گروه اندیشه: انسان سرگردان امروز، که وقت اندیشیدن به خود، یعنی وجودش را از دست داده، همواره مترصد آن است که با نفی دیگری، خود را اثبات کند. این عقده حقارتی بس بزرگ است، دائم به قول فروم به داشتن هایش می اندیشد تا به بودن هایش. از او می پرسیم کیستی، می گوید حساب بانکی ام این قدر پول دارد. منزلت ، بر اساس پول، اتومبیل و خانه رقم می خورد. هرچند پست مدرن ها از این مرحله عبور کرده اند، اما تولید با هدف مصرف، به سادگی دست از سر آدمی برنمی دارد. او باید مصرف کند تا باشد، به عبارتی چرایی وجود خود را درنیافته، و سرگردان در چگونگی زندگی روزمره زیست می کند، از این رو هر روز چیزی برایش مد و اصل می شود.
بی دلیل نیست که نسل آدمی و طبیعت جهان در معرض نابودی قرار گرفته است. و این وضعیت به سامان نمی رسد، جز از این طریق که با رهایی از درون، همزمان راه رهایی در بیرون را بر اساس علم و مختصات امر بیرونی، یعنی در محیط، جامعه و سازمان بجوییم؛ اما رهایی بدون سالک، رهرو، مرشد و استاد امکانپذیر نیست. که سالک بی خبر نبود زراه و رسم منزل ها. برای رهایی از روایت ضعف و درماندگی نهادینه شده مان، نیازمند آنان هستیم. مقصریابی بدون پرداختن به خود، راحت ترین بحش یک زندگی است. بزرگترین مانع نوآوری و حرکت، تفکر «این که دیگری نمی گذارد» است. در این میان سعدی برای رشد و اصلاح آدمی به درستی به علل عقب افتادگی آدمیان اندیشیده و راه حل ارائه کرده است. گویی درس بزرگ این قرن را، او قرن ها پیش به درستی دریافته و برایش راه حل جسته است. ابومحمّد مُشرفالدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف (بین ۵۸۵ تا ۶۱۵ – بین ۶۹۰ تا ۶۹۵ هجری قمری) متخلص به سعدی، حدود ۵۸۹ خورشیدی و ۱۲۱۰ میلادی متولد شده است؛ حدود ۸۰۰ سال بعد از سعدی، درس آموزی او برای دنیای امروز، و برای رهایی درونی و بیرون چیست؟ البته همواره در این حوزه، جای یک سوال باقی است که چگونه این مسایل را در هشت قرن خویش درک کرده است، سوال بسیار مهمی که بحث مستقلی را می طلبد.
اما در باره راه حل درماندگی حاضر، دکتر کاوه بهبهانی مترجم و مولف حدود ۱۴ جلد کتاب، معتقد است، در آموزه های سعدی سه درس بزرگ برای انسان امروز وجود دارد شامل: ۱-قدرشناسی ارزش ها، ۲- پرهیز از خودمداری، و ۳- اهمیت دادن به جماعت و حرمت نهادن به آن. در کنار آن دو مورد اول و دوم، گویی این نقیصه عدم کار تیمی، و جمعی، و انزاواگرایی ایرانیان مساله اصلی ایران بوده است که او به جماعت اهمیت فوق العاده می دهد.
سه فضیلت سعدی برای انسان مدرن
از نظر او «کسی که با آثار سعدی شیرازی انس و الفتی داشته باشد می داند که او برای حل ناخشنودی های این جهان و تغییری اوضاع آن، توصیه به انقلاب و تغییر عالم بیرون نمی کند. البته در جهان باستان مفهوم انقلاب به معنایی که ما امروز به کار می بریم وجود نداشته، و انقلاب اصطلاحی در علم نجوم بوده است. منتهی توصیه سعدی به تحول در درون آدمی است. به عبارت دیگر سعدی نمی گوید عالم تازه ای بسازید، تا آدم تازه ای پدید بیاید، بلکه می گوید آدم تازه ای بشوید تا عالم تازه ای حصول شود.»
از نظر این نویسنده، «سعدی دنبال کشت و زرع کردن سرشت آدمی است» از این رو در ادامه می گوید: « امروز می دانیم ما انسان ها نه آنچنان که باید، عقلانی هستیم. آن تعبیر ارسطویی که انسان حیوان عاقل است نیز تلقی نادرستی بود. در عین حال آن چنان که باید متخلق به اخلاق نیز نیستیم. بلکه باید اخلاقی تر و عقلانی تر بشویم. و اگر کسی بپرسد توصیه های سعدی برای کسی که در جهان مدرن زیست می کند، فایده ای دارد یا نه؟ من می توانم به سه فضیلت که سعدی آدمیان را به آراسته شدن به آن فضایل دعوت می کند اشاره کنم و بگویم که این سه فضیلت برای انسان مدرن بسیار مهم هستند.»
۱-فضیلت قدرشناسی به عنوان مادر سایر فضایل
او در ادامه ابتدا به فضیلیت قدرشناسی اشاره کرده و می گوید: «نخستین فضیلت، فضیلت قدرشناسی و ارج شناسی است. پاره ای از فیلسوفان اخلاق ، فضیلت قدرشناسی را مادر سایر فضایل میدانند. به این معنا که آدمی به ارزش آن چه که در جهان ارزشمند است، تشخیص داده و آگاه شده، و به ارزشمندی آن اذعان داشته باشد. سعدی فراوان از این فضیلت سخن می گوید. او در بوستان، حکایت کسی را نقل می کند که :
ز ره باز پس مانده ای می گریست
که مسکین تر از من در این دشت کیست؟
جهاندیده ای گفتش ای هوشیار
اگر مردی این یک سخن گوش دار
برو شکر کن چون به خر برنه ای
که آخر بنی آدمی، خر نه ای
آدم جهان دیده ای از آن مکان عبور می کرد، گفت:
برو شکر کن چون به خر برنه ای
که آخر بنی آدمی، خر نه ای»
بهبهانی در ادامه گفت: «منظور سعدی این است که شکر خدا را به جای آر، که انسان آفریده شده ای. و آدمی باید ارزش انسان بودن خود را بفهمد و از آن قدرشناسی کند. اندیشمندان کلاسیک زبان فارسی، شهودا دریافته بودند که اگر انسان ارج شاسی کند، ارزش های موجود را گسترش می دهد. در زبان انگلیسی appreciate دو معنا می دهد: ۱- قدردانی و ۲- به معنای to grow something رشد دادن چیزی است. برای مثال مولانا شهودا این را دریافته بود که اگر شکرگزاری کنیم، ارزش ها رشد پیدا می کنند. به همین دلیل بود که می گفت شکر نعمت، نعمتت افزون کند.»
۲- پرهیز از رذیلت خودپرستی و خودمداری
او در ادامه به دومین توصیه سعدی اشاره می کند و می گوید: «آن چه سعدی ما را از آن برحذر می دارد، رذیلیت خودپرستی و خودمداری یا به تعبیر امروزی ها ایگوئیسم است. انسان امروز ایگوی پروار و زفتی دارد. ایگویی که تاب و تحمل هیچ «غیری» را ندارد. اگر کسی اندیشه، دین، یا سبک زندگی دیگری داشته باشد، انسان امروز به دشواری و سختی می تواند او را تحمل کند. انسان امروز، «طبیعت» ، «دیگری» ، و «حیوانات» را در خدمت خودش می خواهد. آدمی امروز خود را دائر مدار عالم می داند، به این معنا که همه چیزهای دیگر عالم باید در خدمت او باشد. به همین دلیل است که مصائب عظیمی گریبانگیر بشر شده است.»
بهبهانی با اشاره به این که «اما سعدی بسیار زیاد آدمی را نسبت به خودمداری پرهیز می دهد» می گوید: «سعدی در قالب استعاره، دو گونه زندگی را با یکدیگر مقایسه می کند و آدمی را از یکی پرهیز و به یکی دیگر دعوت می کند. او آدمی را پرهیز از زندگی آتشگون، و دعوت به زندگی به شیوه خاکوار می کند.
زخاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
حریص و جهانسوز و سرکش مباش
زخاک آفریدندت آتش مباش»
او می گوید: «از این رو آدمی نباید زندگی اش، شبیه به آتش باشد به نحوی که سرکشی کند. مولانا به این موضوع به نیکی آگاه شده و درک کرده بود:
چند بودی همچو سنگی دلخراش
آزمون را یک زمانی خاک باش
در این باره حافظ شیرازی که مدیون به سعدی بود، می گوید اگر مخیر به دو گزینه شدید، ۱- خودتان را بپرستید ۲- بت بپرستید. بی تردید باید بت پرستی را انتخاب کند. او می گوید:
هرجا بتی بدیدی مشغول کار او شو
هر قبله ای که بینی بهتر ز خودپرستی است»
بهبهانی سپس «به حکایت نغز سعدی در بوستان» می پردازد و می گوید: « فقیهی به جمعی وارد شده، و دیگران به او بی عنایت هستند. از قضا پرسشی در می گیرد و فقیه که قبلا به واسطه لباس ناجورش، مورد بی عنایتی و کم لطفی واقع شده، به پرسش پاسخ می دهد، حال قاضی دستور می دهد که فقیه را بر صدر بنشانند. یک بیت کلیدی و درخشان در این بخش می سراید. زمانی که ملازمان پادشاه، هدیه ای شامل یک عمامه و یک دستار را برای آن فقیه می برند، فقیه بلافاصله هدیه پادشاه را پس می زند. سعدی در ادامه می گوید:
به دست و زبان منع کردش که دور
منه بر سرم پایبند غرور
چو مولام خوانند و صدر کبیر
نمایند مردم به چشمم حقیر
زمانی که به آدمی القاب و خلعت های آنچنانی بدهند، دچار خودپرستی و ایگوئیسم می شود. در آن زمان دیگران، و «غیر» را به حساب نمی آورد.»
۳- حرمت نهادن به جماعت
بهبهانی در بخش دیگری از سخنان با تاکید بر این که « سعدی بر حرمت نهادن به جماعت بسیار صحه گذاشته و توصیه کرده » می گوید: «این توصیه برای انسان امروزی که درها و پنجره های خودش را به روی دیگران بسته است، بسیار مفید و مثمر ثمر است. به تعبیر پاره ای از اندیشمندان، انسان امروزی، اتمیزه شده است، آدمیان متفرد شده اند. هر کس فردی است جدای از دیگران. سعدی در این شرایط اندیشه ای، جماعت محور یا کامیونیتارین را دامن می زند. او تاکید می کند که جماعت گرایی دارای اهمیت ویژه است. او می گوید:
چواز قوم یکی بی دانشی کرد
نه که را منزلت ماند نه مه را
شنیدستی که گاوی در علفخوار
بیالاید همه گاوان ده را
یا همان شعر معروفی که امروز از فرط تکرار قدری کلیشه شده است:
بنی آدم اعضای یک پیکردند»
این نویسنده در ادامه با تفسیر شعر بالا گفت: «معنای این بیت این است که ما انسان ها اعضای یک جسد هستیم. این تمثیل را در نظر بگیرید: فرض کنید، سر من درد بگیرد، و بعد قلب و یا دست من بگویند که این مشکل ما نیست، مشکل سر است و به ما مربوط نمی شود. سعدی به آدمیان یادوآوری می کند که در پیکر آدمی، زمانی که دستش دچار درد شود، کل پیکر آدمی دچار مشکل می شود. تطبیق این قیاس را با روابط اجتماعی، به این معنا که دیگرانی حالشان خوب نباشد، و ما بگوییم این مشکل ما نیست، مشکل دیگران است. درست هنگامی که تک تک جوارح آدمی دچار درد شود، مابقی جوارح دچار تاثیر و تاثر می شوند، در جامعه نیز، هر کسی دارای مشکل باشد، مشکل من هم هست. از این منظر سعدی جهان را در یک شکل کلی می دید و نگاه کامینیو تارین به جهان داشت.»
بیشتر بخوانید:
نقد شاعران مداح و متملق در اشعار سعدی شیرازی / پندهای سعدی برای به سر عقل آمدن قدرتمداران / نوآوری معتدلانه سعدی و تحول تند و تیز مدرنیته
هوشیاری شراب لحظه باوری، نظریه ای که خیام به جهان عرضه کرد / نظریه خیام خارج از هستی شناسی مسلط شاعران ایرانی
فرهنگ رجایی: یادگار طباطبایی برای «ایران خانم» اندیشه ایرانشهری در قرن ۲۱ است / طباطبایی نه گذران زندگی که زندگی به جا گذاشت
لحظه ای که به حال عادی بازگشتم، ساعتها گذشته بود …
۲۱۶۲۱۶