دولت جدید شروع به کار کرده و انتخاب رؤسای دانشگاهها موضوع داغی در جامعه علمی شده است. اساتید، دانشجویان و مقامات سیاسی بیشترین نگرانی را درباره این موضوع دارند. تجربه قریب ۲۰ سال حضور در دانشگاه به عنوان مدرس، چند نکته را به من یاد داده است:
یک. عمده رؤسای دانشگاهها – جز در موارد معدود – بدون اعمال نظر مؤثر اعضای هیئت علمی دانشگاه انتخاب میشوند و بیشتر انتخابهایی سیاسی هستند. کم و کیف این انتخابهای سیاسی در دولتهای مختلف، متفاوت است.
دو. من هنوز نشنیدهام رئیس دانشگاهی انتخاب شده باشد و قبل از انتخاب، برنامههای خود برای اداره دانشگاه را در جایی، مثلاً در گردهمایی اساتید دانشگاه، هیئت امنا یا کمیتهای منتخب از اساتید، ارائه کرده باشد. شاید هم اتفاق افتاده، من نمیدانم، ولی حتماً رویه رایجی نیست.
سه. رئیس دانشگاه بیش از آنکه خود را پاسخگوی وضعیت دانشگاه در مقابل اعضای هیئت علمی و دانشجویان بداند، پاسخگوی شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت علوم و مقامات سیاسی و امنیتی بیرون از دانشگاه است.
چهار. معیارهای رئیس دانشگاه شدن هم ابداً مشخص نیست. بنابراین مثلاً در یک مورد واقعی در دانشگاه الف، از آقای ب که رئیس_دانشگاه و وزیر_علوم شایستهای بوده تا آقای ج که حتماً آدم ناشایستی برای ریاست دانشگاه بوده، رئیس دانشگاه شدهاند.
پنج. هیچ رئیس دانشگاهی در ایران ثبات دوران مدیریت را تجربه نمیکند. او برنامهای نداده، در جایی رأی اعتماد علمی-مدنی (نه سیاسی) نگرفته، و همان گونه که سیاسی آمده، تحت تأثیر جریانها و رخدادهای سیاسی هم تغییر میکند. حداکثر عمر رئیس دانشگاه 8 سال به اندازه دو دولت است. این هم به شرطی است که وسط دورهاش رخدادی سیاسی یا حتی دانشجویی – نظیر یک جشن دانشجویی که به مذاق کسانی خوش نیامده – ریاستش را پایان ندهد. رئیس دانشگاه با برنامهای که از آن دفاع کرده و در برابر اعضای هیئت علمی متعهد شده، رئیس نشده است. بنابراین اغلب پاسخگویی در برابر اعضای هیئت علمی برای دنبال کردن آن برنامه در اولویت نیست؛ حفظ سمت در برابر نیروهای سیاسی بیرونی ارجح است. این به معنای فقدان رؤسای دانشگاه شریف و پایبند به اصول علمی و حرفهای نیست، بلکه رویه غالب این است.
شش. قواعد انتخاب استاد، اخراج استاد، تغییر دروس، تأسیس رشته و … همه با جزئیات گیجکنندهای توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت علوم تعیین میشود. رؤسای دانشگاهها و مراتب پایینتر نظیر رؤسای دانشکدهها و گروهها کاملاً دستبسته نیستند و راه هر خلاقیتی بسته نیست، اما دانشگاه در بوروکراسی تحمیل شده از بالا و عمدتاً شورای عالی انقلاب فرهنگی، بیشتر به ادارهای هضمشده در بوروکراسی در شهرستانی دورافتاده بیشتر شباهت دارد تا جایی که در آن باید فضاهای بازی برای خلاقیت و ایدههای نو وجود داشته باشد.
هفت. ممکن است چند دانشگاه بزرگ نظیر صنعتی شریف، دانشگاه تهران، دانشگاه تربیت مدرس یا صنعتی امیرکبیر در حوزه اختیارات و آزادیهای رؤسای دانشگاه با بقیه دانشگاهها تفاوتهایی داشته باشند (بالاخص در دانشگاه صنعتی شریف)، اما رویه غالب، تحمیل مجموعهای از قواعد صلب و پر از تنگنا، با تمرکز بالا بر دانشگاههاست.
هشت. آنچه در بند هفت گفته شد، دست و پای رئیس دانشگاه و کلیت دانشگاه برای ایفای نقش محلی را میبندد. ایران کشور وسیعی با فرهنگها، ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و مسائل متفاوت در هر جغرافیا و منطقه است. رئیس دانشگاه در شرایط حاضر آن کسی نیست که خلاقیت و توان فکری و مدیریتی خود را برای شناخت و تعریف مسائل محلی و متناسبسازی ظرفیتهای دانشگاه برای کمک به حل مسائل محلی بهکار بگیرد؛ بلکه همان کسی است که به اوامر از مرکز رسیده، مطابق آئیننامهها و تحت اقتدار نهادهای بیرونی عمل میکند. این وضعیت، اثربخشی دانشگاه را به شدت کاهش میدهد.
دولت چهاردهم اگر میخواهد وفاق را در دانشگاه تعریف کند، یک راهش این است: اصلاح رویه انتخاب رؤسای دانشگاهها به نحوی که دانشگاه را از اقتدارهای بیرونی (سیاسی، غیرعلمی) رها سازد و در برابر الزامات نهادهای علمی و مسئولیت اجتماعی در برابر محیط بیرونی پاسخگو سازد. این چنین دانشگاهی میتواند در جریان توسعه و ساختن کشور مؤثر باشد. ادامه وضع موجود، ابتر کردن دانشگاه است.
آنچه نوشتم به معنای نبودن رئیس دانشگاه شایسته در کشور نیست، منظور رویه غالب و اثرات آن است.
منبع: کانال نویسنده
بیشتر بخوانید:
توهمزایی مشروطه، انقلاب 57، خرداد 76 و انتخابات 1403
انقلاب علمی خاموش و انفعال ما / پیشگامی تولید فکر نیازمند آزاداندیشی از قیدهای تحمیلی است
محمد فاضلی: مجازات مفسدان اقتصادی ، فساد را از بین نمی برد؛ شاید فقط افکار عمومی را التیام ببخشد
افشاگری احمد توکلی از حق الزحمه چند هزار میلیاردی برای هیئت ۷ نفره مولدسازی! /دولت فاتحه خانه دار شدن مردم را باید بخواند اگر…