گروه اندیشه: همایش ملی «بازتاب فرهنگ و هویت ایرانی در زبان و ادبیات فارسی» همزمان با روز ملی بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی، به همت پژوهشکده زبان و ادبیات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 25 اردیبهشت ماه 1403 با برگزاری مراسم افتتاحیه و تشکیل محورهای (پنلهای) مختلف آغاز شد و طبق برنامه، سخنرانان با حضور در جایگاه مطالب خود را ارائه کردند. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، خلاصه این همایش به نقل از گزارش سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی از نظرتان می گذرد.
ظرفیت زبان فارسی در هویتسازی و تقویت صلحطلبی، مدارا، تساهل و همزیستی مسالمتآمیز
در آغاز همایش دکتر یحیی فوزی، استاد تمام پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ضمن خوشامدگویی به حضار گفت: «موضوع این همایش بحث هویت است که موضوعی میانرشتهای و مسئله مهمی برای ایران امروز بهشمار میرود. هویت در سطح فردی و قومی نیز اهمیت خود را دارد و در کلانترین سطح یعنی هویت ملی، مهمترین مسئله ماست. هویت مثل چسبی است که افراد را به هم متصل میکند و بهعنوان حلقه اتصال بین افراد یک جامعه عمل میکند و نظم اجتماعی عمدتاً مبتنی بر هویت شکل میگیرد. حال این سؤال مطرح میشود که ما بهعنوان یک ملت چه ویژگیها و تمایزاتی داریم و هویت ملی چیست که همه ما را به هم متصل میکند و باعث انسجام اجتماعی و احساس تعلق میشود؟»
دکتر فوزی تأکید کرد: «هویت یک بحث اساسی، کلیدی و تنظیمکننده کنشهای افراد جامعه است ضمن اینکه کنشهای ما به نوع نگاه ما خود برمیگردد. در شکلگیری هویت نیز بحث جغرافیا، اعتقادات، زبان، تاریخ و … همگی از عناصر کلیدی و اصلی هویتساز هستند و از مقومات هویت بهشمار میروند. بهطور مثال در ایران ما همگی همسرنوشتیم و این همسرنوشتی ما هویت ما را شکل میدهد و وقتی دچار تهدیدی میشویم همگی ناراحتیم وقتی رفاهی به کشور میرسد، همگی خوشحالیم. اعتقادات مشترک ایرانیان که از گذشته مشترک تاریخیشان ادامه داشته و با اسلام تقویت شده، از عوامل تأثیرگذار بر تقویت هویت است. عامل مهم دیگر و اثرگذار بر هویت، زبان و ادبیات است، شاید بهتر بود در عنوان این همایش بهجای بازتاب فرهنگ و هویت ایرانی از واژه «تعامل» استفاده میکردیم که این دو بر هم اثرگذارند. به هرحال در زبان فارسی پیوستگی وجود دارد و جزو یکی از زبانهای زنده دنیاست.»
وی افزود: «در طول تاریخ، ادبیات فارسی تحت تأثیر عوامل خاصی از جمله عرفان، معنویت و تجارب مختلف قرار گرفته و همه این عوامل در زبان فارسی تأثیرگذار بوده است. تمام این عوامل باعث شده است که ایرانیان هویت خاصی پیدا کنند. به این معنا که جوهره و محتوای زبان فارسی، هویت خاصی به ایرانیان بخشیده است و بسیاری از محققینی که درباره ایرانیان صحبت میکنند، از مدارا، صلح و همزیستی مسالمتآمیز ایرانیان حرف میزنند و اینکه در طول تاریخ ایرانیان اغلب مدافع بودهاند تا مهاجم و در عین حال از خودشان دفاع کردهاند و قهرمانان ادبیات ایران همگی در مقابل ظلم ایستادهاند ولی ستم نکردهاند.»
دکتر فوزی در بخش پایانی سخنانش ابراز امیدواری کرد که برگزاری این همایشها بتواند به تقویت هویت در ایران کمک کند و اینکه ما چگونه میتوانیم از ظرفیت زبان و ادبیات فارسی برای هویتسازی و تقویت ویژگیهای صلحطلبی، مدارا، تساهل و همزیستی مسالمتآمیز استفاده کنیم و ایرانی قوی، یکپارچه، مقتدر و منسجم بسازیم تا مردم احساس تعلق بیشتری به این کشور و سرزمین داشته باشند.
زبان و ادبیات فارسی، به مثابۀ خانۀ اندیشه، فرهنگ و هویت ایرانی
در ادامه همایش، دکتر یوسف محمدنژاد عالیزمینی، دبیر علمی همایش در سخنانی با اشاره به اینکه ایران در طول تاریخ خود با فراز و فرودهای بسیاری مواجه بوده است، گفت: «ایران در طول تاریخ در قبال این مواجههها چیزهای زیادی بهدست آورده یا از دست داده است و زبان فارسی در طوفان حوادث، فراتر از قوم و قبیله باقی مانده و نقشآفرینی کرده است. این ماندگاری زبان فارسی وامدار حکیم ابوالقاسم فردوسی است و شاهنامه دو گنج برای ما به ارمغان آورده است؛ یکی زبان فارسی و دیگری فرهنگ و هویت ایرانی بود. تاریخ ایران تاکنون با برشهای متعددی روبهرو بوده است که مهمترین آن ایران پیش از اسلام و پس از اسلام است البته نمیتوان برشی را که در پی مواجهه با عالم مدرن بوده است، نادیده گرفت.»
دبیر علمی همایش ادامه داد: «ایرانیان پس از تحمل دورههایی از ناکامی و فروپاشی سیاسی و چندپارگیِ سرزمینی، افزون بر برخی جنبشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بهویژه نهضت فرهنگی- اجتماعی «شعوبیه» همواره در پی فرصتی بودهاند تا یکپارچگی سیاسی و سرزمینی خود را بازبیابند. در قرن دهم هجری با آغاز حیات سیاسی و حاکمیت صفویان که بر یکپارچگیِ سرزمینی، مذهب تشیع، تصوف و نوعی اندیشۀ ایرانگرایانه استوار بود، این فرصت تاریخی فراهم آمد. بیوجه نبود که صفویان از یکسو خود را «کلبِ آستانِ علی» میخواندند و بر حماسۀ عاشورا تأکید میکردند و از سوی دیگر به واسطۀ «شاهنامۀ فردوسی»، به مثابۀ مهمترین میراث فرهنگی و حماسۀ ملی ایرانِ پیش از اسلام، به شاهان پارسی اقتدا میکردند و رسم شاهنامهخوانی و نقّالی را در دربار و جز آن ترویج میکردند. وجود زیباترین و جذابترین و نفیسترین نسخۀ شاهنامه، یعنی شاهنامۀ مصوّر شاه تهماسبی، گواهی است بر جایگاه ویژه این نگرش در نزد صفویان. این نشان میدهد که حاکمان صفوی بهخوبی دریافته بودند که حاکمیت بر سرزمینی یکپارچه به نام «ایران» جز بر بستر این تاریخ و جغرافیا، و فرهنگ و میراث مشترک ممکن نخواهد بود.»
دکتر محمدنژاد تصریح کرد: «امروزه گروههایی از روشنفکران و نخبگان فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، رویکردشان به هویت ایرانی تحت تأثیر تحولات فکری یکصد و پنجاه سالۀ اخیر و برخی گفتمانهای غالب سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، ذاتانگارانه، تقلیلگرایانه، ایدئولوژیک و یکسویه است که نادیدهانگاری و انکارِ بخشی از هویت تاریخی و فرهنگی، و پیشینۀ تمدنیِ مردمِ این سرزمین، نتیجۀ قطعی آن است؛ نخبگانی که در سالیان نه چندان دور با رویکرد باستانگرایانۀ رمانتیک و میهنشیفتگی کوشیدهاند فقط بر نژاد، تاریخ، فرهنگ و میراثِ ایرانِ پیش از اسلام تمرکز کنند و شاخصۀ اسلامی و شیعیِ هویتِ ایرانی را نادیده بگیرند یا کوچک بینگارند. گروههایی نیز بهویژه در چهار دهۀ اخیر بدون توجه به آن تجربۀ شکستخورده، با رویکردی کاملاً مخالف با آن، بنیادگرایانه درصدد نادیده گرفتن و یا کوچک انگاشتن و حتی انکارِ پیشینه، تاریخ، فرهنگ و میراثِ مشترکِ ایران باستان برآمدهاند، که بهاحتمال بسیار همچون گروه نخست جز شکست و ناکامی نصیبی نخواهند برد. طرفه آنکه بر هر دوی این گفتمانهای پرنفوذ، برچسبِ «حکومتی» خورده و در دو نظام سیاسیِ بهکلی مخالف یکدیگر، به جان و دل ایرانیان راه نیافته است. البته نباید نادیده گرفت که در حاشیۀ این دو گفتمان تقلیلگرایِ با قدرت، گروههای سیاسی تجزیهطلب و مخالفِ یکپارچگیِ سرزمینیِ ایران قرار دارند که تحت لوای گفتمانهای پانیستی و واگرا با سوء استفاده از ایدههای پسامدرنیستی و با طرح برخی ادعاها و شعارهای بیپشتوانۀ قومگرایانه در راه ازهمگسیختگی این هویتِ مشترک تاریخی ایرانیان گام برمی دارند. بهنظر میرسد ایران و تداومِ هویت تاریخی و یکپارچگیِ سرزمینی آن، این جماعت را سخت آزار میدهد.
دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود»
شعر، سازنده و محافظ هویت فرهنگی
در ادامه دکتر تقی پورنامداریان سخنانش را با عنوان «شعر، سازنده و محافظ هویت فرهنگی» آغاز کرد و گفت: «من هرجا صحبت میکنم یاد اواخر عمر ثنایی میافتم که میگفت:
بازگشتم از سخن زیرا که نیست در سخن معنی و در معنی سخن»
او با تأکید بر اینکه شعر یکی از عوامل مهم ساختار هویت ایرانیان است، گفت: «شعر در گذشته شنیداری بود نه نوشتاری، چون فن چاپ و تکثیر کم بود و در گذشته اغلب مردم شعر را میشنیدند. در ایران سهنوع شعر داشتیم: 1- حماسی مثل شاهنامه 2- تعلیمی، عرفانی و اخلاقی مثل بوستان سعدی 3- شعر غنایی که ارسطو هم در موردش حرفی نمیزند و سکوت میکند اما برخی داستانگوییها و حکایتها در گذشته به تثبیت ایرانیان کمک میکند.»
این استاد ادبیات و زبان فارسی ادامه داد: «بهخاطر برخی مسائل در شعر نمیتوان بسیاری از حرفها را زد و هویت مردم را ساخت و آن را حفظ کرد. ما از دوران کلاسیک به دوران مدرن رسیدهایم که شعر بینهایت معنی دارد اما در قدیم شعر بهصورت تکمعنایی بود. الان در دوران معاصر حفظ هویت همچون آب در هاون کوبیدن است. در دورانی که شعر معنی ندارد و خواننده سواد بالایی دارد، ما چهارنعل میتازیم که از هویت دور شویم و مردم دنیا هم تلاش میکنند که از نظر هویتی یکی شوند.»
دکتر پورنامداریان ادامه داد: «شعر امروز نه منظوم است و نه معنی دارد، معنیاش به تعداد تمام مردم دنیاست. بنابراین با وفور رسانههای جمعی این هویتی هم که الان داریم ممکن است از بین برود. در گذشته قصیده هم زبان اشرافی بود و مردم عادی متوجه آن نمیشدند بههمینخاطر سعدی مردمیترین شاعر دوران کهن است چون شعر او را همه میفهمیدند.»
زبان فارسی عامل وحدت ملی ایرانیان
در ادامه سیدمصطفی محقق داماد با قرائت این شعر سخنانش را آغاز کرد:
ای زبان پارسی افسونگری هرچه گویم از تو، زان، افزونتری
این صدای توست کاندر گوش ماست می شناسم من ، صدایی آشناست
بانگ او وابانگی از فرهنگ تست این صدای پای پیش آهنگ تست
در تک آور پای و سر در پیش نه تک روان را در قفای خویش نه
نکته پردازی فرح اندیش باش قهرمان داستان خویش باش
می شتابد مرکب چالاک تو من عنان بربسته بر فتراک تو
دست چون یازم تو را با پای لنگ اندکی آهسته تر ، لختی درنگ
یادم آمد کز زمان کودکی میشنیدم از تو نام رودکی
تو به فردوسی توان بخشیدهای از توان برتر ، روان بخشیدهای و …
(سروده شادروان حسین خطیبی نوری)
دکتر محقق داماد ادامه داد: «ایران فرهنگی ما خیلی وسیعتر از اینهاست و اقوام مختلفی درون آن زندگی میکنند، از اقوام عرب گرفته تا ترک، لر، بلوچ، ترکمن و … اقوام مختلف با گویشهای مختلف، لذا همیشه در طول تاریخ دشمنان وحدت ملی اقوام ایرانی را علیه یکدیگر تحریک میکردند و محل نفوذی برای دشمنان بودند که عوامل زیادی میتوانستند مقابل این عناصر محرک مقاومت کنند که به نظر بنده مهمترین عامل که توانسته نقش مقاوم سختی را ایفاء کند، زبان فارسی بوده است. زبان فارسی که توانست در مقابل تمام دشمنان عناصر وحدت ملی، قد علم کند.»
آیتالله محقق داماد تأکید کرد: «بخشهای زیادی از ایران ترکنشین هستند اما مهمترین استادانی که درباره زبان فارسی کار کردهاند، ترکزبان بودهاند مثل: شهریار، صائب تبریزی و … که علامه طباطبائی هم بدون استفاده از یک لغت غیرفارسی غزل میگفت. در مجموع این زبان فارسی عامل محکمی است برای وحدت ملی ایرانیان که حتی ترجمه قرآن به زبان فارسی هم خیلی خوب انجام شده است و جزو سرمایههای ما بهشمار میرود.»
او تصریح کرد: «از برکات انقلاب اسلامی نوشتن و تألیف فلسفه و فقه به زبان فارسی است که کتابهای زیادی در این زمینه منتشر شده است، چون زبان فارسی برای خیلی از استادان محترم بود و اکثر اقوام ایرانی مثل کرد، بلوچ و آذری و … به زبان فارسی شعر میگویند که ستون و استوانه قوی جامعه ما زبان فارسی است.»
دکتر محقق داماد در ادامه سخنانش با اشاره به آخرین نوشته کتب فقهی در کتاب جواهرالکلام که علامه حلی(اواخر قرن هشتم) مطلبی آوردهاند که در مبحث «تکبیرهالاحرام» آیا میشود این واژه را به زبان دیگری گفت؟ علامه حلی که عرب است، میگوید: «اگر فرد فارسی بلد است ترجیح دارد به زبان فارسی تکبیر بگوید، چرا؟ چون زبان فارسی زبان یک کتاب آسمانی است که برای زرتشت نازل شده است و دیگر اینکه گفته شده است (قیلَ) زبان فارسی زبان «حَمِلَهالعرش» است که از زبان فاضل هندی که ایرانی و اصفهانیالاصل نیز هست گفته شده که این حرف خیلی مهم است. این نکته در کتاب «نهایتالاحکام» علامه حلی عرب است. حال این پرسش مطرح شد که چطور به زبان فارسی میتوان تکبیر گفت که در منابع آمده است جمله «خدا بزرگترین است» درست نیست بلکه «ایزد بزرگترین است» درست است که در این زمینه محققان و استادان بیشتر تحقیق کنند.»
چرا زبان فارسی، زبان همگانی ایرانیان شد؟
در ادامه دکتر نصرالله پورجوادی سخنانش را با عنوان «چرا زبان فارسی، زبان همگانی ایرانیان شد» ارائه کرد و گفت: «زبان فارسی، زبان عرشیان است، چون کتاب اوستا یک کتاب آسمانی است. درخصوص منشأ زبان هم بحثهای زیادی شده و درواقع نمیدانند چرا زبان آغاز شده و چرا انسان میتواند حرف بزند یا چرا انسان را همان حیوان ناطق مینامند؟»
او تأکید کرد: »زبان چیزی است که انسان میتواند از طریق آن با خداوند و حق تعالی ارتباط برقرار کند، حرفش را بزند یا بشنود که در اوستا هم اغلب خداوند مورد ستایش قرار میگیرد. بهنظر من مهمترین خصوصیت زبان همین است که انسان میتواند با حقتعالی از این طریق ارتباط بگیرد یا همان اقامه نماز که حرف زدن با خداست. زبانی که انسان توانسته باشد با حقتعالی ارتباط برقرار کند، زبانی مقدس است. زبان عربی و فارسی اوستا هم مقدس است، زبان فارسی دری هم مقدس است، چون با این زبان هم توانستهایم خدا را ستایش کنیم. اینکه میفرمایند حافظ لسانالغیب است، غیب یعنی مینو، یعنی عالمی که ورای عالم مشاهده است و چون زبان عالم مینوی است، به این خاطر لسانالغیب میگویند.»
دکتر پورجوادی با طرح این سؤال که چرا زبان فارسی به این درجه رسید، گفت: «چالش زبان عربی با دو زبان فارسی یکی در غرب ایران و دیگری زبان فارسی دری بوده است. در قرن دوم و سوم ادعای اینکه زبان فارسی، زبان وحی است، خیلی زیاد مطرح شد و حتی تأکید ما به زبان سلمان فارسی پیامبری بود که برای ابلاغ دین به ایران روانه شده بود. چون هر قومی باید پیامبر خودش را داشته باشد. این نظری است که در قرن دوم و حتی سوم هم شایع بود که سلمان فارسی دین حضرت محمد(ص) را به ایرانیان معرفی کرد.»
پورجوادی تأکید کرد: «ایرانیها نمیگویند «مسلم» بلکه میگویند «مسلمان» یعنی دارای دین سلمان. در مجموع اگر زبان عربی در ایران نتوانست با زبان فارسی رقابت کند، به این دلیل است که زبان فارسی توانست جنبه تقدس و آسمانی پیدا کند. همچنین در هیچ زبانی ترجمه و تفسیر قرآن به اندازه زبان فارسی نداریم و این رمز ماندگاری زبان فارسی است.»
شاعرانگی فرهنگ ما عمق عقلانی متناسب با زیست در جهان امروزی را ندارد
دکتر مهدی محبتی طی سخنانی گفت: «در فرهنگ ایرانی، شعر روزنهای برای نجات از استبداد بوده است و به همین دلیل شعر زبان فرهنگ ایرانی شده است. در نتیجه شاعرانگی جامعهٔ ایرانی، معلول شرایط اجتماعی استبدادی فرهنگ ما بوده است.»
او با اشاره به ویژگیهای اصلی شاعرانگی یعنی «تخیل، آهنگین و عاطفی بودن»، شرح داد: «هر فرهنگی هرچه به سمت شاعرانگی حرکت کرده است، بیشتر به سمت مخیل بودن و عاطفی بودن رفته و از صراحت و شفافیت فاصله گرفته است. این در فرهنگ ایرانی نیز رخ داده است. بههمین دلیل است که ما در فرهنگ خود، در عاطفه بسیار عمیق هستیم اما هیچگاه نتوانستهایم صراحتاً و با دقت مسئله خود را دریابیم و آن را مکتوب کنیم. حتی نتوانستیم یک کتاب قانون دقیق و روشن بنویسیم، هرچه داریم ترجمه و رونوشتی از متون دیگر فرهنگها بوده است.»
محبتی افزود: «ما بهدلیل روح شاعرانگی فرهنگ خود، خیالانگیزترین و عمیقترین متون عاطفی را داریم اما از دریافت و تفسیر مسائل خود عاجزیم. این شاعرانگی در فرهنگ ما موجب عدم توانایی در سیستمسازی شده است. برای ایجاد یک حکومت مدرن، ادبیات و روح شاعرانه ما رکن اساسی و مقوم فرهنگ ماست اما کافی نیست. در فرهنگ شاعرانه نمیتوان سیستمسازی متناسب با دنیای مدرن کرد. شاعرانگی فرهنگ ما عمق عقلانی متناسب با زیست در جهان امروزی را ندارد. بنابراین از نظر من، ادبیات فارسی نیاز به بازآفرینی ظرفیتهای خود دارد.»
نقد و بررسی یک ادعای غیرواقعی
سخنران بعدی نشست دکتر محمد جعفری قنواتی، عضو شورای عالی علمی و دایره المعارف بزرگ اسلامی، سخنانش را با عنوان «نقد و بررسی یک ادعای غیرواقعی» ارائه داد و گفت: «چند سالی است گروهی از نویسندگان استانهای ترکزبان که خود را «هویت طلب» مینامند و طی مقالات و کتابهایی در تلاشند که از آذربایجان هویتی متفاوت از هویت ایرانی ارائه دهند. یکی از این نویسندگان نوشته است: از قرن 5 .ق ادبیات شفاهی مردم آذربایجان به زبان ترکی در حال گسترش بود. هزاران داستان حماسی و عشقی همچون داستانهای «دده قورقود» توسط عاشیقها در میان مردم روایت میشد.»
او افزود: «ایشان از «هزاران» داستان سخن گفته اما برای این گزارۀ مهم هیچ سند و مأخذی ارائه نداده است. پژوهشگر دیگری نیز بدون مأخذ گفته است: «در سدههای 7-9. م کتاب «دده قورقود» در مناطق مختلف آذربایجان شهرت پیدا کرد. محمدحسین صدیقی نیز نوشته است: «کتاب «دده قورقود» یکی از منابع اصلی نظامی در سرایش پنجگنج بوده است. ایشان البته برخلاف هویتطلبان دیگر مأخذ ارائه داده است، اما منبع ارائه شده یکی از مقالات خود اوست که آن هم بدون پشتوانه است. این درحالی است که تا نیمۀ سدۀ 19.م هیچ پژوهشگری در جهان، نامی از این کتاب نشنیده بود و در ایران نیز به گفته مرحوم فرزانه تا سال 1324 هیچیک از اهل کتاب آذربایجان این کتاب را نمیشناخت.»
قنواتی پس از مقدمه بالا تأکید کرد: «در این فرصت ادعای هویتطلبان مبنی بر تفاوت و تمایز فولکور آذربایجان با مناطق دیگر ایران در چند محور بررسی می شود.
1- داستانها و افسانهها؛ مهر و ماه: «مهر و ماه» داستانی عاشقانه است که عصار تبریزی در سدۀ 8.ق آن را براساس افسانههای عاشقانۀ ایرانی به نظم کشیده است. آقای صدیق در بررسی این منظومه از قول شاعر نوشته است: «مهر و ماه از افسانههای ترکی بسیار مشهور و رایج در میان مردم بوده و من آن را به نظم درآوردم» در هیچ بخشی از منظومه چنین مطلبی وجود ندارد. وارونۀ این ادعا، قهرمان این داستان شاهزادهای است که پدرش در اصطخر پادشاهی میکند. افزون بر این در بخشی از داستان، شخصیتهای ترک یعنی قاراخان و پسرش اولدوز از قهرمان اصلی داستان که ایرانی است، بهسختی شکست میخورند. مقدمۀ داستان نیز بیش از هر چیز خوانندۀ آگاه را به یاد داستان بیژن و منیژه میاندازد.
2- بزک زنگوله/ شنگول و منگول: یکی از پژوهشگران آذربایجان دربارۀ این افسانه که صدها روایت از آن در نقاط مختلف ایران ثبت شده، گفته است: شنگول و منگول از افسانههای مشهور آذربایجان است. روایتهای آذربایجانی این افسانه، نه فقط در ژرفساخت بلکه در روساخت نیز شبیه به روایتهای مناطق دیگر ایران است؛ برای نمونه در یکی از روایتهای ثبت شده در زنجان وقتی بز روی بام خانه گرگ پا میکوبد، گرگ میگوید: او کیمدی بامیم اوستا / تورپاخ توکدی شامیم اوسته / شامیمه شور ایلدی. عین همین سخنان در روایتهای شهرهای خراسان به صورت زیر خوانده میشود: کیه کیه پشت بام من/ خاک میریزه تو شام من/ چشم مرا کور کرد/ شام مرا شور کرد. در افسانههای دیگر، از جمله کرهاسب جادویی، نارنج و ترنج، ماهپیشونی و دهها افسانه دیگر، وضع به همین منوال است.
3- نوروز: آقای صدیق در بارۀ نوروز نوشته است: نوروز از عیدهای ساکنان فلات ایران است که نخست در میان ترکان و سپس به پیروی از آنها در میان اقوام دیگر رایج شده است. در جایی دیگر دربارۀ نوروز سخنی از سلمان فارسی آورده و آن را به آثار الباقیه ارجاع داده است. در صورتی که اساساً چنین مطلبی در آثار الباقیه وجود ندارد. همچنین به نقل از فردوسی مرقوم کرده است که دیوان سفید یا ترکان در ازای آزادی خود از اسارت به جمشید خواندن و نوشتن یاد دادند و این جشن را به وی شناسانیدند. سپس مینویسد منوچهری دامغانی در نوروزیهای به منشاء ترکی نوروز اشاره کرده است. در صورتی که در هیچیک از اشعار منوچهری چنین اشارهای وجود ندارد. آنچه نیز در خصوص شاهنامه گفتهاند نیاز به پاسخ ندارد زیرا وی داستان جمشید و زوطهماسب و رستم را بهگونهای گفتهاند که عوام قاطی کرده است.»
قنواتی درخصوص عاشیقها نیز شرح داد: آقای هیئت نوشتهاند: زبان شعری عاشیقها سلیس و نسبتاً ترکیِ خالص است. این هم ادعایی غیرواقعی است. در یک مصرع پنج کلمهای از اشعار عاشیق، دو کلمه فارسی(گناه و سینه) و یک کلمه عربی(جمال) است که آن هم از راه فارسی به ترکی منتقل شده است.» او در خاتمه درباره دوبیتیها(بایاتی) ضربالمثلها، باورها، آداب و آیینها نیز مواردی را مطرح کرد.
3- نوروز: آقای صدیق در بارۀ نوروز نوشته است: نوروز از عیدهای ساکنان فلات ایران است که نخست در میان ترکان و سپس به پیروی از آنها در میان اقوام دیگر رایج شده است. در جایی دیگر دربارۀ نوروز سخنی از سلمان فارسی آورده و آن را به آثار الباقیه ارجاع داده است. در صورتی که اساساً چنین مطلبی در آثار الباقیه وجود ندارد. همچنین به نقل از فردوسی مرقوم کرده است که دیوان سفید یا ترکان در ازای آزادی خود از اسارت به جمشید خواندن و نوشتن یاد دادند و این جشن را به وی شناسانیدند. سپس مینویسد منوچهری دامغانی در نوروزیهای به منشاء ترکی نوروز اشاره کرده است. در صورتی که در هیچیک از اشعار منوچهری چنین اشارهای وجود ندارد. آنچه نیز در خصوص شاهنامه گفتهاند نیاز به پاسخ ندارد زیرا وی داستان جمشید و زوطهماسب و رستم را بهگونهای گفتهاند که عوام قاطی کرده است.»
آدمی در پس زبان خود نهفته است، تا سخن نگویی آشکار نمیشوی
دکتر مصطفی شهرآیینی با طرح این سؤال که نسبت زبان و آشکارگی در دوران نوزایی چیست، گفت: «در دوران پیش از نوزایی در اروپا زبان علمی، زبان لاتین است. همهٔ متون به زبان لاتینی است. اما قاطبهٔ مسیحیان آن دوران لاتینی نمیدانند و از دایرهٔ فرهیختگی بیرون میافتند. متون این دوران مختص اهالی آکادمی و فرهیختگان است. در این دوران، در اروپا انسان مسیحی و غیر مسیحی داریم، انسان آلمانی، فرانسوی و… نداریم. آنچه که هویتبخش است دین و زبان دینی است. اما در دوران نوزایی و پس از اومانیسم (یعنی دوران سیطرهٔ علوم انسانی به جای سیطرهٔ علوم الهی) این رویه تغییر میکند. عنصر رواج و رونق این علوم انسانی «زبان» است. یعنی در این دوران متون لاتین به زبانهای بومی ترجمه میشوند و گذار از زبان لاتین به زبانهای بومی اتفاق میافتد. بنابراین، هویتی که انسان مسیحی با زبان لاتینی برای خویش ساخته است، دچار تغییر و دگرگونی میشود.»
شهرآئینی ادامه داد: «زبان عربی نیز نقشی اینچنین در عالم اسلام دارد. اما پرسش اینست که آیا در عالم اسلام گذار از زبان عربی به زبانهای دیگر رخ داده است یا خیر؟ از نظر بنده خیر، این اتفاق نیفتاده است. اگر سنت حوزوی را سنت فکری بدانیم، هنوز گذر از عربی به فارسی رخ نداده است و وضع فلسفه در زبان فارسی رخ نداده است.»
چهار نقش زبان فارسی به عنوان زبان میانجی: ارتباطی، سیاسی، فرهنگی و هویتی
دکتر محمود فتوحی سخنانش را با عنوان «نقش زبان میانجی در شکلگیری هویت ایرانی» ارائه کرد و درخصوص نقش ارتباطی زبان فارسی گفت: «این زبان همواره چونان رسانه ارتباطی تیرههای ایرانی بوده است. در طول تاریخ همواره یک زبان میانجی در سراسر قلمرو رواج داشته است. حکومت کردن بر یک کشور پهناور نیازمند یک زبان میانجی واحد برای ارتباط تیرههای مختلف است. همه اقوام و تیرهها علاوه بر زبان محلی همواره به یک زبان میانجی نیز سخن میگفتهاند که آن زبان، زبان فارسی بوده است.»
او درخصوص نقش سیاسی زبان فارسی تأکید کرد: «برای سیاستگذاری و ادارهٔ قلمروهای تحت حکومت خود نیاز به یک زبان مرکزی بوده است. آیینهای خسروانی، امور دیوانی و دفتری، اردوهای نظامی و مناسبات دیپلماتیک با دربارهای دیگر به این زبان مرکزی و معیار یعنی زبان فارسی بوده است.»
فتوحی همچنین درخصوص نقش فرهنگی زبان توضیح داد: «زبان بهمثابه پایتخت فرهنگی، بستر کنشهای فرهنگی بود. و به صورت زبان ملی درآمد. تمام خلاقیتهای هنری و آفرینشهای ادبی و اندیشهها به زبان فارسی بود. زبان فارسی بستر زایش و بالندگی آثار ادبی و فرهنگی شد. کانون فرهنگ ملی و نماینده هویت ملی و حلقههای توافق و همگرایی ایرانیان بوده است. همچنین درباره شرح نقش هویتی زبان باید بگویم که زبان چونان جانپناه و کانون احساس تعلق ایرانیان بود و در زمان هجوم بیگانگان و پراکندگی مردم، ایرانیان به زبان فارسی پناه بردند و زبان بود که آنها را دوباره گرد هم آورد و شعر موزون را پرورش داد تا در مقابل غلبهٔ برتری زبان عربی مقاومت کند. به زبان بیگانه دینورزی نکردند و بر ترجمهٔ متون دینی به زبان خود اصرار ورزیدند و به این سبب زبان فارسی، مقوم مرکزی هویت ایرانیان شد.»
فتوحی یادآور شد: «همانگونه که زمین کانون احساس تعلق و عاطفه است، زبان نیز خانه و اقامتگاه وجودی انسان است. چه بسا اقامتگاه زبانی، زیستگاهی امنتر از زیستگاه زمینی است، چون زبان اقامتگاه درونی است و انسان در هرجا و در هر زمینی که باشد در آن زندگی میکند و با وجود خود پیوند میخورد. زبان فارسی ذیل چهار نقش خود، بستر همزیستی ایرانیان شد، سرپناه ملی در برابر بیگانگان و متمایزکننده ایرانی و غیرایرانی بود و باید گفت که زبان فارسی پایدارترین نشان ایرانی بودن است.»
اساس دین دادگری و بیآزاری است
دکتر احمد کتابی گفت: «فردوسی در شاهنامه به مناسبتهای گوناگون به ضرورت پایبندی اخلاقی پای فشرده است. تا جایی که اگر شاهنامه را اخلاقنامه بنامیم سخن به گزاف نگفتهایم. اثبات پایبندی فردوسی به مبانی اخلاقی بیشمار شاهد مثال دارد.»
او ادامه داد: «فردوسی مراحل نیکی را چنین میداند: مرحله نخست؛ نیکاندیشی، فردوسی نخستین مرحله را پاکنیتی و نیک اندیشیدن میداند. مرحله دوم؛ نیکگفتاری و ضرورت هماهنگی پندار و گفتار. مرحله سوم؛ نیککرداری است. ارزش و منزلت گفتار و پندار نیک زمانی است که به کردار نیک برسد و در انتها فردوسی، اساس دین را دادگری و بیآزاری میداند و اشاره میکند که:
خود آزردنی نیست در دین ما
مبادا بدی کردن آیین ما
چه گفت آن سخنگوی با آفرین
که چون بنگری مغز دادست دین
بیآزاری و سودمندی گزین
که این است فرهنگ و آیین دین
بیشتر بخوانید:
216216