فروزان آصف نخعی: دارون عجماوغلو، اقتصاددان برجسته و استاد دانشگاه MIT است که به دلیل آثارش در زمینهی توسعه، اقتصاد سیاسی و رشد اقتصادی شناخته میشود. او در سال ۲۰۰۵ مدال معتبر جان “بیتس کلارک” را دریافت کرد؛ او به عنوان برترین اقتصاددان زیر ۴۰ سال معرفی شد. تحقیقات عجماوغلو بر نقش نهادها در توسعه اقتصادی متمرکز است که پایهای برای کتاب “چرا ملتها شکست میخورند”، تشکیل میدهد.
کتاب “چرا ملتها شکست میخورند، ریشههای قدرت، شکوفایی و فقر” که در مارس ۲۰۱۲ چاپ شده، سعی میکند پایهایترین سؤال اقتصاد و سیاست جهانی را جواب بدهد که چرا بعضی کشورها، مانند نروژ، در حال شکوفایی هستند ولی بعضی کشورها، مانند مالی، در حال سقوط. نباید فراموش کرد که در تدوین این کتاب، علاوه بر دارون عجماوغلو استاد دانشگاه امآیتی، جیمز رابینسون ناستاد دانشگاهِ هاروارد نیز در آن نقش تعیین کننده داشته است.
نویسندگان در کتاب نظریه های مختلفی مانند جغرافیا، آبوهوا، منابع طبیعی و فرهنگ و همچنین غفلت مسئولان عالیرتبه کشورها را به عنوان عواملی که ملتها را به فقیر و غنی تقسیم، رد کرده اند. در عوض آنها نهادهای سیاسی و اقتصادی برآمده از خود ملتها را عامل پیشرفت اقتصادی میدانند. این کتاب حکومتها را به دو دسته تقسیم میکند: مشارکتی (Inclusive) و انحصاری (Exclusive). در حکومتهای مشارکتی، نهادهای اقتصادی و سیاسی، بهجای اینکه مشارکت در امور اقتصادی را محدود به عدهای از خواص و سازمانهای دولتی کنند، باعث تشویق و ترغیب اکثریت مردم برای مشارکت در امور اقتصادی میشوند. این امر مستلزم وجود قانون و ضوابط قوی در رابطه با حق مالکیت خصوصی، حاکمیت بی طرفانه قانون، خدمات همگانی با امکان تبادل و قراردادهای عادلانه، امکان ورود شرکتهای جدید به بازار و دولتی است که خواهان و دارای قابلیت اجرای این شرایط و پیش نیازها باشد.
در نقطه مقابل نهادهای مشارکتی، نهادهای اقتصادی انحصاری با بهکار گرفتن امکانات و منابع اکثریت در خدمت منافع گروهی محدود و انگشتشمار قرار دارند. آنها نه مدافع حق مالکیت هستند و نه باعث ایجاد انگیزه برای فعالیتهای اقتصادی میشوند.در این حکومتها شروع یک کسب و کار جدید غیرممکن است، چراکه بازار بهصورت انحصاری در دست دولت یا نور چشمیها خواهد بود.
البته کتاب مذکور، نقدهای متفاوتی دریافت کرده است؛ از جمله این که متهم به سادهسازی بیش از حد و تکرار در طرح مباحث شده است. بسیاری از خوانندگان نظریهی مرکزی دربارهی “نهادهای فراگیر” در مقابل “نهادهای استخراجی” را جذاب میدانند، اگرچه برخی معتقدند که این نظریه عوامل دیگر را نادیده میگیرد. این کتاب به عنوان اثری تحریککننده اما دارای نقص دیده میشود، با تمایل به تأکید بیش از حد بر اصول بازار آزاد. خوانندگان از دیدگاههای آن در مورد توسعهی اقتصادی قدردانی میکنند، اما به محدودیتهای آن در توضیح کامل فرآیندهای پیچیدهی تاریخی اشاره میکنند. با نقد مثبت “نشریات واشینگتنپست، گاردین، و نیویورکتایمز” بر کتاب، اما برخی کارشناسان فقدان شواهد دقیق و آماری برای اثبات فرضیه خود، نگاهی تک بعدی به موضوع فقر و غنا در کشورها، از طریق تقلیل دلایل شکاف کشورها به سلطه نهادهای هم افزا، فراگیر یا مشارکتی در کشورهای غنی و سلطه نهادهای استثماری، بهره کش یا انحصاری در کشورهای فقیر داشته اند.
نویسندگان در ۱۵ فصل اینگونه به شرح مطالب پرداختهاند: ۱-خیلی نزدیک، خیلی متفاوت ۲-نظریههایی که جواب نمیدهند۳-تولید فقر و غنا۴- ۵-تفاوتهای کوچک و برهههای سرنوشت ساز ۵-من آینده را دیدهام و نتیجه بخش است ۶- جدایی ۷- نقطه عطف ۸-در سرزمین ما نه ۹-توسعه معکوس ۱۰- پراکندگی رفاه ۱۱-چرخه تکاملی ۱۲- چرخه شوم ۱۳-امروزه چرا ملتها شکست میخورند۱۴-در هم شکستن قالب ۱۵- فهم فقر و غنا
برخی از مهمترین بخش های کتاب به شرح زیر است. ناگفته پیداست که به دلیل غنای کتاب، خوانندگان خود اگر به کتاب مراجعه کنند، می توانند به غیر از ویژگی هایی که در این جا احصاء شده و بر اساس فصول مهم و شرح های مندرج در آن است، به دسته بندی های دیگری نیز دست یابند.
۱. نهادها تعیین کننده سرنوشت ملت ها از طریق سیستمهای فراگیر یا سیستمهای استخراجی
نویسندگان کتاب «ملت ها چرا شکست می خورند»، دو نوع نهاد را در کشورها توسعه یافته و توسعه نیافته مورد شناسایی قرار می دهند: ۱-نهادهای اقتصادی فراگیر، مانند آنهایی که در کره جنوبی یا ایالات متحده وجود دارند. در تعریف نویسندگان کتاب، این دست از نهادها، نهادهایی هستند که به مردم اجازه و تشویق به مشارکت در فعالیتهای اقتصادی میدهند. مردم می توانند با استفاده از استعدادها و مهارتهایشان، انتخاب خود را با وجود ریسک در بازار اعمال کرده، و موفق شوند. از این رو نهادهای فراگیر در ذات خود موجبات شکوفایی ملت ها را رقم می زنند؛ زیرا نهادهای فراگیر، خود مستلزم وجود حقوق مالکیت امن، اجرای قانون بیطرفانه، خدمات عمومی و یک میدان اقتصادی همسطح است؛ عوامل که منتهی به تشویق مردم به نوآوری، سرمایه گذاری، و مشارکت در اقتصاد می کنند مانند آنچه در اقتصادهای کره جنوبی و ایالات متحده وجود دارد.
در تمایز میان نهادهای استخراجی و نهادهای مشارکتی نویسندگان به تعریف این دو نهاد کلان می پردازند. از نطر آنان نهادهای استخراجی، دارای قابلیت تمرکز بخشیدن به قدرت و ثروت هستند. زیرا به گونهای طراحی شدهاند که منابع را از جامعه استخراج کرده و به نفع یک اقلیت توزیع می کنند. نویسندگان در این باره کشور کره شمالی و بسیار کشورهای آفریقایی را شاهد مثال خود می آورند. سیستمهای استخراجی به شدت علیه سرمایهگذاری و نوآوری عمل کرده، منجر به رکود یا روکود اقتصادی میشوند.
از نظر آنان ویژگیهای کلیدی نهادهای اقتصادی فراگیر شامل امنیت حقوق مالکیت، حاکمیت قانون بیطرفانه، ارائه خدمات عمومی برای جلوگیری از ایجاد انحصار و گسترش میدان رقابت، امکان ورود آزاد به بازارها، و اجرای قراردادها، بدون مزاحمت نهادهای دولتی و … است.
از نظر رابینسون و عجم اوغلو، ویژگیهای کلیدی نهادهای اقتصادی استخراجی شامل عدم وجود امنیت در حقوق مالکیت، وجود موانع در ورود به بازارها، مقررات مانع تبادل آزاد ، و فقدان قانون و نظم لازم به منظور تقویت بخش خصوصی هستند.
۲. جغرافیا و فرهنگ تعیینکنندهی شکوفایی نیستند
همان گونه که در مقدمه گزارش حاضر مشاهده شد، از نظر عجم اوغلو و رابینسون، جغرافیا و فرهنگ تعیین کننده شکوفایی نیستند. از نظر آنان شواهد و مدارک کافی وجود ندارد برای آن که اثبات کند آب و هوا یا جغرافیا عامل توسعه یافتگی و یا عقب افتادگی است. از این منظر جغرافیا و فرهنگی نمی تواند دلیلی بر آن باشد که آمریکا امروز بیش از ۲۰ برابر ثروتمندتر از کشورهایی مانند مالی یا گواتمالا است.
از نظر آنان، شکوفایی از نهادها، روابط جمعی، و میزان انباشت عقلانیت و قانون ناشی از چنین روابطی است، برخی از نظریه پردازان تلاش کرده اند، نابرابری جهانی را با توسل به متغیرهایی چون آب و هوا، منابع طبیعی یا ارزشهای فرهنگی توضیح دهند. در حالی که از نظر عجم اوغلو و رابینسوم این عوامل، تفاوتهای چشمگیر بین کشورهای همسایه با جغرافیا و فرهنگ مشابه را توضیح نمیدهند.
در عوض مطالعات و تحقیقات آنان بر روی تفاوت نهادی است که حکایت از نتایج متفاوت در نوع توسعه یافتگی است. از نظر آنان، تفاوتهای نهادی است که می تواند تبیین گر و توضیح دهنده نتایج متفاوت باشد. آنان در این باره مثالی را ذکر می کنند: نوگالس آریزونا (آمریکا) و نوگالس سونورا (مکزیک) (Nogales, Sonora) ، هر دو، دارای جغرافیا و فرهنگ مشترکی هستند، اما به دلیل مرز ایالات متحده و مکزیک استانداردهای زندگی بسیار متفاوتی دارند. برای این منظور آنان به طور مشابه، به کره جنوبی و کره شمالی استناد می کنند که با وجود جغرافیا و فرهنگ مشترک، پس از جدایی به شدت متفاوت شدند.
از این منظر است که این دو اندیشمند در حوزه اقتصاد سیاسی توسعه، دترمینیسم و جبرگرایی جغرافیایی را با ارائه شواهد مختلف رد می کنند. مانند: موفقیت بوتسوانا در مقابل مشکلات کشورهای همسایه، ثروت سنگاپور در مقابل فقر نسبی مالزی، رشد شیلی در مقابل رکود سایر کشورهای آند.
در شواهدی دیگر آنان جبرگرایی فرهنگی را رد میکنند: مانند آن چه فرهنگ کمونیستی مائوئیستی می توان ذکر در برابر آن چه تغییرات سیاستی دهه ۱۹۸۰ میلادی، تحت رهبری دنگ شیائو پینگ می توان نامید. علاوه بر این ها می توان به تفاوت میان آلمان شرقی و غربی در طول جنگ سرد، و توسعه سریع ژاپن پس اصلاحات میجی اشاره کرد.
شواهد عجم اوغلو و رابینسون در نفی جبرگرایی فرهنگی و جغرافیایی، حاکی از آن است که امکان توسعه با تغییر سیاست ها، می تواند، راهگشای عبور از توسعه نیافتگی باشد.
۳. نقاط عطف بحرانی و تفاوتهای کوچک باعث واگرایی نهادی میشوند
در این بخش نویسندگان کتاب بر ر وی نقاط عطف بحرانی و تاثیرات مهم آن ها بر روی رفتارهای نهادی تاکید می کنند. از این رو از نظر عجم اوغلو و رابینسون، تفاوت های کوچک نهادی، به ویژه در نقاط عطف بحرانی بسیار حائز اهمیت هستند تا جایی که می توانند به چرخش تاریخی نیز منتهی شوند. از نظر نویسندگان، نقاط عطف بحرانی، نقاط چرخش تاریخی هستند که جامعه و کشور نیاز به تعادل یابی نوینی نیاز دارد. دورههایی از تغییرات عمده اجتماعی-اقتصادی یا سیاسی هستند که نظم جدید امکان بازسازی خود را نداشته ناچار باید به نظم جدید تن بدهد. از این رو تعادل قدرت موجود را مختل میکنند و به سمت تعادل جدید حرکت می کنند. نویسندگان نقاط عطف بحرانی و کلیدی را در بحث خود شامل طاعون سیاه در اروپا در قرن چهاردهم، کشف آمریکا در قرن های پانزدهم و شانزدهم، انقلاب صنعتی در قرن های هجدهم و نوزدهم، استعمار زدایی در قرن بیستم می دانند.
آنان تفاوتهای اولیه کوچک را که منتهی به واگرایی می شود، مورد توجه خود قرار می دهند. از نظر این دو نویسنده، هنگامی که جوامع با نهادهای موجود کمی متفاوت با یک نقطه عطف بحرانی مواجه میشوند، واکنشهای آنها، میتواند آنها را در مسیرهای کاملاً متفاوت قرار دهد. آنان معتقدند که مسیرها با گذشت زمان، تمایل دارند از طریق حلقههای بازخورد مثبت، خود را تقویت کنند.
آنان شاهد مثال بحث خود را در حوزه واگرایی، شامل ، انگلستان در مقابل اسپانیا پس از باز شدن تجارت اقیانوس اطلس، اروپای غربی در مقابل اروپای شرقی پس از طاعون سیاه و کره شمالی در مقابل کره جنوبی پس از جنگ جهانی دوم ذکر می کنند.
۴. چرخههای فضیلت، نهادهای فراگیر را تقویت میکنند
در ارتباط با بحث نقاط عطفی و تفاوت های کوچک، عجم اوغلو و رابینسون به بحث مهم چرخه های فضیلت و نهاد های فراگیر، و چرخه های معیوب که مقوم نهادهای استخراجی هستند، می پر دازند. از نظر آنان، در شرایط بحران، چرخههای فضیلت مانند تعهد در برابر قانون، تعهد به پلورالیسم و …، امکان تداوم نهادها را فراهم میکنند و اغلب منتهی به آزادسازی پویاییهایی می شود که در آن، جامعه را به سمت تحقق فراگیری بیشتر، سوق میدهد. فراگیری ای که در خود مشارکت بیشتر مردم را در همه ساحت های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، و اجتماعی تشویق می کند. این امر عبور از نقاط عطف بحرانی با کمترین آثار منفی و تقویت تفاوت مثبت را به دنبال دارد.
از نظر نویسندگان کتاب، نهادهای فراگیر که در خود مشارکت را نهادمند هستند، تمایل به پایداری و گسترش دارند. هنگامی که نهادهای سیاسی و اقتصادی فراگیر ایجاد میشوند، یک حلقه بازخورد مثبت ایجاد میکنند. آنها قدرت و منابع را به طور گستردهتری توزیع میکنند و افراد بیشتری را قادر میسازند تا در سیستم فراگیر شرکت و از آن دفاع کنند.
از نظر آنان سازوکارهای کلیدی چرخههای فضیلت شامل این موارد است: ۱-پلورالیسم که تصاحب قدرت را سختتر میکند۲-حاکمیت قانون که نخبگان را در سوء استفاده از قدرت محدود میکند۳- تحقق رسانههای آزاد که خود سازوکار کلیدی برای تحقق چرخه های فضیلت به شمار می روند از این جهت که تهدیدها علیه نهادهای مشارکتی را افشا میکنند.۴-فرصتهای اقتصادی با رویکرد به رقابت، که انگیزههای رفتار استخراجی مبتنی بر انحصارات را کاهش میدهند۵- مشارکت گستردهتر تقاضا برای فراگیری که از نظر ایجابی به معنای گسترش پویایی مشارکت در همه ساحت ها، و از نظر سلبی ایجاد محدودیت بیشتر برای انحصارات است، افزایش میدهد.
نکته های اساسی آن است که چرخه فضیلت از چه زمانی، فرصت ظهور و بروز پیدا می کنند؟ از نظر این دو نویسنده پس از نقاط عطف بحرانی و تاریخی ملت ها معمولا شاهد چرخه های فضیلت خواهند بود. این دو نویسنده شاهد مثال بحث خود را از نظر نقاط عطف بحرانی و تاریخی شامل ۱-پس انقلاب شکوهمند صنعتی انگلستان، ۲- پس از تصویب قانون اساسی در آمریکا، ۳-پس از اصلاحات میجی در ژاپن می دانند.
عجم اوغلو و رابینسون، عناصر تقویت کننده نهادهای فراگیر، که ضامن مشارکت مردم و پویایی آن ها هستند شامل مطبوعات آزاد، قوه قضاییه مستقل، انتخابات رقابتی، آموزش گسترده، و تحرک اقتصادی می دانند.
از نظر نویسندگان کتاب، نهادهای اقتصادی فراگیر بازارهای فراگیر ایجاد میکنند که نه تنها به مردم آزادی میدهند تا به دنبال مشاغلی بروند که بهترین تناسب را با استعدادهایشان دارند، بلکه یک میدان بازی همسطح را فراهم میکنند که به آنها فرصت انجام این کار را میدهد. ترس از از دست دادن قدرت، مقاومت در برابر فراگیری را هدایت میکند. نخبگان در سیستمهای استخراجی انحصار گر، اغلب در برابر اصلاحاتی که نهادهای فراگیرتر ایجاد میکنند، مقاومت میکنند، حتی زمانی که این تغییرات میتواند رشد اقتصادی را تحریک کند. آنها بیشتر از آن که به شکوفایی بالقوه گستردهتر ارزش دهند، نسبت به از دست دادن موقعیت ممتاز خود میترسند.
تلاشهای اصلاحی ناکام، فقر را تداوم میبخشند. هنگامی که تلاشها برای ایجاد نهادهای فراگیرتر مسدود میشوند، اغلب جوامع را در مسیرهای رشد کم قفل میکند. این امر توضیح میدهد که چرا بسیاری از کشورهای غنی از منابع با وجود ثروت طبیعی خود فقیر باقی میمانند. از نظر آنان پیامدهای چنین وضعیتی که اصلاحات ناکام نام می گذارند، 1-فرار مغزها از افراد با استعداد 2- فقدان نوآوری و کارآفرینی 3- وابستگی بیش از حد به استخراج منابع طبیعی4- بیثباتی سیاسی و درگیریهااست.
عجم اوغلو و رابینسون سپس به تاکتیکهای رایج برای مقاومت در برابر اصلاحات فراگیر اشاره می کنند که شامل: 1-سرکوب خشونتآمیز مخالفان، 2- ایجاد طبقات نخبه وابسته 3- تقویت تقسیمات قومی یا منطقهای 4- کنترل اطلاعات و آموزش است.
۵. چرخههای معیوب عامل تقویت، تداوم نهادهای استخراجی
در مقابل چرخه های فضیلت که چرخه های مثبت هستند، چرخه های معیوب قرار دارند که در راستای تقویت، و تداوم نهادهای سیاسی استخراجی یعنی با هدف تقویت انحصارات عمل می کنند. چرخه های معبوب، با تثبیت قدرت کسانی که از استخراج یعنی انحصارات گسترده بهرهمند میشوند، حمایت میکنند. سیستمهای استخراجی با گسترش و توسعه انحصارت، عوامل تقویت کننده تبعیض از طرق قوانین ضد توسعه ای عمل کرده “خودتقویتکننده” هستند. از این رو نیروها و طبقه ای که از نهادهای استخراجی مقوم انحصارات بهرهمند میشوند، از قدرت و ثروت خود برای حفظ منافع سیستم خود استفاده میکنند. این امر یک حلقه بازخورد منفی ایجاد میکند که شکستن آن دشوار است، حتی زمانی که رهبران تغییر میکنند. به این معنا که همه می دانند مشکل چیست، اما بازتولید حلقه های بازخورد منفی، مانع از اصلاح می شود.
آنان در این بخش بحث خود را مستند «قانون آهنین الیگارشی» می کنند. از نظر عجم اوغلو در تحولات مبتنی بر چرخه های معیوب، حتی زمانی که رژیمهای استخراجی مقوم انحصارات زمانی که سرنگون میشوند، رهبران جدید اغلب سیستمهای مشابهی را بازسازی میکنند، زیرا چارچوب نهادی و انگیزهها بدون تغییر باقی میمانند. به عبارت دیگر در این بخش عجم اوغلو و رابینسون تلاش می کنند توضیح دهند که چرا بسیاری از جوامع پس از استعمار و پس از انقلاب، در توسعه نهادهای فراگیر مقوم ارزش های پلورالیستیک دچار مشکل میشوند.
به این منظور آنان سازوکارها و مکانیسمهای چرخههای معیوب را یادآور می شوند که شامل: ۱-تمرکز ثروت و قدرت ۲-سرکوب مخالفان ۳-کنترل رسانه و آموزش ۴-ایجاد طبقات نخبه وابسته ۵-موانع اقتصادی برای تحرک گروه اجتماعی از پایین به سمت بالا هستند. آنان شاهد مثال خود را در کشور ها شامل سیرالئون پس از استقلال، زیمبابوه تحت رهبری موگابه، جمهوری دمکراتیک کنگو پس از موبوتو ذکر می کنند.
۶. تخریب خلاق، تغذیه کننده پیشرفت، و تهدید کننده نخبگان
در سیستم های استخراجی با انحصارات گسترده، با امکان تخریب خلاق که منجر به نوآوری، و ایجاد چرخه فضیلت می شود، به صورت گسترده ای مخالفت به عمل می آید. برای مثال در این باره نویسندگان به واکنش موگابه به فروپاشی کنترل سیاسیاش، و تشدید سرکوب و استفاده از سیاستهای دولتی برای خرید حمایت ، اشاره می کنند.
از نظر آنان، نوآوری ناشی از تخریب خلاق، رشد را هدایت، اما ساختارهای قدرت موجود را مختل میکند. از نظر نویسندگان کتاب تخریب خلاق – فرآیندی که در آن فناوریها و روشهای جدید جایگزین قدیمیها میشوند – برای پیشرفت اقتصادی حیاتی است. با این حال، اغلب قدرت اقتصادی و سیاسی نخبگان مستقر را تهدید میکند.
ترس از تخریب خلاق، منجر به رکود میشود. نخبگان در سیستمهای استخراجی با انحصارات گسترده، اغلب فناوریهای جدید، آموزش یا فرصتهای اقتصادی را که ممکن است رقبای آنها را تقویت کند، مسدود میکنند. این امر قدرت آنها را در کوتاهمدت حفظ میکند اما توسعه اقتصادی بلندمدت را تضعیف میکند. عجم اوغلو و رابینسون به مثالهای تاریخی مقاومت در برابر تخریب خلاق اشاره می کنند که شامل ۱-امپراتوری عثمانی و ممنوعیت چاپخانه ۲- مقاومت روسیه و اتریش-مجارستان در برابر صنعتیسازی،۳- جنبش لودیت علیه مکانیزاسیون در انگلستان (جنبش و شورش کارگرانی که از اختراعات و صنعتی شدن بیکار شدند، و شبانه به صنایع حمله می کردند. این شورش یا جنبش اسمش شد جنبش لودیت ها»
عجم اوغلو و رابینسون نشانههای ترس از تخریب خلاق را شامل ۱-محدودیتهای آموزشی ۲-اعطای انحصار به شرکتهای مورد علاقه ۳- ایجاد موانع زیاد برای شروع کسبوکارهای جدید ۴- سرکوب فناوریهایی که مخرب نظم قدیم هستند و ۴- سلسلهمراتب اجتماعی سخت که نظام کهن هوادار آن است و تخریب خلاق آن را در معرض خطر قرار می دهد.
۷. پلورالیسم و حاکمیت قانون کلید رشد پایدار هستند
از نظر نویسندگان توانایی نهادهای اقتصادی در بهرهبرداری از پتانسیل بازارهای فراگیر که به مشارکت دامن می زنند و آن را تعمیق می کنند، تشویق نوآوری فناوری، سرمایهگذاری در مردم و بسیج استعدادها و مهارتهای تعداد زیادی از افراد برای رشد اقتصادی حیاتی است. از این منظر از نظر آنان تکیه بر قانون و قوانین ثابت، قدرت مشترک و مشارکت مبتنی چرخه فضیلت، پیشرفت را ممکن میسازند. سیستمهای سیاسی پلورالیستی که در آن قدرت به طور گسترده توزیع شده و توسط قانون تقویت و تثبیت و تقویت شده است، ثبات و فرصتهای لازم برای رشد اقتصادی پایدار را ایجاد میکنند. سیستم های مذکور در مقابل سیستمهای استخراجی که مبتنی بر انحصارات گسترده عمل می کنند، و در برابر آن قدرت که بدون کنترل، منجر به حکومت خودسرانه و عدم قطعیت اقتصادی میشوند، عمل می کنند.
اما عناصر کلیدپلورالیسم و حاکمیت قانون از نظر نویسندگان کتاب چه هستند؟ آن چیزی که از نظر نویسندگان کتاب عناصر کلیدی پلورالیسم و حاکمیت قانون مطرح می شوند شامل الف: تفکیک قوا، ب- قوه قضاییه مستقل پ-حفاظت از حقوق مالکیت و تامین امنیت مالکیت ت- تضمین و اجرای قراردادها ث- اجرای قوانین به صورت برابر برای همه ج- کنترل قدرت دولت و ایجاد محدودیت در آن چ-انتقال مسالمت آمیز قدرت .
بی تردید از مزایای چنین وضعیتی مجموعه منافع ملی کشور است که از آن بهره مند می شود. از این منظر کشورهایی که از این “مزایا” بهره مند شده اند، عجم اوغلو و رابینسون شامل 1-جهش اقتصادی انگلستان پس از انقلاب صنعیت، 2- تسلط اقتصادی ایالات متحده پس از قرن بیستم، 3-توسعه اقتصادی ژاپن و آلمان پس از جنگ جهانی دوم که هر دو کشور با خاک یکسان شده بودند.
رابینسون و عجم اوغلو سپس از نتایج عملکرد توسعه ای کشورهایی نام می برند که برخلاف قواعد تعهد به پلورالیسم و قانون، بر اثر حاکمیت های خودسرانه به وضعیت فلاکت باری مواجه شدند شامل: رکود اقتصادی در جمهوری ونیز پس از آن که تحت تسلط اشراف قرار گرفت. رکود در اسپانیا و فرانسه تحت حاکمیت استبدادی و مطلقه و بی ثباتی و فقر در بسیاری از کشورهای آفریقایی.
بیشتر بخوانید:
اقتصاد در اختیار کسانی است که به نهادهای حاکم پاسخگو نیستند / بازی با آتش، در شرایط عادی نیستیم / چرا از توسعه موفق در دنیا درس نمی گیریم؟
ریشه یابی درگیری رسایی با ظریف
انتقاد صریح محققداماد، اعوانی، دینانی و …علیه میرباقری/ این سخنان مخالف صریح آموزههای اسلامی در زمینه صلح، همزیستی انسانی و همبستگی بشری است
216216