نظریه زوجیت نقطه مقابل تضاد در دیالکتیک مارکسیستی!
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم– طیبه مجردیان: این روزها که در محافل نخبگانی و دانشگاهی مسئله الگوی سوم و تعریف هویت زن در گفتمان انقلاب اسلامی به صورت جدی مطرح شده است؛ برخی از اندیشهورزان در تعریف هویت زن بر جنسیت و جهان متمایز زنانه از مردانه تأکید بسیار دارند. این در حالی است
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم– طیبه مجردیان: این روزها که در محافل نخبگانی و دانشگاهی مسئله الگوی سوم و تعریف هویت زن در گفتمان انقلاب اسلامی به صورت جدی مطرح شده است؛ برخی از اندیشهورزان در تعریف هویت زن بر جنسیت و جهان متمایز زنانه از مردانه تأکید بسیار دارند. این در حالی است که گروه دیگری از اندیشهورزان معتقدند در تعریف هویت زن، انسانیت او در صدر مینشیند و جنسیت بعد از انسانیت و در مرحله دوم تفاوتهایی جزئی ایجاد میکند. بنابراین در اصل باید روی شباهتهای زنان و مردان و مسئله انسانیت تأکید کنیم چون اشتراکات زنان و مردان بسیار بیشتر و اساسیتر از تفاوتهای آنها است. صاحبان این تفکر معتقد هستند تأکید بیش از اندازه بر جنسیت و نظام زوجیت که بر جنسیت متمایز زنانه و مردانه تأکید دارد خودش باعث ایجاد نوعی تبعیض علیه زنان میشود.
لازم به ذکر است در تبیین نظام روابط زنان و مردان از یکطرف با ایده فمنیسم مواجه هستیم که اگرچه اندیشه و آراء مختلف و متعارضی تحت این عنوان وجود دارد ولی آنچه به عنوان ایده اصلی فمنیسم در سطح دنیا و از طریق نهادهای بینالمللی برجسته شده است، ایده فمنیسم لیبرال یعنی برابری کامل حقوق و تکالیف زنان و مردان و نقش یکسان هردو جنس در نظامات اجتماعی و خانوادگی است. این ایده ضمن داشتن مزایایی برای زنان، آسیبهای غیرقابل انکاری بر پیکره خانواده وارد کرده است. از سوی دیگر پیروان ادیان الهی قائل به تفاوت تکوینی زن و مرد و امتداد این تفاوت در برخی سطوح خانوادگی و اجتماعی ضمن برابری هر دو جنس به لحاظ انسانی هستند. اما با توجه به اینکه در دانش فقه، قاعدهای به نام اشتراک داریم و اصل بر اشتراک حقوق و تکالیف زنان و مردان است مگر در مواردی که دلیل روشنی بر تفاوت وجود داشته باشد، هنوز بر سر دامنه اشتراکات و تفاوتهای میان دو جنس و نظام روابط خانوادگی و اجتماعی آنها اختلافات متعددی وجود دارد.
اختلاف بر سر جنسیت و تفاوتهای جنسیتی در امتداد اجتماعی آن یعنی طراحی جامعه مطلوب نمود پیدا میکند. تصویر مطلوب جامعه زوجیتمحور تفاوتهای اساسی با جامعه فراجنسیتی دارد. به عنوان مثال برخی از اندیشه ورزان، تفاوت نقشهای زنانه و مردانه را تنها در محدوده خانواده میپذیرند و اجتماع را عرصه تساوی زنان و مردان میبینند و در مقابل گروهی معتقد هستند؛ مسئله زوجیت فقط محدود به خانواده نمیشود بلکه امتداد اجتماعی هم دارد یعنی زوجیت را فراتر از خانواده، قانون عام عالم آفرینش میدانند. بنابراین به نظر میرسد در فاهمه اندیشهورزان، فهم متفاوتی از موضوع جنسیت و زوجیت وجود دارد.
ضمن اینکه جای خالی نگاه نظاممند و یکپارچه در تبیین نظام روابط زنان و مردان بر اساس مبانی دینی در علوم انسانی ما مشهود است. نکته جالب اینکه مقام معظم رهبری معتقد هستند نظریه زوجیت نقطه مقابل نظریه تضاد در دیالکتیک مارکسیستی و عامل حرکت جامعه بشری است. برخی متفکرین معتقد هستند این نظریه میتواند برای طراحی هندسه روابط زنان و مردان در جامعه هم مبنا قرار بگیرد.
در همین راستا خبرگزاری تسنیم برای تدقیق نظریه زوجیت و باز شدن گرههای ذهنی در موضوع اهمیت جنسیت در جامعهسازی مطلوب و در ادامه پرونده «جمعیت و زن اجتماعی جدید» با خانم دکتر انسیه برومند، دکترای تفسیر تطبیقی گفتگو کرده است. مشروح این مصاحبه را در ادامه میخوانید.
فهم قانون زوجیت؛ مقدمه ورود به بحث جنسیت
سوال: جنسیت در تعریف هویت انسانها و علی الخصوص زنان و طراحی جامعه مطلوب چقدر اهمیت دارد؟ شاهد این هستیم که برخی چرا در حوزه زنان و برای تعریف هویت زن از قانون زوجیت حرف میزنیم؟ اساساً چه تعریفی از جنسیت و زوجیت وجود دارد؟
تصویری که ترسیم کردید، تصویر بسیار درستی از وضعیتی است که ما در حوزه زنان و به صورت خاص در موضوع جنسیت داریم. سوالات زیادی در این زمینه مطرح است که بالاخره دعوای ما بر سر انسانیت است یا جنسیت؟ اصالت به انسانیت است یا جنسیت؟ اگر اصالت با انسانیت است، جنسیت این وسط چه کاره هست؟
نظر بنده این است که انسانیت بدیهی است. ما انسانیت را قطعاً به صورت پیش فرض داریم و به برابری انسانی قائل هستیم و میدانیم هر دو انسان آفریده شدیم. پس مطمئناً اصالت با انسانیت است ولی این انسان دو جنس پیدا کرده؛ یکی زن شده و یکی مرد. اساساً بازنمایی انسانیت در زندگی دنیایی با جنسیت است. بنابراین این سوال به وجود میآید که هدف خداوند از خلقت دو جنس چیست؟ من جنسیت را هم عرض انسانیت نمیبینم. میگویم انسانیت زیر بناست. حالا بعد از انسانیت، ببینیم جنسیت چیست؟
من همیشه یک مثال خندهدار میزنم؛ میتوانیم با خداوند دیالوگ کنیم و بگوییم تو که قدرتش را داشتی، میخواستی انسان خلق کنی قبول ولی فقط یک جنس خلق میکردی! اصلاً بیجنس خلق میکردی یا سه جنس خلق میکردی یا…!
اما من اینطور فهمیدم که میگویم خدایا چون تو حکیم هستی، همه کارهایت قاعده دارد، بیعلت نیست. پس دو جنسیت، نه میتوانسته یک شود و نه میتوانسته سه شود. باید دو تا میبوده؛ حالا چرا دوتا؟ میگوید زوجیت را بفهم آنوقت می فهمی چرا دوتا؟چرا زن؟ چرا مرد؟
ما پسینی به جنسیت نگاه میکنیم، نه پیشینی و هم عرض. اگر انسانیت را نبینیم در موضوع جنسیت قطعاً به دعوا و چالش میرسیم. این دید درستی است و باید بتوانیم اینگونه ببینیم. بنابراین احتیاج داریم هر دو را درست بفهمیم؛ انسانیت را در جای خودش و جنسیت را هم در جای خودش و هیچکدام را هم به نفع دیگری پس نزنیم. امتیاز را به یکی ندهیم به معنای اینکه دیگری را رقیبش بدانیم و از میدان بیرون کنیم.
یکی از زیر بناهایی که لازم است خیلی خوب فهمیده شود تا بعد از آن تازه به موضوع جنسیت برسیم و بتوانیم زن و مرد را بفهمیم، موضوع زوجیت است. زوجیت پل ارتباطی بین انسانیت و جنسیت است یعنی چیزی که این وسط واسطه میشود تا به فهم درستی از جنسیت برسیم، زوجیت است.
نظریه زوجیت نقطه متقابل نظریه تضاد در دیالکتیک مارکسیستی
سوال: درباره نظریه زوجیت بفرمایید. این نظریه دقیقاً چه میگوید؟
یکی از انگیزههای جدی من برای پرداختن به موضوع زوجیت، تک جمله ویژه آقا در دیدار سال 1401 با بانوان بود. این موضوع بحث زوجیت را برای من از یک تحقیق ساده خارج کرد و متوجه شدم جدیتر باید به این موضوع بپردازم. درواقع موضوع پژوهشی من نظریه زوجیت هست و تلاش کردم تا این نظریه را بر اساس مستندات قرآنی اثبات و تبیین کنم. به عقیده بنده، ما فهم درستی از جنسیت نداریم. تعاریف ما از تعاریف قرآن فاصله دارد و ما احتیاج داریم خیلی از تعاریف خودمان را با قرآن از نو بشناسیم. در واقع نیاز به یک باز تعریف داریم. فضای مصطلح ما حتی مصطلحات علمی ما در تعریف بسیاری از مفاهیم از فضای قرآنی فاصله دارد. اما نکاتی که مقام معظم رهبری میفرمایند دقیقاً روی فرهنگ قرآن مینشیند.
طبق فرمایشات مقام معظم رهبری: «این زوجیّت که در نگاه اسلامی این جور واضح است، درست نقطه مقابل تضاد در دیالکتیک هگلی و مارکسیست است؛ یعنی رکن اصلی این دیالکتیک هگل که بعد هم مارکس از او گرفته، تضاد است که حرکت جامعه و حرکت تاریخ و حرکت بشری ناشی از تضاد است؛ یعنی «تز» و «آنتیتزی» وجود دارد که از آنتیتز و تز، سنتز به وجود میآید. در اسلام، سنتز از آنتیتز به وجود نمیآید، از زوجیّت به وجود میآید؛ از زوجیّت است، از ملائمت است، از همراهی است که آن رتبهی بعدی به وجود میآید، نسل بعدی به وجود میآید، حرکت بعدی به وجود میآید، مرحله بعدی به وجود میآید. البته اینها احتیاج به بررسی و کار دارد. این که من عرض کردم، یک نظریه است، یک نگاه است. خب، بنابراین زوجیت، قانون عام عالم آفرینش است. این زوجیت در گیاه هم هست، در حیوان هم هست، منتها این قانون ثابت در [مورد] انسان، یک ضوابطی دارد؛ در مورد خصوص انسان ضوابطی معین کردهاند. علت چیست که ضوابط معین کردهاند؟ چون بدون ضابطه هم میشد زوجیت به وجود بیاید، مثل اینکه بعضی جاهای دنیا بیقاعدگی وجود دارد. علت این است که کار انسان از روی انتخاب و اختیار است. حرکت انسان، پیشرفت انسان، بدون انتخاب خودش و اختیار خودش ممکن نیست. باید بتواند این انتخاب و اختیار در یک چهارچوب قرار بگیرد والا یکی یک چیزی انتخاب میکند، یکی چیز ضد او انتخاب میکند، اغتشاش به وجود میآید».
پروژه خانواده از منظر قرآن در واقع روزی من بود. حدود 10 سالی در این موضوع خانواده با محتوای قرآنی کار میکنم. از سال 94 به بعد این مسئله برای من تبدیل به پروژه تحقیقاتی شد. کلید واژه زوجیت و هم خانوادههایش که تعدادشان در قرآن زیاد است را در پایان نامه کارشناسی کار کردم. دو سال هم به صورت متمرکز روی هویت جنسی کار میکنم چون به این نتیجه رسیدم که این بحث خیلی ضرورت دارد.
فهم تضادپایه؛ مانع فهم درست نظام زوجیت و جنسیت
به نظر بنده علت اینکه موضوع زوجیت و جنسیت را درست فهم نمیکنیم این هست که از فهم تضاد پایه در نمی آییم.این مدل از فهم در ذهن ما نهادینه شده است و ریشه تاریخی خیلی عمیقی دارد و نمیتوانیم به راحتی ذهنیت خودمان را از آن خلاص کنیم. یعنی با وجود اینکه ما بچه مسلمان هستیم و داریم از زوجیت حرف میزنیم، بین انسانیت و زوجیت با پس زمینه تضاد نگاه میکنیم و مدام دنبال رقابت و دعوا هستیم. حتی اگر بخواهیم آگاهانه این ذهنیت را تغییر بدهیم، زمان میبرد. باید بتوانیم این مفاهیم را کنار بگذاریم وببنیم خانمها و آقایان چگونه باید تعامل کنند بدون اینکه منافعشان با هم به تضاد برسد. یعنی زن و مرد در بستر تعامل، هر دو به منفعت برسند و این میشود زوجیت.
اساساً ایده مرکزی فمنیسم در بیان چرایی ستم به زنان در طول تاریخ، پدرسالاری و مردسالاری است و تضاد منافع زنان و مردان است. یعنی رابطه زنان و مردان را تضادمحور و موقعیت زنان را تحت ستم مردان میبینند و پس از ترسیم این وضعیت تضادمحور به دنبال راه حل هستند. به همین خاطر گروهی میگویند باید تأکید را روی انسانیت ببریم و جنسیت را تقلیل بدهیم و در کمترین حد ممکن درباره آن صحبت کنیم تا اتفاقاً وضعیت زن بهتر شود. یک عده هم میگویند نه، شما نمیتوانید تمایزها را در نظر نگیرید. تصویر خود من این است که بگوییم شما دارید سفرهای پهن میکنید، در این سفره اگر جنسیت ترشی است، کمتر بگذارید. چرا این همه ترشی سر سفره میگذارید؟ بیشترش را انسانیت مثلاً برنج و خورشت بگذارید.
جامعه باید بتواند فرمول زوجیت را در تمام نهادهای خود پیریزی کند و الا دشمن خانواده میشود
سوال: یعنی شما زوجیت را در سطح یک نظریه برای حل چالش نظام روابط زنان و مردان در خانواده و اجتماع میبینید؟ اساساً این جامعه زوجیت محور چه تصویری دارد؟
بله دقیقاً. در ایده انبیا انسانیت، پایه است. انسان در دو جنس آفریده شده و این دو جنس زوج یکدیگر هستند.
زوجیت از خانواده شروع میشود و به جامعه توسعه پیدا میکند. همانطور که خانواده به هر دوِ زن و مرد احتیاج دارد، جامعه هم به زنان و مردان به صورت توأمان احتیاج دارد. زن و مرد هیچ کدام نباید رقیب همدیگر باشند و رابطه آنها تضاد باشد. دین نه رابطه طولی صرف را میپذیرد که یک نفر بالاتر و یک نفر پایینتر باشد و نه رابطه عرضی صرف را میپذیرد. میگوید باید بتوانیم یک رابطه ترکیبی طولی عرضی بسازیم؛ یک جاهایی طولی، یک جاهایی عرضی. حالا در این رابطه طولی و عرضی جنسیت هم داریم. اتفاقاً میگوید باید به زنانگی و مردانگی ذیل انسانیت خیلی توجه داشته باشید و تا میتوانید از آن محصول بگیرید. اساساً محصول گرفتن و تولید ناشی از زوجیت است.
بنابراین به هر دوِ زن و مرد توأمان، هماهنگ و همراه احتیاج داریم. نمیدانم چگونه میخواهیم به تولید برسیم وقتی زوجیت را نفی میکنیم؟ حالا این زوجیت ریشه در جنسیت دارد. در واقع وقتی ما از جنسیت حرف میزنیم با دو مدل زندگی یا دو مدل سبک زندگی کردن مواجه هستیم.
بنابراین اگر بخواهیم زوجیت را خیلی ساده فهم کنیم، نحوه ارتباطاتی است که منجر به تعامل شود، نه تضادو از آن پیوست و افزایش ارتباط و کمال در بیاید. به همین خاطر خیلی راحت میتوانیم بگوییم زوجیت یعنی رابطه متکامل. رابطه تکمیل کننده و زوجیتی فارغ از جنسیت یعنی وقتی «یکِ من» چیزی به شما اضافه کند و «دوِ شما» چیزی به من اضافه کند؛ داد و ستدمان یک ارزش افزوده حقیقی داشته باشد و جنس معامله به خودش نگیرد. این میشود زوجیت و تا زوجیت خوب فهم نشود، جنسیت هم درست فهم نمیشود. جامعه زوجیت محور یعنی از خانواده جامعه ساختن؛ اگر نتوانیم این جامعه را بسازیم، خانواده و جامعه به جان هم میافتند و این مسئله به خصوص برای زنان که بعد خانوادگی پررنگتری دارند، مشکلات متعددی ایجاد میکند.نهاد تربیت، نهاد علم، نهاد آموزش، نهاد سیاست، نهادهای مختلف در واقع بازنمایی جامعه است. جامعه باید بتواند فرمول زوجیت را در تمام نهادهای خود پیریزی کند و الا دشمن خانواده میشود. اتفاقی که در حال حاضر در جریان است. جامعه و خانواده در تقابل و یقهکشی با یکدیگر هستند.
داستان زندگی امروز ما؛ قصه مهمانی لکلک و روباه
ظرفی داریم که مظروف ما در آن نمینشیند
یکی از ریشهایترین مسائل ما و اینکه در حوزه مسائل اجتماعی مختلف به پاسخ مطلوب نمیرسیم این هست که در واقع نظریه اجتماعی خودمان را نداریم. آنچه که ما با آن زندگی میکنیم، نظریه اجتماعی سرمایهداری است. مدل نظام استیلا که کلاً برچیده شده و ما در نظام اجتماعی با مؤلفههای نظام سرمایهداری زندگی میکنیم. به همین خاطر انگار ظرفی داریم که مظروف ما در آن نمینشیند. مثل قصه مهمانی لک لک و روباه است که هر کدام ظرفشان متناسب استفاده خودشان بود، لکلک نمیتوانست غذای روباه را بخورد و روباه هم غذای لکلک را. اگر استعارهای نگاه کنیم ما یک چنین گرفتاریای داریم. خروجی آن وضعیتی است که میبینیم که یک زندگی حداقل دوگانه داریم.
چون زندگی یک مفهوم کلی است که اقتصاد، سیاست، فرهنگ، تربیت، آموزش، سلامت و… در آن مینشیند. ما باید بتوانیم در همه اینها، ظرف خودمان را داشته باشیم تا مظروف ما در آن ظرف بریزد یعنی اقتصاد خودمان، تربیت خودمان و… را داشته باشیم. الان اگر خیلی ساده نگاه کنیم، ظرفش موجود نیست و ظرف آن جامعه است. یعنی جامعه زوجیت محور که ایده انبیاء است را نساختیم که مظروف ما در آن بنشیند. بنابراین مدام دچار چالش و بحران میشویم.
انواع مدلهای جامعهسازی؛ ایده انبیا، نظام استیلا، نظام برابری
سوال: فرمودید ایده انبیا در جامعه سازی محقق نشده و ما در واقع در یک وضعیت معارض و در بستر جامعه سرمایهداری زندگی میکنیم. به مدل استیلا که دوره آن گذشته هم اشاره کردید. درباره این دو مدل از جامعهسازی و وضعیت زن در این جوامع بفرمایید. چه اتفاقی برای جنسیت در تفکر غرب و فمنیسم افتاده یعنی آنها چه مسیری را طی کردند و به چه درکی از جنسیت رسیدند؟
جنسیت موضوعی است که از اول خلقت انسان مطرح بود است. از همان اولی که آدم پایش را روی زمین گذاشت؛ یک مرد بود و یک زن و یک خانواده. اگر الهیاتی نگاه کنیم چه در تعبیر توراتی چه انجیل چه قرآن، قصه از یک زن و مرد شروع میشود. بنابراین از اول شما با جنسیت مواجه هستید و حالا این زن و مرد شروع کردند به تکثیر و زیاد شدن، بچهدار شدند، بچههایشان بزرگ شدند و آنها هم ازدواج کردند و به همین شکل پیش رفت تا با پدیدهای به اسم جامعه مواجه شدیم. یعنی از یک زن و شوهری که یک خانواده بودند به پدیدهای به نام جامعه رسیدیم.
در سیری که تاریخ بشر روی کره زمین طی کرده، جامعه 3 مدل کلی پیدا کرده و در کل حیات بشر از این سه شکل کلی خارج نشده است. یکی مدلی که ما معتقد هستیم جامعهسازی باید با خانواده شکل بگیرد و در واقع ایده انبیا بوده است. این مدل میگوید جامعهای بساز که با خانواده تضاد نداشته باشد یعنی خانواده را به هم نریزد تا بتوانی هم در خانوادهات و هم در جامعهات باشی. اینگونه نشود که خانواده و جامعه به جان همدیگر بیفتند. الان به همین شکل است یعنی بین خانواده و جامعه یقهکشی است. انگار به نحوی با هم دشمن هستند و دیالکتیک دارند. مثل اینکه برخی معتقد هستند خانواده دشمن تشکیلات است.
اما طرح دوم یعنی نظام استیلا گفته اصلاً خانواده چیست؟ زن چیست؟ زن، ابزار مرد است. من مرد میایستم بالا و جامعه هم برای من است. زن فقط محدود به خانواده و در خدمت من است. حق تصمیمگیری ندارد. حق نفس کشیدن ندارد. این تفکر یک عمر طولانی دارد و حدود 3 هزار سال در نظام استیلا و امپراتوری تجلی داشته است. سیستم آن هم اینگونه بوده که بعضی از انسانها دست برتر و بقیه برده هستند از جمله زن. یعنی همانطور که سیاه پوست و سرخ پوست برده است، زن هم برده است. جنسیت در این سیستم اینگونه فهم شده است. حتی در فلسفه و در تفکر فلاسفه از ارسطو گرفته تا فلاسفه دیگر، تفکراتی که دارند از جمله نسبت به زن، تئوریزه کردن انسان برتری است که یکی از شاخصههای آن مرد بودن است. البته هر مردی هم نه، مرد سفید پوست اروپایی که امتیازات ویژهای دارد و یکی از ویژگیهای آن هم مرد بودن است. در این سیستم درواقع زن بودن یک جور تحقیر است.
در جهان سرمایهداری توپ تازه در زمین جنسیت افتاد
سوال: مدل سوم چیست؟
وقتی بشر دید مدل استیلاجویی جواب نمیدهد، این مدل کم کم کنار رفت. به زنان گفته شد ما شما را هم قبول داریم پس بیایید با هم برابر شویم. از قرن 15 یعنی رنسانس به اینطرف که شروع جدی آن از قرن 17 به بعد است، سبک زندگی بشر از نظام استیلا به نظام سرمایهداری تغییر پیدا کرد و مدل برابری ایجاد شد. سر و کله جنسیت تازه از اینجا پیدا شد. تا قبل از آن جنسیت اصلاً موضوع جهان استیلا نیست چون زن برایش موضوعیت ندارد. در جهان استیلا زن برده است و باید خدماتی بدهد و یک بخور و نمیری به او داده شود تا فقط زندگی کند. اما در جهان سرمایهداری توپ تازه در زمین جنسیت افتاد و فمینیسم به وجود آمد.
مدل برابری هم به نحوی یک بازی مردانه است چون انسان برتر یا به بیان ما انسان کامل جهان سرمایهداری، تاجر است در مقایسه با انسان برتر جهان استیلا که پادشاه است. تاجر دنبال پول و سرمایه و درآمد است و از دید تاجر، زن، نصف جامعه است. زن هم مشتری است یعنی میشود به او محصول و خدمات فروخت و هم میشود از خدمات او استفاده کرد. پس برای سود بیشتر باید او را بازی داد و به جامعه آورد تا هم به تو خدمات بدهد و هم مشتری تو باشد. بنابراین موضوع جنسیت از قرن هفدهم به بعد در جهان رقیب ما مطرح شد.
فمینیست خودش یک تاریخ دارد که حداقل سه دوره کلی و سه دوره جزئی را طی کرده و هفت هشت مدل متفاوت دارد. اما اگر حرکت تاریخی بشر روی زمین را دنبال کنیم، میبینیم یک دفعه پدیدهای به نام انقلاب اسلامی آمده و در این مسیر سکتهای ایجاد کرده است. حداقل در اندازه کشوری مثل ایران، سعی کرده برای یک تفکر متفاوت، زمین بخردیعنی به دنبال پیاده کردن ایده انبیا بوده است. اما این جامعه زوجیتمحور هنوز محقق نشده و ما همچنان در یک وضعیت دوگانه به سر میبریم. یعنی مشکل اساسی در ساختار اجتماعی است. در مدل جامعهای است که در آن زندگی میکنیم.
اثبات نظریه زوجیت بر اساس مستندات محکم قرآنی
سوال: بر چه اساسی میفرمایید ایده انبیا برای زیست اجتماعی جامعه زوجیت محور است؟ شواهد شما بر این ادعا چیست؟
درباره این مسئله میتوان ساعتها سخن گفت اما اجالتاً فقط سرنخهایی میدهم. من نظریه زوجیت را بر اساس مستندات قرآنی(11 اصل) تبیین کردم. البته در این جلسه مجال ذکر همه این مستندات نیست اما اجمالاً میتوانم بگویم این ادعا مستندات قرآنی محکمی دارد. به عنوان مثال:
سوره حج یک آیه باشکوه دارد(آیه78) که خدا به ما میگوید من برای شما حج نگذاشتم، ملت پدرتان ابراهیم است یعنی خداوند کلمه أب را برای بیان نسبت ما به عنوان مسلمان با حضرت ابراهیم استفاده کرده است: «وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْكُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیكُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ…» با همین قصه پیش برویم پیامبر هم در مقام رسالت خودش پدر امت است. بعد هم حدیث «انا و علی ابوا هذه الامه» را داریم. حضرت رسول هم ختم این زنجیره نورانی نیست. این واژهها خیلی دقیق استفاده شده است. اگر رسول خدا پدر باشد، چه کلیدواژهای از کلید واژههای نظام خانوادگی بر روابط اعضای امت واحده توحیدی حاکم است؟ «انما المومنون اخوه» پس برادری تبیین کننده نسبت اعضای امت واحده است. زبان عربی جزو زبانهایی است که جنسیت را نشان میدهد اما نکته این است مادامی که کلمهای که دلالت بر تأنیث دارد در جمله استفاده نشده باشد، جنسیت مطرح نیست. پس اخوه هم برادری و هم خواهری است. أخوت به جمع مومنان ذکوراً و اناثاً دلالت دارد. عین همین را در واژه مومن داریم.
یکی از ظرایف قرآن است که هر وقت خدا بحث را خواسته به وادی جنسیت ببرد، زاویه دید خودش را با جنسیت زن نشان داده است که خودش جای بحث دارد. برای من از بچگی سوال بود که چرا مدام میگویند حقوق زنان؟ چرا هیچکس درباره مردان صحبت نمیکند؟ انگار مفروض است که یک چیزی داریم به نام مرد و یک چیز غیر طبیعی داریم به نام زن که باید درباره او صحبت کرد. این فهم بدش است اما فهم خوبش این است که قصه جنسیت با زن فهمیده میشود. شما تا زن را نفهمید نمیتوانید مرد را بفهمید. نقطه آغاز فهم آنجاست.
بنابراینپیامبر باید در مقام پدری قرار بگیرد. ما برادر شویم، اخوت شکل بگیرد. نظام اجتماعی اخوت محور ایجاد شود. تا اقتضای بهرهمندی از پیامبر رحمت للعالمین تازه فراهم شود.
جامعه زوجیت محور؛ جامعه مطلوب از منظر قرآن
تمامی این چیزها را میگویم تا بگویم چرا باید با زوجیت جامعه را ساخت. ارتباط زوجیت با أب، أم، أخ، أخت، ارتباط واضحی است. پدری و مادری محصول زوجیت است. برادری و خواهری هم محصول زوجیت است. همه دورچین آن هستند. از اتفاق این کلمهها را خداوند آنجا که دارد نظام اجتماعی ایدهآل را ترسیم میکند، استفاده کرده است. پس ما را یک قدم به این سمت میبرد که ایدهآل اجتماعیاش را فهم کنیم و بفهمیم خداوند به زندگی اجتماعی بشر چگونه نگاه میکند. نهایتاً اینکه:
«امت اسلامی» در فرهنگ اسلام به مثابه «خانواده» دیده میشود. یعنی سرریز تمام این حرفها میآید در حرف آخرمان که میگوید امت اسلامی به مثابه خانواده است. میگوید زمانی به شما میگویم جامعه که بتوانید یک خانواده بزرگ بسازید و خانواده شما محصول نسب و سبب و ارتباطات عشیرهای نباشد بلکه محصول ایمان و نظام اخوت ایمانی باشد. نظام ارتباطیشان بر اساس مودت است.
آیه دیگر اشدا علی الکفار رحماء بینهم است. رحما را استفاده کرده. کلید واژه رحماء و رحم در نظام خانواده استفاده میشوند، اینها همه حکایت از تصویر جامعه ایده آل دارند. من خیلی مختصر مطرح کردم که تمامی این گزارهها قابلیت بحثهای مفصل دارد.
ضدیت نهادهای اجتماعی با خانواده به ویژه در مأموریت مادری
در چنین جامعهای، حاکمیت مجموعه پدران و مادران است، در لایه نخبگانی چه کسانی را میگذاریم؟ کسانی که از همه برادرتر و خواهرتر هستند و دنبال این هستند که بچههای کوچک را رشد بدهند. بنابراین اگر فهم ما از جامعه خانواده محور باشد؛ جامعه را یک خانواده بزرگ میببینم که پدر، مادر، برادران بزرگتر و خواهران دلسوز و مهربان و پیگیر لازم دارد که حواسشان به پدر و مادر و بچههای کوچکتر باشد و مسئله آنها را پیگیری کنند. در فضای ذهنی ما که فضای فهم زوجیتی است، اسم چنین چیزی جامعه میشود. اگر چنین جامعهای بسازیم خانواده و جامعه به جان هم نمیافتند. اساساً ایده انبیاء جامعهسازی زوجیت محور است اما این مدل از جامعه هنوز محقق نشده است. حتی تصویر این جامعه هم به درستی فهم نشده و بسیاری از مشکلات ما ناشی از این مسئله است.
هماهنگی خانواده و جامعه در جامعه زوجیتمحور
سوال: پس زوجیت بر خلاف تصوری که در ذهن ما وجود دارد یک قاعده کلی ورای حیطه خانواده است؟
بله مدل جامعه سازی ما زوجیت محور است. ما باید بتوانیم از خانوادهها جامعه بسازیم. این به ظاهر حرف سادهای است ولی در واقع عملی شدنش خیلی سخت است. از خانواده، جامعه ساختن مثل این است که شما الان اینجا یک خبرگزاری دارید؛ ترکیب چینش آدمها، سیاستگذاریها و قانونها و در کل کار شما در این خبرگزاری طوری باشد که شما از اینجا که به خانه میروید، بعد خانوادگیتان تقویت شود، نه تضیف. یعنی با دست پر و خیلی با نشاط راهی خانه شوید و بگویید میروم برای مادری بهتر؛ به این میگویند جامعه زوجیتمحور. اما الآن ما چنین چیزی نداریم و خانواده و جامعه ضد و دشمن هم هستند به ویژه برای خانمها چون مأموریتهای زن، خانوادگیتر تعریف شده است. در حال حاضر نهادهای اجتماعی با خانواده به ویژه در ماموریت مادری، ضدیت و دشمنی زیادی دارند در حالی که در نظام دینی یعنی در ایدهآل انبیا تمام جامعه در خدمت مادر است.
اصلاً هدف حکومت، تربیت انسان است. میگوید حکومت میخواهم که جامعه بسازم، جامعه میخواهم تا خانواده را بسازم، خانواده را میخواهم تا انسانسازی کنم. انسان سازی را زن انجام میدهد، زنی که مادر است. پس تمام اینها در خدمت مادری است یعنی یک چیز مهمی دارد به نام نهاد مادری و میگوید همه باید در خدمت او باشند. در خدمت او باشند نه به معنای استیلا که بخواهیم به مادرسالاری برسیم. به این معنا که یار و یاور او در پرورش انسانی که ایدهآل این سیستم است، باشند. ما به این انسان برتر و ایدهآل در پارادایم خودمان «ولی» میگوییم. انسان برتر در پارادایم های قبلی پادشاه و سرمایهدار بود ولی در پارادایم دینی ولی است و این ظرفیت تمام انسانها است. در آیه 5 و 6 سوره مریم حضرت زکریا میگویند: «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا»نمیگوید فرزند میخواهم، میگوید ولی(جانشین) میخواهم تا از من و آل یعقوب ارث ببرد.
زن؛ نماینده حیات عاطفی است
سوال: شما چه تعریفی از جنسیت زنانه و ویژگیهای خاص زنان دارید؟
زن بازنمایی حیات عاطفی و مرد بازنمایی حیات عقلانی است. این دو خیلی به هم احتیاج دارند چون انسانیت ترکیبی از عقلانیت و عاطفه است و هیچکدام نسبت به هم برگ برندهای ندارند. عقل محتاج قلب است. زن بازنمایی حقیقت قلب در وجود انسان است و مرد بازنمایی حقیقت عقل است و اینها هر دو به هم محتاج هستند وبه میزانی که همدیگر را نپذیرند، کار خودشان ناقص میماند. یعنی مردی که نقش زن را نمیپذیرد، سیاستگذاریهای کلیاش تبدیل میشود به یکسری مفاهیم کلی تبدیل به زندگی نشو و زنی که نقش مرد و سیاستهای کلی او را نمیپذیرد، زندگیاش به یک زندگی حشر هر دم بیل تبدیل میشود. تصویر این زندگی، تصویر مطلوبی نمیشود.
مثلاً فکر کنید میخواهیم مسافرت برویم. یک هدف مشترک داریم که سفر رفتن است و هدف ما از سفر رفتن مثلاً زیارت یا سیاحت است یا میخواهیم اقوام را ببینیم. هردو میگوییم میخواهیم به مسافرت برویم و هدفمان دید و بازدید از پدر و مادرمان است. این بعد انسانیت ما است. حالا میخواهیم زن و مرد را به آن اضافه کنیم. ارزش افزودهای که آقا میتواند ایجاد کند این است که چهارچوبهای مسیر کلی حرکت را طراحی کند. برای اینکه از هدف دور نشویم به چه چهارچوبهای کلی احتیاج داریم؟ به عنوان مثال مگر نمیخواهیم برای بازدید برویم پس فلان کار با این هدف سازگار نیست، نباید انجام بدهیم. این کلیات که تعیین شد، بعدهای عاطفی و احساسی و تعیین قدمهای جزئی به نحوی که آن هدف واقعاً روی زمین بیاید و تبدیل به زندگی شود، کار زن است. برای همین در طول مسیر آقا مراقبت میکند که از سیاستهای کلی خارج نشویم و خط سیر کلی و نخ تسبیحمان را از دست ندهیم و خانم مراقب است که مهرهها درست، منظم و دقیق، هر کدام سر جای خودش چیده شوند.
زن و مرد کاملاً به نظارت و همراهی یکدیگر در حوزه تخصصی خودشان احتیاج دارند و مادامی که با هم تعامل نکنند، انسان حقیقی نداریم. انسان حقیقی انسانی است که ظرفیتهای متعالی دارد، خیلی بینهایت است، سر دارد اما ته ندارد. قد او در درک خداوند و بازنمایی تصویری خدا خیلی میتواند بلند شود. چون خداوند حقیقت محض است و به عینیت در نمیآید. چه کسی میتواند او را به عینیت در بیاورد؟ انسان کامل یعنی انسانی که حرکت مکمل داشته و خداوند نیمی از آن را پروژه مرد و نیمی از آن را پروژه زن تعریف کرده یعنی کاملاً عادلانه تقسیم کرده و ما تا به چنین فهمی نرسیم، کمالی که عمومی شود، محال است.
نهایتاً به ندرت در یک دوره تاریخی یک حضرت سلیمانی داشتیم بعد خودمان را کشتیم حضرت موسی به وجود آمده در حالی که در ایده خداوند این است که به تکثیر این شخصیتها وجود داشته باشند.
ویژگیهای زنانه این دو است؛ عفیف بودن و عاطفی بودن. اما خود این عاطفه باید تعریف شود که چیست. دوگانهای که معمولاً درباره زن و مرد کنار هم میگذارند، دوگانه عقل و احساس است. احساس با عاطفه فرق دارد و دوگانه نیست بلکه مکمل است. باز برگردیم به اصل تضاد؛ باورمندان به اصل تضاد، عقل و احساس را دوگانه میبینند و میگویند احساس چیزی است که با عقل قابل جمع نیست. پس زن و مرد دو موجودی میشوند که نباید هیچگونه تماسی با هم داشته باشند. چون یکی منشأ احساس است و یکی عقل و اینها ترکیب نشدنی هستند. اما ما معتقد هستیم نباید نگاه تضاد محور داشته باشیم، باید تعامل محور ببینیم. پس ما اولاً عقل و احساس را در بستر تضاد نمیبینیم، مکمل میبینیم. ثانیاً ویژگی زنان، عاطفه است که با احساس فرق میکند. عاطفه از نوع هیجان نیست در واقع شبیه به هیجان و احساسات میشود ولی با اینها فرق دارد. عاطفه ابراز محبتی است که ایده آن رشد دادن آدمها است. به همین خاطر قاعده و قانونی دارد. مثال خیلی دم دستی من این است که عاطفه مثل آب است و چیزی که او را تبدیل میکند به ایدهای برای رشد، شیری است که شما باز میکنید. مدیر باید بداند چقدر شیر را باز کند و چقدر آب بیاید تا ظرف پر شود. نه کم باز کند که لیوان پر نشود، نه زیاد باز کند که به اطراف بپاشد. باید با یک مهارتی این کار را انجام بدهد. به همین خاطر یک چیز افسارگسیخته و به هم ریختهای نیست که بگوییم با عقل جمع نمیشود. چرا رقیب هم میدانند؟ چون میگویند احساسات که مهار شدنی نیست در حالی که کار عقل، چهارچوب زدن و مهار کردن است. بنابراین اینها مداماً با هم دعوا دارند. در حالی که دوگانه ما این نیست حتی اگر دوگانه ببینیم به این معنا که قائل به تضاد باشیم نیست. بنابراین
دوگانه ما عقل و احساس نیست، عقل و عاطفه است. ثانیاً دوگانه نیست، مکمل هستند. بنابراین خیلی احتیاج به یک مدل فکر کردن متفاوت داریم. زنی که امروز در غزه است را چگونه میتوانیم بفهمیم؟ این همه شجاعت و دلاوری را از کجا میآورد؟ مگر نمیگویید زن احساس محض است، چگونه انقدر شجاع شده است؟ چون برگ برنده خودش که عاطفه بوده را کشف کرده است. اینطور خدمت شما عرض کنم که ما یک جامعهای به نام جامعه امامت و جامعه امت داریم. بزرگترین زوج عالم هستی جامعه امامت و جامعه امت است. و جامعه امت را زن میسازد و نیاز جامعه امامت، عاطفه است. شما چگونه آدمها را دور امام حسین جمع میکنید؟ با پول؟ با زور یا با محبت؟ محبت کجاست؟ محبت جلوه عواطف است.
آیا در جامعه زوجیتمحور، زنان و مردان الزاماً نقشهای متفاوتی دارند؟
سوال: آیا در این جامعه زوجیت محور، زنان و مردان الزاماً نقشهای متفاوتی دارند؟
هم آری و هم نه. تصویر جامعه مطلوب در قرآن جامعهای است که آدمها مجبور نشوند در آن از طبیعت خودشان خارج شوند. یعنی زن و مرد باید در شرایطی قرار بگیرند که طبیعت و فطرتشان رشد کند و در نقطه اوج نقشهای خودشان قرار بگیرند یعنی خانمی بتواند هم مادر باشد و هم در شکوفاترین ابعاد تربیت عاطفی و در قله خود قرار بگیرد. اما از طرفی تنوع هم موضوعیت دارد چون ما سبک زندگیهای متنوعی داریم. همین الان در نظام طبیعت، طول شبانه روز متفاوت است و متناسب با این تفاوت، تنوعی از آب و هوا در کل کره زمین ایجاد شده است. همچنین تنوع طول و شب فصول را در یک منطقه جغرافیایی ایجاد کرده است. اگر این را روی سبک زندگی انسانها بیاوریم تنوعی از سبک زندگیها درست میشود. یعنی در همین وضعیت طبیعی هم متناسب با تفاوتهای جغرافیایی یا تفاوتهای زمانی و مکانی شاهد تنوعی از سبک زندگی در سراسر کره زمین و تنوعی از نقشها هستیم. این تفاوت سبک زندگی در نقشها و تعاملات زوجین، تنوع ایجاد میکند. بنابراین میتوانند نقشهای متفاوتی بپذیرند کما اینکه در وضعیت موجود هم ما داریم. نکته سوم هم اینکه میتوانیم وارد فاز جبران شویم. یعنی در نظام طبیعت ممکن است دچار کاستی شویم، عقب بیفتیم و یک نفر نتواند تمام مسئولیتهای خودش را انجام بدهد. اینها موضوعیت دارد که طرف مقابل بتواند کاستیهای او را جبران کند و یک چهارمی هم بتوانند همافزایی داشته باشند و بتوانند به یک ارزش افزودهای برسند. تمام اینها در مدل زوجیت پایه جایگاه دارد. در این مدل گاهی اوقات ممکن است جانشینی اتفاق بیفتد مثلاً در صورت لزوم و ضرورت، مادر بعضی نقش های پدر و پدر بعضی از نقشهای مادر را به عهده بگیرد یا زن گاهی برای همسرش مادری کند. در نظام مادی کاستی، عقب افتادگی و خلا موضوعیت داد. قصه این استکه در مدل زوجیت پایه به جبران اینها و اینکه نهایتا مجموعه حرکت اینها یک حرکت کاملی شود، فکر میشود و متناسب با آن به سمت مدل ایده آل حرکت میکنیم که هر کسی در نقطه صد خود قرار بگیرد و طبیعت خود را نفی نکند.
سوال: در بحث حکمرانی هم به این اشاره میکنند که در حکمرانی عرضی و نرم، زنان نقش ویژهای دارند.
در موضوع ساحتهای حضور زنانه در حکمرانی به شدت پرت هستیم. در حال حاضر حضور حاکمیتی زنان زوری و زینت المجالس است. به عنوان مثال حضور زنان مدال افتخار فلان آقا است و میخواهد یک برگ برندهای داشته باشد و یک گوشه آن هم این است که زنان حضور داشته باشند. البته الان به سطحی رسیدند که میگویند مجبور هستیم تو را هم بپذیریم. حالا از 10 نفر ما یک نفر هم خانم باشد.
سوال: یعنی مسئولین هنوز به فهم درستی درباره حضور زنان در جامعه نرسیدهاند؟
خیر. لازمه تغیر فهم غالب، رشد زنانی است که بتوانند در آن قد و قامت سوار بشوند. خانمهایی هم هستند که تلاش میکنند به این سطح برسند. شما باید زنی داشته باشید که انقدر رشد یافته باشد و آن زنی است که خودش را به انسان حاکمیتی رسانده یعنی تبدیل به انسان ایثار شده است.
سوال: چون آن شرایط فراهم نبوده چنین زنانی هم انگشت شمار داریم.
زنی به این شکل انقدر جذاب است که حضرت آقا بعد از 45 سال هنوز میگویند خانم دباغ. یعنی واقعاً ما هیچ خانم دیگری را نداریم؟ منظورم در لایه حاکمیت است. اتفاقا این مدل زن در عرف جامعه و در سطح نخبگان پرحضور است و هست. حالا در این فضاها عرصه براش باز شده یا خودش تلاش کرده ولی زیاد هستند و حضور دارند اما در حاکمیت به ویژه در جلوههای سیاسی من نمیشناسم اگر شما میشناسید مثال بزنید. خانمی که واقعاً از قدرت فهم فوق العادهای برخوردار باشد و واقعاً آگاه است و خودش حرفی برای گفتن دارد. روی دوش مردان سوار نیست. نقطه اتکایش پدری، همسری، برادری، پسر عمویی نیست و واقعا ایده دارد، حرف دارد و استقلال خودش را در اینکه این حرف را ارائه بدهد و بر اساس آن کار انجام بدهد حفظ کرده است.
سوال: یکی از عللی که چنین اشخاصی را کم داریم این هست که این فهم غلط مانع خود خانمها هم هست. این فهم غلط باعث میشود که خانمهای ما به این رشد نمیرسند.
بله همه اینها را میگوییم تا دست از یقه خودمان که مدام همدیگر را متهم میکنیم برداریم و بفهمیم که
وظیفه ما آگاهی بخشی است. یعنی بفهمیم که چه قدرتی داریم چه ظرفیتهایی داریم و آن را به هزار و یک زبان منتقل کنیم تا خانمهای مختلف به تناسب استعدادهایشان برای تمام این فضاها تربیت شوند. من احتیاج دارم به زنی که برگ برنده من در سطح بین المللی باشد. من احتیاج دارم به زنی که نماینده من در مجلس باشد. شما مگر میتوانید مجلس را بدون زن تصور کنید؟ نصف جامعه را میشود حذف کرد؟ مگر نمیگوییم مجلس عصاره ملت است؟ فراتر از اینها بتوانم به حدی برسیم که بگوییم زنی داریم که پیشران است.
در حال حاضر ما در لایههای پایینی مدیریتی هم ماندیم چه برسد به ردههای بالا و بیشترین ضعف ما در ساختار حاکمیتی است چون تربیت ویژه و خاص میخواهد. البته اینطور که من حرف میزنم ممکن پس بگویند اینطور که شما میگویید ما مردش هم نداریم چه برسد به خانم.
اگر زنان وارد مناسبات اجتماعی نشوند، مشکلات جامعه حل نمیشود
سوال: آیا در این جامعه زوجیت محور، زنان و مردان الزاماً نقشهای متفاوتی دارند؟
انجام برخی از کارها در جامعه به عهده زن و در وسع زن است. یعنی این زن است که میتواند چنین مسائلی را مدیریت کند. به عنوان مثال تربیت، دغدغه مادری است که دلش برای تربیت میسوزد. او است که باید برای تربیت سیاست گذاری کند. بگوید مدرسه و دانشگاه میسازم، رشته تاسیس میکنم تا آدمی که میخواهم برای جامعهام تربیت شود. اگر زن را بازی ندهید، تربیت ندارید. در این صورت شما پزشک دارید ولی انسان ندارید. الآن ما متخصصهای زیادی داریم ولی نسبت آنها با انسانیت چقدر است؟ مگر قرار نبود تعلیم و تربیت باشد؟ مگر آموزش و پرورش نبود؟ پس پرورش کجا رفت؟ پرورش نهادی زنانه و محل استقرار ویژه زن است. منظور من این نیست که یکسری حوزهها را تفکیک کنیم. اتفاقاً مردهایی هم داریم که از موضوع تربیت سر در میآورند. من مصداقهای عینی هم دارم اما دارم جریان غالب و چیزی که باید روی آن فرهنگسازی شود و عرصهای که زنان در آن پیشران هستند را میگویم.
سوال: پس شما معتقد هستید یکسری از حوزههایی اجتماعی با ویژگیهای زنانه متناسبتر است. اتفاقاً با دانشجویان دانشگاه شریف که صحبت میکردم از پیامدهای حضور خیلی کم زنان در رشتههای فنی مهندسی یا stem میگفتند و معتقد بودند اگر خانمها در این رشته حضور نداشته باشند چون مهندسان بر اساس احساس نیاز چیزی را اختراع میکنند، نیازهای زنان به درستی فهم نمیشود و ربط فناوری با زندگی گم میشود.
بله دقیقاً این یکی از جاهایی است که میتوانیم بگوییم جنسیت درست دیده نشده است. باید به این رشتهها هم برش جنسیتی میزدیم. خیلی از لوازمی که برای خانمها طراحی شده، معلوم است که کار مردان بوده چون نیازسنجی درستی ندارند. اتفاقاً آنهایی که موفق هستند همانهایی بودند که سلیقه خانمها را در نظر گرفتند. پس اگر از زاویه سرمایهداری هم نگاه کنیم؛ با ندیدن نیازهای زنانه، سود خودت را از بین میبری. سود تو به این است که او را بازی بدهی. بنابراین حتی برای فروش نمکدان هم باید به نیاز خانم خانهدار توجه کنیم چون وجود زن انس گیرنده هست و تا با چیزی انس نگیرد از تو خرید نمیکند. باید خوشش بیاید یعنی بتواند با آن انس بگیرد. پس باید با او وارد گفتگو شوی، با او حرف بزنی، او را بشناسی تا نیاز او را درک کنی. در نهایت اینکه اگر مشکلات زنان را حل نکنیم، مشکلات جامعه حل نمیشود.
پایان پیام/