گروه اندیشه: دکتر سمیه توحیدلو جامعه شناس و استادیار پژوهشکده مطالعات اجتماعی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در گفت وگو با پویش فکری توسعه به ارزیابی میزان توسعه نهادهای اجتماعی و فرهنگی ایران بر اساس تعریف امارتیاسن از معیارهای توسعه پرداخت.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین این استاد دانشگاه افزود:«من توسعه را مانند آمارتیاسن ترکیب توانمندسازی و استحقاق یعنی توسعه قابلیتها و فرصتها میبینم.»
معیارهای سه گانه توانمندسازی جوامع
توحیدلو در ادامه به سه معیار توانمندسازی جوامع اشاره کرد و گفت:«آمارتیا سن در بحث توانمندسازی جوامع، چند معیار را برای رفع فقر، افزایش توانمندی جامعه و بهتبع آن رسیدن به توسعه پیشنهاد میکند. یکی از این شاخصها «دارایی» است؛ افزایش دارایی با هر روشی میتواند یکی از معیارهای توانمندسازی در جوامع انسانی باشد. دومین شاخص، «محدودیتهای بیرونی» است. هرگونه تبعیضی که در زمینه جنسیت، قومیت و گروههای اجتماعی خاص، برای افراد نوعی محدودیت ایجاد کند، یکی از موانع توانمندسازی و توسعه شناخته میشود. یکی دیگر از معیارهای توسعه «محدودیتهای درونی» آدمها است؛ یعنی آنچه که عملاً باعث انزوا میشود، آنچه که باعث فردگرایی خودخواهانه میشود.»
شاخص های توسعه در ایران چه می گویند؟
این استاد دانشگاه گفت:« ارزیابی شاخص ها نشان می دهد، اغلب وضعیت بسیار نابسامانی دارند. شاید مثال بزنند که در شاخص توسعه انسانی HDI بالا هستیم. اما باید بدانیم به لحاظ گستردگی نظام خدمات سلامت و دسترسپذیریاش برای همگان وضعیت خوبی نداریم. در همین نظام سلامت اگر پیشتر برویم و حرفهای نگاه کنیم، دسترسی به خدمات سلامت آنچنان که فکر میکنیم وجود ندارد.»
او افزود:«در حال حاضر ۱۷ میلیون شهروند هیچگونه نسبتی با دولت ندارند؛ نه بیمه تأمین اجتماعی دارند، نه بیمه بهداشت دارند، دسترسی به هیچچیزی از این نظام سلامت ندارند. اگر به تفاوت تعداد تختهای بیمارستانهای دولتی و خصوصی توجه و گسترش و پراکندگی آنها در کل کشور بررسی کنیم، نشان میدهد که اتفاقاً در حوزه سلامت، علیرغم بالا بودن عدد شاخص HDI، اوضاع خوبی نداریم.»
توحیدلو «در ابعاد دیگر به معیارهای سنجش حکمرانی از منظر فسادناپذیری، آزادیهای سیاسی و اجتماعی پرداخت و گفت: «احساس آزادی و احساس برخوردار بودن (در کنار شاخص آزادی و برخورداری) دو شاخص دیگر است که بهشدت مهم و اثرگذار است، تا یک کنشگر بتواند توانمند شود یا توانمندسازی کند. این احساس بهشدت مخدوش است و در یک سطح نابسامانی هستیم ولی باید بدانیم «احساس مردم» در مورد آنها حتی بدتر از نمره خود شاخص است.این احساس خفقان و ناتوانی، پایین بودن همبستگی اجتماعی و عدم وجود افق مشخص نشان میدهد که هم در سطح انسانها و کیفیت زندگیشان و هم در سطح حکمرانی، در وضعیت بسامانی نیستیم.»
نظام آموزشی
توحیدلو سپس به نظام آموزشی اشاره کرد و گفت: «درست است که آموزش پایه را رایگان گذاشتیم و بحث رفع بیسوادی جزء اولین شعارهای ما در بعد از انقلاب بود و تا حد خوبی محقق شد؛ اما اگر کیفیتر به مقوله آموزش نگاه کنیم، تقریباً بالای ۷۰ درصد آموزش رایگان دانشگاهی مخصوص کسانی میشود که قبلا آموزش غیرانتفاعی و آموزش پولی در دورههای ابتدایی و دبیرستان گرفتهاند. این یعنی یک جای کارمان میلنگد.یعنی و فرصتسازی نکردهایم و نابرابری در فرصتها همچنان سنگین و آشکار است. درحالیکه قرار است توانمندسازی از طریق داراییها و فرصتهای برابری در مقوله بهداشت و آموزش بهعنوان پایهایترین اصول صورت گیرد.»
او با تاکید بر این که « دسترسی به اموزش، معلم و سواد وجود دارد اما کیفیتشان در آن حد نیست که فرصتآفرین و توانمند کننده باشد» افزود: «یعنی محصلین ما، در مناطقی که دارند از خدمات رایگان آموزشی استفاده میکنند، اینقدر کیفیتش خوب نیست که بتواند آنها را در چرخه رقابتی قرار دهد که استحقاقش را دارند و در نتیجه نمیتوان گفت نظام عدالت را ایجاد میکند. بنابراین من باور ندارم که حتی در حوزه آموزش که عدد شاخصها بالاست، ما در وضعیت خوبی هستیم.»
مسایلی که دایم تکرار می شوند
توحیدلو در ادامه به فرآیندهای ناقص و تکرارپذیر در توسعه ایران اشاره کرد و گفت:«وقتی تاریخ میخوانیم، میبینیم مسائل ما به شکل سینوسی، مدام اتفاقاتی از منظر توسعه سیاسی، توسعه اقتصادی و توسعه صنعتی و غیره را به صورت تکراری تجربه میکنیم. در چنین عرصههایی، وقتی شباهتهای زیاد تاریخی مشاهده میشود، نگاههای فرهنگی و ویژگیهای شخصیتی را بررسی میکنند تا ریشه این تکرار تاریخی روشن شود.»
او افزود: «البته تحلیل صرف ویژگیهای شخصیتی فارغ از نظام اجتماعی، ما را کمی به خطا میبرد و نوعی تصلّب را در جامعه ایرانی ایجاد میکند و آنوقت به پاسخهایی از این جنس میرسیم که تا مدل ایرانی زندگی میکنیم، تا سنت هست و … نمیتوانیم به توسعه برسیم؛ اینها پاسخهای خطرناکی است. ویژگیهای شخصیتی در صورتی اثربخش میشوند که به نهاد، باور و یک کنش جمعی تبدیل شوند. با این رخداد نهادهای غیررسمی شکل میگیرند. نهادهای غیررسمی هم، روی نهادهای رسمی تأثیر میگذارد. بر خلاف برخی دیدگاه ها که مسئله را شخصیت و فرهنگ ایرانی میبینند، اتفاقا من معتقدم نظام فکری، برنامهها، قوانین بسیار بیشتر بر روی نظام شخصیتی اثر میگذارند و بنابر این شخصیت و فرهنگ ایرانی ریشه توسعه نیافتگیها نیست.»
«ترجیحات تفکر» ریشه توسعه و سوال های اصلی
از نظر توحیدلو «ریشه تفکر ریشه توسعه در دوره های مختلف است» او می گوید:«نگاههای اجتماعی و فرهنگی که من آنها را «ترجیحات تفکر» مینامم، ریشه توسعه در دورهها مختلف است. مثلا از مشروطه که نقطه آغازین نهادگرایی و شکلگیری نهادهای مدرن در ایران است میتوانیم ببینیم که ترجیحات تفکری ما، چگونه امتداد یافته است. بنابر این برای توسعه سؤال اصلی من این است که «ترجیحات تفکری» چیست؟ بنیانهای نظری که در جامعه ما وجود دارد چه چیزهایی هستند؟ و نقاط قوت و ضعفشان در راستای رسیدن به توسعه، و در راستای توانمندسازی، رسیدن به شایستگیها و رفع فقر و گسترش رفاه چیست؟ اینها سوالات اصلی من است.»
نظم گرایی ویژه جامعه ایرانی و شکل گیری فتنه
او افزود:«در جامعه ایران همیشه یک نظمگرایی ویژهای مدنظر بوده است؛ یعنی نوعی شکلگیری ساختارها و اسلوبهایی که «قرار» را بر «تغییر» ترجیح داده است. یعنی حتی اگر در دورههایی تغییرات شدید و شتابان داشتیم مثل انقلاب مشروطه، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی که نقاط کانونی مشخصی در تاریخ ما است، جامعه ما، به دلیل نظمگرایی بهشدت بالایی که به لحاظ ویژگیهای شخصیتی و ترجیحات تفکریای دارد، به سرعت آنها را به نقطهای برمیگرداند که ثبات ایجاد شود. به طوری که وقتی مشروطه اتفاق میافتد، چند سال بعد، در پایان مجلس دوم مشروطه، عملاً میبینیم که از مشروطه به اسم فتنه یاد میشود!»
او سپس به تعریف فتنه پرداخت و گفت: «اگر بخواهیم واژه «فتنه» را در تاریخ ایران تعریف کنیم، به معنی موقعیتی است که در آن قواعد پیشین حاکم نیست و قواعد جدید هم هنوز شکل نگرفته است، یا قواعد جدیدی که شکلگرفته است، نتوانسته است به شکل نهادهای غیررسمی در جوامع ما نفوذ و رسوخ پیدا کند. اینجا واژه «فتنه» استفاده میشود. به همین خاطر، این نظمخواهی و ثبات خواهی ایرانیان عاملی است که وقتی جامعه بخواهد پرشی بکند و تغییر و تحول داشته باشد، این ویژگی ما را بهشدت پایین میکشد و به سمتی میبرد که نظم و آرامش ایجاد شود و اجازه تغییر و تحول نمیدهد.»
نظم گرایی؛ تقدیرگرایی؛ طنز
این استاد دانشگاه در ادامه با تفسیر «این شخصیت کلان در قالب ویژگیهای شخصیتی مانند ویژگی «تقدیرگرایی» گفت: « ویژگی شخصیتی تقدیرگرایی یعنی ممانعت از هرگونه تغییر؛ حتی دنبال معیشت ندویم، خودش میآید، ما هیچوقت در نمیمانیم، روزیرسان خدا است؛ این مدل سازگاری با طبیعت و آنچه که وجود دارد، همیشه در ما وجود داشته است. بحث تقدیرگرایی را در پذیرفتن مشکلات و سختیها هم میشود دید. در سختترین زمانها، شما میبینید که مردم ایران تاب میآورند و تابآوریشان در سختیها از این تقدیرگرایی میآید.»
توحیدلو افزود: «ویژگی دیگر «سازگاری» است. در سختترین شرایط ، طنز را برای تابآوری به کار می گیریم. یعنی دشواریها را در قامت چیزی برای خندیدن تبدیل می کنیم. این باعث سازگاری با این دشواریها میشود.
محافظه کاری به معنای حفظ وضع موجود و امنیت خواهی
توحیدلو از دیگر ویژگی های شخصیتی مردم ایران را محافظه کاری ذکر کرد و گفت:« محافظهکاری در معنای حفظ وضع موجود است. مثلاً اگر در ازدواجها، از قدیم تا به الان، سرمایههای ثابت و کمریسک همیشه مهریه زنان بوده است. یک ویژگی دیگر «امنیتخواهی» است؛ پرویز پیران میگوید که ایرانیان در تقابلهای تاریخی بین آزادی و امنیت، بین توسعه و امنیت، همیشه امنیت را انتخاب کردهاند. در بزنگاههای حساس برای جامعه ایرانی، امنیت مهمترین انتخاب بوده است. حتی اگر قرار است آزادی، دموکراسی، یا رشد و توسعه قربانی شود.
نوع نگاه به عدالت به عنوان ریشه حفظ وضع موجود
این استاد دانشگاه «به لحاظ نظری، آن ترجیحات فکری که این نگاه تعادلخواه را در جامعه ایرانی پررنگ میکند و تا امروز استمرار می بخشد و در تمام برنامههای ما مینشاند، نوع نگاه و باور ایرانیان به مقوله «عدالت» می داند و می گوید: «اگر در درون نگاه کلان به عدالت، معناها و دستهبندیهای متکثر از سنتی تا مدرن را به عنوان یک طیف، بررسی کنیم خیلی مهم است ببینیم ایرانیان در کجای این محور سنتی تا مدرن قرار می گیرند. از زمان مشروطه که عدالت واژه مهم و دال مرکزی مفهوم مشروطه شد، تا امروز که عدالت جزء مفاهیم اصلی انقلاب و جمهوری اسلامی است، عدالت برای ما وضع حفظ موجود ، و قرارگرفتن هر چیز در جای خودش است. یعنی آن نگاه در جمهور افلاطون ، در فلسفه اسلامی جاری و ساری میشود، عدالت را قراردادن هر چیزی در جای خودش میبیند و اگر چیزی از جای خودش تکان بخورد، آن محافظهکاریها، امنیتخواهیها و تقدیرگراییها ما را به این سمت میبرد که این تغییر «فتنه» است. مثلاً شهید مطهری که عملاً نگاهش در بنیان تفکری جامعه ما ساری و جاری است، وقتی به عدالت نگاه میکند، علیرغم اینکه کاملاً به مدل راولزی هم توجه و آن را باز میکند، ولی باز این مقولهای که هر چیزی جای خودش باشد، در نگاه ایشان جایگاه ویژه دارد.»
جایگاه رفع نابرابری در منطق نظری و برنامه ای
توحیدلو می گوید: «این که ما چه تعریفی از مقوله عدالت و رفع نابرابری اختیار میکنیم و میخواهیم برای آن برنامهریزی و در جامعه پیاده کنیم؟ به نظر میآید در مقوله سیاستهای هویتی، هیچ گاه ما به مقوله برابری همگانی، در هیچ کجای منطق نظری و منطق برنامهایمان نداشتیم. وقتی به برنامهریزی میرسیم، در مورد سرمایهدار و ثروتمند به گونه ای و به آنکه فقیر است گونه دیگر فکر میکنیم. در نظام توسعهای، به آن فقیر بهعنوان کسی که باید رفاه برایش تأمین کنیم نگاه میکنیم، ولی در مورد ثروتمند نگاهمان به کسی است که قرار است که GDP را بالا ببرد. دقیقاً جزء آن جماعتی هستیم که توسعه را با افزایش رشد و وضعیت ثروتمندان بنا کرده، نه بر کلیت رفع فقر و ایجاد رفاه. به همین دلیل آن ثروتمند جای دیگر است و فقیر جای دیگر است.»
او در ادامه با اشاره به این که «در نگاه مدرن از عدالت، سوژه انسانی بهعنوان شهروند برابر با بقیه سوژههای انسانی است و انواع برابریها را دارد. ولی وقتی به تاریخ میروید و این آزادیهای اساسی را نگاه میکنید، میبینید که ما بهشدت مثلاً نگاه زن و مرد داریم» می گوید:« ما میگوییم در همان چارچوب، بین زنان و بین مردانِ طبقه متوسط مسلمان عدالت برقرار شود. اگر تا همین امروز، دنبال قوانین عادلانه هستیم، باید ببینیم چرا بین مرد و زن، بین مسلمان و غیرمسلمان، بین ایرانی و غیرایرانی فرق است. وقتی به نهادهای ایران نگاه می کنید مشاهده می کنید برابری سوژه انسانی، اصلا قرار نیست محقق شود زیرا هنوز سوژه انسانی شکل نگرفته است. تا زمانی که تکلیفمان از منظر تفکری با خودمان معلوم نباشد، نظام برنامهریزی مسئله خواهد داشت.»
امتناع از تفکر نداریم؛ شیخ اسماعیل محلاتی نمونه اش
او درعین مطرح می کند که جامعه ایران از منظر تفکر و نگاه به مقوله عدالت و برابر یکدست نبوده و درعین تکثر دنبال راه های نوین است . او می گوید: « هرچند یک هژمونی وجود دارد و یکی صدایش همیشه پررنگتر میشود، ولی جامعه ایرانی همواره با روبه رو بوده است و حتی در نظام تفکر، جایگزینی در داخل و حتی در تاریخمان داریم. برای مثال در ادبیات کاملاً دینی، کسی مثل شیخ اسماعیل محلاتی بحثهای عمیق شهروندی را مطرح کرده است و در مورد خیلی از جداییهای ساحت دین و سیاست و عقلگرایی حرف میزند. بنابراین اتفاقاً بنیان نهادیاش را داریم، مردممان تجربه و سابقه ارتباط برقرار کردن با انواع این مدلها را دارند. البته به دلیل اینکه این مدلها همیشه در کنار همدیگر و در جنگ باهم بوده است، هیچوقت نتوانسته اند یک مدل خالص وجود داشته باشد. در واقع امتناع از تفکر نداریم، بلکه یکسری بستهبندیهای تفکری در دورههایی داریم و مهم این است که این بستههای تفکری به نهاد تبدیل شده باشند یا نه؟ اگر اینها به نهاد و قانون تبدیل نشود، ماندگار و در جامعه تبدیل به امر توسعهای نمیشود. مثلاً مهم است ببینیم کدام یک از وجوه عدالت در جامعه ما نهادینه شده است. یکبخشی که خیلی پررنگ است، قرارگرفتن هر چیزی در جای خودش است. ولی اثرات نهادی بخشهای دیگری که باعث میشود در دوره مشروطه محمدعلی فروغی، نشریات مشروطه، مدرسه حقوق و در زمان پهلوی دانشگاه پیدا شود و تا امروز بیاید، وجود داشته و نهادینه شده و در جامعه ما هست و نهادهایش هم موجود است، فقط نیاز به خاکروبی دارد.»
از فکر کردن و بازخوانی نترسیم
این پژوهشگر حوزه توسعه، با ذکر این که «بازگشت به نگاههای سوسیالیستی عدالتخواهانه در کنار دموکراسی تلاش سخت نمیخواهد، بلکه امید و انگیزه و بازخوانی اصولی میخواهد که ما نمیخواهیم بازخوانیشان کنیم، زیرا آن ها را جزء اصول اصلیای میدانیم که نباید تغییر کند» می گوید: «در وهله اول نترسیم از فکرکردن؛ چون مثلاً در بحث برابری جنسیتی، بعضی از فکرکردن در مورد این برابری و بعضی دیگر از هر گونه ورود زنان به عرصههای مدیریتی و غیره میترسند. بالاخره وقتی یک نهاد اصلی یک نظام تفکری، ساختارهای خودش را منطبق با خودش بسازد و در طول سالیان، بسط پیدا کند، تغییرش واقعاً سخت است. ولی ناممکن نیست، چون در دورههای مختلف این تغییر رخداده است. مثلاً در دوره اصلاحات، یک تغییری در نظام فکری حاکمیت اتفاق افتاد و خودش را در برنامههای توسعه، تحت عنوان اقتصاد دانایی محور یا سرمایه اجتماعی محور نشان میدهد. در بحث ملی شدن صنعت نفت و در زمانهای دیگر چنین چیزی را میبینیم.»
چه می توان کرد؟
توحیدلو در ادامه با طرح این سوال که «اما نقطه عزیمت به سوی توسعه کجا است و چه کارهایی در این زمینه می توانیم انجام بدهیم» گفت:«اولین کاری که باید بکنیم، کار بر روی ترجیحات تفکری در وضعیت فعلیمان است و این که آن مفاهیم اصلی را چگونه میخواهیم بسط دهیم و اجرا کنیم. وضعیت، جایگاه و نسبت خودمان را، با نوع نظام اقتصادیای که میخواهیم برگزینیم باید مشخص کنیم. برای من که میگویم توسعه یعنی گسترش رفاه و فقرزدایی، طبیعتاً سیاستهای رفاهی و فقرزدایی و نهادهایی که ایجاد فرصتهای برابر و زمینه رفاه میکنند مهمترند. تغییرات نهادی هم، اگر قرار است اتفاق بیفتد، در ابتدای امر در همان جاهایی است که اتفاقاً ممکن است شاخصهای خوبی هم داشته باشیم؛ یعنی در آموزش، بهداشت و خدمات همگانی است. یعنی برای توسعه، آنجایی که فرصتها را میسازد و جامعه را توانمند میکند، باید در اولویت قرار بگیرد.»
این استاد دانشگاه در ادامه چه می توان کرد، به نابسامانی اجتماعی اشاره کرد که جامعه ایرانی دچار آن است» او دراین باره گفت: «با توجه به نابسامانی های اجتماعی که جامعه ایرانی دچارش است، وقتی در مورد شاخصهای توسعه حرف میزنیم، بحث مشارکت در جامعه مدنی در بخشی از این شاخصها مطرح می شود. با شکل گیری جامعه مدنی، و رخداد رفتوآمد نظریه و حتی عمل، بین مردم و نخبگان، بین مردم و حکمرانان، با یک حکمرانی و یک توده مردم طرف نخواهیم بود تا نتواند رفتوبرگشتها را مدیریت کند. ویژگی شکل گیری رفتوبرگشتها در بستر مشارکت در جامعه مدنی، مدیریت پذیری آن است. آنگاه نخبگان به شکل کاملاً دموکرات میتوانند به ترجیحات برسند و ترجیحات را از طریق رسانه ها و ابزارهای دموکراتیک جامعه مدنی، به گوش بدنه اجتماعی برسانند، گروههای اجتماعی در تعامل با آن ها، حرف بزنند، مشارکت اجتماعی شکل بدهند و خودبهخود اعتمادسازی ایجاد شده و در این فضا سرمایه اجتماعی برای پیشبری ترجیحات تفکری انسجام یابد. ولی در فقدان جامعه مدنی، و مشارکت و سرمایه اجتماعی حداقلی، نظامهای توسعهای نمیتوانند رفتوبرگشت بین شخصیتها، افراد و نخبگان را برقرار کرده و این پیوند قطع است مانند آنچه امروز ما مشاهده می کنیم. با قطع پیوندها، انواع شکافها در بدنه فعال میشود. یعنی وقتی مولکولهایی که این وسط در جامعه حرکت میکنند و پیامها را منتقل میکنند عقیم کنید، رسانه ها، گروههای اجتماعی، و انواع آزادیهای سیاسی را در جامعه مدنی عقیم کنید، خودبهخود اتصال قطع میشود. یکی از مقولههایی که توسعه را ممکن و ادامهدار میکند همین لایه میانی جامعه مدنی و مشارکت آنها است.»
این پژوهشگر حوزه توسعه می گوید: «اگر در یک جامعه بازتر و آزادتر بودیم، من میگفتم جامعه مدنی میتواند هدایتگر توسعه باشد، ولی تجربه ما در این سالهای اخیر نشان میدهد که جامعه مدنی را دولتها محدود کردند؛ بنابراین نمیتوانم بگویم مردم میتوانند تغییر ایجاد کنند. مردم عاملان هرگونه تغییر هستند و میتوانند باشند، تودهها و جامعه مدنی و این نهادها عاملان تغییرند. ولی آن کسی که باید بگذارد و یک مقدار فضا را ایجاد کند و به این باور برسد که باید این تغییر اتفاق بیفتد و باید چنین نگاه و نگرشی به مردم داشت، حاکمیت و حکمرانی است و بنابر این نقطه عزیمت همین جا است. تصور من بر این است که دولتها برای هرگونه رفع مسئلهای، در وهله اول به کم شدن شکاف دولت–ملت نیاز دارند. مسائل ما متعدد است و کاسته شدن از شکاف دولت ملت، اولین و مهمترین مسئله ما است. چون بهخاطر نبودن اعتماد و بهخاطر این شکاف، هر کاری هم بکنند، بهترین کار هم بکنند، دیده نمیشود و ارزشش کم میشود و از بین میرود. ما الان در چنین وضعیتی هستیم. بنابراین اگر بخواهم نقطه عزیمت را بگویم، بهعنوان اولین مسئله، ازبینرفتن شکاف دولت ملت و ایجاد شرایطی است که این شکاف از بین برود. برای کاهش شکاف، قاعدتاً دولت باید کمی به وضعیت معیشت و امثالهم بپردازد، یعنی بتواند مردم را راضی کند.»
توحیدلو نتیجه می گیرد که نیاز ایران در شرایط کنونی سیاست های رفاهی است. او می گوید: «بنابراین در سیاستها باید به دنبال سیاستهای رفاهی رفت. سیاستهای رفاهی نیازمند زیرساختی مبتنی بر ایجاد و افزایش درآمد با ابتنای گسترش فضای تولید است؛ اولاً گسترش فضای اقتصادی موجود را برای همگان میطلبد و دوم بسته نبودن فضای اقتصادی را میطلبد. بنابراین در وهله بعدی ارتباط و تعامل درست با دنیا، میتواند کمک کند که مسئله معیشت حل شده و اقتصاد تا حدودی مسئلهاش حل شود، بعد بتواند شکاف ملت دولت را پر کند. وقتی من میگویم برای پرکردن شکاف باید هر کاری کرد، منظورم هر کار معقولی است که اثرات مخرب ندارد. وگرنه مثلاً شما یارانه بدهید و بعد از دو سال، اثرات مخرب تورمی و افزایش نابرابری (افزایش ضریب جینی) را به دنبال داشته باشد مد نظرم نیست.»
او افزود: «دولت باید شروع کند، چون مردم تمام امکانهای اثرگذاری – رسانه، تشکلهای اجتماعی و غیره – از دستشان رفته است، جز اینکه امید داشته باشند. متأسفانه آمار نشان میدهد که امید، که آخرین امکان و آخرین سنگری که مردم میتوانند داشته باشند، هم تا حدودی ازدسترفته است. بنابراین امکان بزرگ ایجاد فضا برای مردم، فعلاً در اختیار کسانی است که در قدرتاند، مردم را به بازی بگیرند و این شکاف را کاهش دهند. شدنی هم هست؛ جزو کسانی نیستم که بگویم باید همه ساختارها و نظام تفکری عوض شود و ما بعد کارهایی بکنیم. در واقعیت تاریخ نشان میدهد که وقتی امیرکبیر در بدترین و سختترین شرایط اجتماعی میتواند کارهای مثبتی انجام دهد، پس الآن هم میشود. امیرکبیر با فهم موقعیت درست زمانه و موقعیت روز و استفاده از ابزارهایی کارهایی میکند که اثرش حتی تا انقلاب اسلامی ماندگار است. بنابراین حکمرانانی که کارآمد باشند، بدانند، بفهمند و مسئله را بشناسند و بخواهند کاری کنند، مهم است.»
توحید لو در پایان گفت: «در وهله بعد، بوروکراسی ما بهشدت فاسد است، تا جایی که ما درگیر چرخه زوال شدهایم. اگر حکمران بخواهد این شکاف را پر کند، بهغیراز اینکه باید مسائل معیشتی را حل کند، برای مسئله بوروکراسی نیز باید فکری کند. من برای مسئله بوروکراسی هم، بهم ریختن ساختارها را تنها راه نمیدانم و فکر میکنم که مشکل آن نیز حل شدنی است. مشروط بر آن که بدانیم این بوروکراسی قرار است چه کاری را چگونه می خواهد انجام دهد، از طریق شفافیتها و رفع مسائلی که فسادزا و رانت آفرین است، میتوان این هدف را نیز محقق کرد.»
بیشتر بخوانید:
“روحانی”، “محقق داماد” و “ظریف” مهمترین مشکلات کشور را چه می دانند؟ / اجتماعی و اقتصادی سازی ایران راه برون رفت
چرایی پیشبینیناپذیری ایران فردا / قواعد بازی حکومت و جامعه پیچیدهتر شده
این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد
۲۱۶۲۱۶