسوزی را از خاکستر آرمانهای سوخته برآوردند. اینچنین، روانِ پریشان و دیوانهی نازیسم در پیکر صهیونیسم قرنبیستمی باززاده شد و آستانهی سدهی بیستویکم را مانند آغاز و میانهی سدهی بیستم، باز به خون و آتش کشید.
اومبرتو اکو ویژگیهای سنخنمای فاشیسم را که همزاد و همخون و همخوی نازیسم است، تیزبینانه چنین برشمرده است: کیشِ پرستش بتوارهی سنتِ مسخشده، دشمنی با روشنگری و نوگرایی، اصالت عمل و ستایش قدرت و توجیه هر وسیلهای برای کسب و حفظ و بسط و اعمال قدرت، خیانتدانستن هرگونه نقد و مخالفت، تفاوتهراسی، برانگیختن عواطف و احساسات منفیِ طبقه متوسطِ سرخورده و عاصی، وسواسِ توطئهاندیشی، دشمن را همزمان قوی و ضعیف شمردن، خیانتشماریِ صلحطلبی، تحقیر ضعف و ضعفا، آموزش قهرمانپروری برای همه، مردسالاری و پرستش جنگافزار، پوپولیسم گزینشی، سطحیسازی زبان و سادهسازی پیچیدگیهای واقعیتِ جامعه و سیاست و جنگ در قالب داستانسراییها و روایتپردازیهای عامهپسندانه و عوامفریبانه.
صهیونیسم در همهی این اوصاف با فاشیسم و نازیسم شریک است و اکنون در شماری از این اوصاف، از شرکای خود با فاصلهی بسیار پیش افتاده است. و نیچه همنوا با دیگر پیامبران ناکام پاد-روشنگری هنوز مویه میکند: «آنان که به ستیز با هیولا برمیخیزند، بههوش باشند مبادا خود هیولا شوند؛ در مغاک که خیره بنگری، مغاک نیز در تو خیره مینگرد.»
از سیره و سنت نبوی و علوی و حسنی و حسینی و رضوی که نیاموختهاند، بلکه برخی از ارادهگرایان و قدرتباوران ما که به مغاکِ تیرگی و تباهی چشم دوختهاند، و به ستیز با اژدهای صهیونیسم، گرمی بازار و هویت یافتهاند، زنهار ناشنیدهی نیچه را که نوای ارادهگرایانهاش به گوش ایشان خوش و آشناست، به گوش گیرند تا ارادهگرایانه و بیباکانه و دیوپسندانه از کشته شدن نیمی از مردم جهان در پای آرمان آخرالزمانی خود دم نزنند و آن را روا نشمارند و درهای جهنم فاشیسم و نازیسم و صهیونیسم را رو به سوی دامنههای تشیع ستمستیز گشوده نخواهند و نهادن این داغ تیرهی ننگ را بر گونهی سنت شیعه نپسندند.
منبع: کانال نویسنده
216216