گروه اندیشه: به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، یاسر میردامادی از اصلاح طلبان میانه رو در مقاله ای که در کانال «مشق نو» منتشر شده، به وقوع ۴ نوع بی عدالتی در نسل کشی اسراییل در غزه اشاره کرده است. مقاله حاضر هرچند دارای مبانی علمی مستحکمی است، اما با توجه به این که دیوان بین المللی لاهه با تایید جنایات جنگی گالانت و نتانیاهو، آنان را مستوجب تعقیب و بازداشت و محاکمه دانسته، حائز اهمیت است. این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد:
***
مقدمه[۱]
هیچ تردید موجهی در این داوری نیست که نسلکشی اسرائیل در غزه مصداق بسا انواع بیعدالتی است، چه بیعدالتی معرفتی و چه بیعدالتی غیر معرفتی.[۲] دستکم چهار نوع بیعدالتی غیر معرفتی را میتوان در نسلکشی اسرائیل در غزه برشمرد: ۱. بیعدالتی حقوقی، ۲. بیعدالتی سیاسی، ۳. بیعدالتی اخلاقی و ۴. بیعدالتی قضایی. گرچه تمرکز بحث من در این نوشته بر بیعدالتی غیر معرفتی نیست بلکه بر بیعدالتی معرفتیِ حاصل از نسلکشی اسرائیل در غزه است، از باب مقدمهچینی، این چهار قسم بیعدالتی غیر معرفتی را به اختصار تمام توضیح خواهم داد.
۱. بیعدالتی حقوقی. نسلکشی اسرائیل در غزه نقض فاحش و نظاممند حقوق بشردوستانهی بینالملل است، نقض حقوقی که دستکم شامل این موارد میشود: کشتار غیرنظامیان، حملهی عامدانه و وسیع به مراکز درمانی و امدادی و تخریب عامدانه و نظاممند زیرساختهای غیرنظامی. حق حیات به منزلهی اساسیترین حق بشری به شکل وسیعی از سوی اسرائیل نادیده گرفته شده و مردم غیر نظامی غزه در معرض کشتار گستردهی اسرائیل قرار گرفتهاند.[۳]
۲. بیعدالتی سیاسی. شورای حقوق بشر با گذشت بیش از یک سال از نسلکشی اسرائیل در غزه حتی از برگزاری یک نشست ویژه برای بررسی وضعیت حقوق بشر در غزه ناتوان مانده است. اسرائیل شش دستور موقت دیوان بین المللی دادگستری مبنی بر جلوگیری از نسلکشی و فراهم کردن دسترسی مردم غزه به کمکهای بشردوستانه را نادیده گرفته است.[۴]
۳. بیعدالتی اخلاقی. سکوت و بیتفاوتی در برابر نسلکشی اسرائیل در غزه، از نظر اخلاقی خود نوعی مشارکت منفعلانه در این جنایت محسوب میشود. کشتار کودکان، زنان و افراد بیگناه، و محروم کردن مردم از نیازهای اولیهی زندگی نقض آشکار اصول اخلاقی و انسانی است.
۴. بیعدالتی قضایی. علیرغم وجود سازوکارهای لازم برای تعقیب و محاکمهی افراد دخیل در جنایات جنگی اسرائیل، اقدام مؤثری در این زمینه صورت نگرفته است. دیوان بینالمللی دادگستری علیرغم شواهد کافی، حکم قاطعی برای توقف عملیات نظامی نسلکشانه از سوی اسرائیل در غزه صادر نکرده است.
اما از همهی اینها گذشته، ادعای من در این نوشته آن است که نسلکشی اسرائیل در غزه، علاوه بر آنکه مصداق بسا انواع بیعدالتی غیر معرفتیای است که به برخی از آنها گذرا اشاره شد، از مصادیق نوع خاص دیگری از بیعدالتی است که بسیار کمتر به آن پرداخته شده است: «بیعدالتی معرفتی».[۵] در یک کلام، ادعای من در این نوشته آن است که انکار نسلکشی اسرائیل در غزه مصداق بیعدالتی معرفتی است.
چرا اعتراض به نسلکشی مهم است؟
اما پیش از ورود به اصل بحث، بگذارید ابتدا از این سخن بگویم که چرا مسألهی نسلکشی اسرائیل در غزه باید مسألهی وجدان بیدار ایرانی هم باشد. آیا اصلاً لازم است در چرایی این موضوعِ اخلاقاً واضح سخن بگوییم؟ آیا نه این است که از منظر انسانی قرار است هیچگاه سمت نسلکشی نایستیم، حتی با سکوت و بدتر از آن با انکار نسلکشی؟ اما با کمال تأسف، جانبداری حکومت ایران از آرمان فلسطین و نامحبوبیت حکومت، موجب وازنش فزایندهی بخشی از ایرانیان نسبت به آرمان فلسطین و در نتیجه سکوت در برابر نسلکشی اسرائیل در غزه شده است.
این وازنش گاهی از سکوت فرا میرود و خود را در قالب دفاع از دیدگاه واقعگرایی تهاجمی[۶] در روابط بینالملل نشان میدهد. واقعگرایی تهاجمی نظریهای در سیاست بینالملل است که میکوشد رفتار قدرتهای بزرگ را توضیح دهد. این نظریه میگوید کشورها بازیگرانی عقلانی هستند که در یک نظام پر هرجومرج (آنارشیک) عمل میکنند. فقدان مرجعیت مرکزیِ مؤثر در نظام بینالملل کشورها را مجبور میکند برای تضمین بقای خود به قدرت خویش متکی باشند. این بدان معناست که کشورها همواره نگران موازنه قدرتاند و سعی میکنند قدرت خود را به بهای تضعیف یا حذف رقبا افزایش دهند. واقعگرایان تهاجمی بر این باورند که کشورها، بهویژه قدرتهای بزرگ، عمدتاً بهدنبال بیشینهسازی قدرت خود هستند، با هدف نهایی دستیابی به سلطهی منطقهای. واقعگرایان تهاجمی در مقابل کسانی قرار میگیرند که استدلال میکنند صلح دائمی میان قدرتهای بزرگ ممکن است.[۷]
دیدگاه واقعگرایی تهاجمی در روابط بینالملل وقتی در موضوع نسلکشی غزه پیاده شود از آن این نتیجه بهدست میآید که چون فلسطینیها قدرتی ندارند- حتی در پس گرفتن کشور اشغالشدهشان، چه رسد به ماورای آن- خیر جمعی ایران در آن است که سمت قدرت بایستد، یعنی سمت آمریکا و متحد منطقهایاش اسرائیل، و از این رو ایرانیها بهتر است که نسلکشی اسرائیل در غزه را یا انکار کنند یا دستکم با بیاعتنایی از کنار آن بگذرند.
در نقد این دیدگاه چه میتوان گفت؟ در نقد آن، از جمله، میتوان گفت که پیروی از قدرت صِرف، بیتوجه به حقانیت حقوقی و اخلاقی، میتواند به نقض اصول اخلاقی و انسانی منجر شود. حمایت از ظلم، حتی اگر به نفع منافع موقت ملی ایران باشد، از نظر اخلاقی و آرمانگرایانه قابل دفاع نیست. وانگهی، اگر پیروی از قدرت صِرف، ملاک مبارزهی سیاسی باشد آنگاه دیگر معیاری برای مخالفت با سیاستهای حکومت ایران هم باقی نمیماند. زیرا قدرت فعلاً چهارقبضه در دست حکومت است و منتقدان حکومت یا زبان در کام گرفتهاند، یا در تبعید اند، یا در حصر و حبس، یا حتی مجروح و جانباخته.
وانگهی این دیدگاه واقعگرایانهی تهاجمی، پیچیدگیهای روابط بینالملل را نادیده میگیرد. همسویی با قدرتهای بزرگ لزوماً به تأمین منافع ملی نمیانجامد بلکه میتواند به وابستگی و تضعیف استقلال کشور منجر شود. از این گذشته، حمایت از حقوق فلسطینیان در بسیاری از کشورها و در میان افکار عمومی جهان طرفداران بسیاری دارد و این طرفداری رو به گسترش است. نادیده گرفتن این واقعیت میتواند به انزوای سیاسی ایران در افکار عمومی جهان منجر شود؛ گرچه، در مقابل، این هم انکارپذیر نیست که دفاع یکجانبه از آرمان فلسطین بدون در نظر گرفتن منافع درازمدت ملی هم میتواند به انزوای سیاسی ایران منجر شود. در نهایت، ما به توازنی میان منافع ملی و جانبداری از حقوق فلسطینیان نیاز داریم. از همهی اینها گذشته، این دیدگاه واقعگرایانهی تهاجمی در روابط بین الملل، نظر بخشی از جامعهی ایران را به کل جامعه تعمیم میدهد. بسیاری از ایرانیان ممکن است همچنان از حقوق فلسطینیان و آرمان فلسطین حمایت کنند، گرچه با سیاستهای حکومت ایران مخالفاند. بر این اساس، ضرورت اعتراض ایرانیان به نسلیکشی اسرائیل در غزه، هم دلایل محکم اخلاقی و حقوقی دارد و هم بر فهمی چندجانبهنگر از روابط بین الملل بنا شده است.
مسألهی بیعدالتی معرفتی
ادعای اصلی من در این نوشته آن است که انکار نسلکشی اسرائیل در غزه مصداقی از بیعدالتی معرفتی است. اما پیش از پیشروی در بحث خوب است تمایز میان بیعدالتی معرفتی با بی عدالتی غیر معرفتی را معلوم کنیم. بیعدالتی معرفتی بهرسمیت نشناختن فرد بهعنوان صاحب معرفت است اما بیعدالتی غیر معرفتی به جنبههای معرفتی ربط ندارد بلکه به جنبههای دیگر مثل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کار دارد. بیعدالتی معرفتی جهان معرفتی ما را کوچک یا متورّم میکند و از این رو به این نوع بیعدالتی نیز باید حساس بود.
برای توضیح بیشتر بگذارید دو مثال بزنم. فرد سیاهپوستی را در نظر بگیرید که شهادت او را در دادگاه، قاضی به ناحق ردّ میکند صرفاً از آن رو که خودآگاه یا ناخودآگاه به نظرِ قاضی میرسد که «سیاهها قابل اعتماد نیستند». یا زنی عضو هیأت امنای دانشگاهی را در نظر بگیرید که اعضای مرد هیأت امناء پیشنهادهای مدیریتی او را، ولو محترمانه، رد میکنند صرفاً از این رو که خودآگاه یا ناخودآگاه گمان میکنند که «زنها احساساتیاند». در این دو مورد، انواع بیعدالتی غیر معرفتی رخ داده، مانند بیعدالتی قضایی و مدیریتی. اما فرد سیاهپوست و زن داستان ما قربانی نوع خاص دیگری از بیعدالتی شدهاند که به آن «بیعدالتی معرفتی» میگویند. در یک کلام، عاملیّت معرفتی[۸] آنها پایمال شده است. منظور از عاملیت معرفتی توانایی فرد یا گروهی در ارزیابی معرفت، تولید معرفت، استفاده از معرفت، تبادل معرفت و تغییر باورها به روشهای معقول است.
ما با انواع دیگر بیعدالتی، مثل بیعدالتی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بیشوکم آشنا هستیم اما بحث از بیعدالتی معرفتی بسیار جدید است. دستکم ذیل همین عنوان، از طرح آن در فلسفهی اخلاق و معرفتشناسی تحلیلی تقریبا دو دهه بیشتر نمیگذرد.[۹]
بی عدالتی معرفتی، تا حدودی گرچه نه کاملاً، بحثی در «معرفتشناسی گواهی»[۱۰] است. به هرگونه انتقال معرفت، گواهی یا نقل گفته میشود.گواهی تنها در دادگاه هم رخ نمیدهد. وقتی میپرسیم «ساعت چند است»؟ و پاسخ میگیریم: «سه و نیم عصر» معرفتی از راه گواهی کسب میکنیم. یکی از پرسشهای اصلی در معرفتشناسی گواهی این است: تحت چه شرایطی فرد در باور به گواهی فرد یا گروهی موجّه است؟ چه هنگامی موجهایم باور آوریم که ساعت سه و نیم عصر است آن هم صرفاً چون دوست من گفته، نه از آن رو که خودم ساعت را چک کردهام؟
سه رکن اصلی گواهی عبارتاند از: ۱. شنونده، ۲. ناقل و ۳. نقل. مطابق یک نظریّه، سه شرط اعتبار معرفتشناختی گواهی این است: ۱. نقلْ صادق (مطابق با واقع) باشد، ۲. ناقل معتبر باشد، ۳. شنونده دلیلی برای اعتبار ناقل داشته باشد. چهار طریق اعتبارسنجی گواهی اینها است: ۱. بررسی پیشینهی ناقل، ۲. بررسی چگونگی نقل، ۳. بررسی محتوای نقل (مثلاً بررسی سازگاری آن با دانستههای پیشین ما)، ۴. بررسی ساختار نقل (اینکه منبع نقل معتبر است یا نه).
از سرچشمههای بیعدالتی معرفتی «سوگیری هویتی»[۱۱] است. برای جلوگیری از سوگیری نظاممند هویتی در اعتبارسنجیِ ناقل باید اصطلاحاً «اقتصاد اعتباربخشی»[۱۲] را رعایت کرد، یعنی به ناقل، اعتبار بیشتر یا کمتری از آنچه شایستهاش است نبخشید. اگر اعتبار بیشتری به گواهی فرد یا گروهی بخشید به آن «زیادهبخشی معرفتی» [۱۳]میگویند و اگر اعتبار کمتری به فرد یا گروهی بخشید به آن «کمبخشی معرفتی» [۱۴]گفته میشود.
در یک کلام، بیعدالتی گواهی یعنی عدول از اقتصاد اعتباربخشی. وقتی به سبب سوگیری هویتی، گواهی کسی یا گروهی رد میشود و کمتر یا بیشتر از آنچه شایسته است اعتبار مییابد، آنگاه بیعدالتی گواهی رخ داده است. این سوگیریها میتواند جنسی، جنسیتی، قومی، قبیلهای، ملیگرایانه، طبقاتی، اقتصادی، حرفهای، مربوط به زبان یا لهجه، سیاسی، دینی، مذهبی یا غیره باشند. «بیعدالتیِ گواهی» مصداقی از بیعدالتی معرفتی است. اما نوع دیگر و چهبسا بنیادیتری از بیعدالتی معرفتی هم وجود دارد: بیعدالتی هرمنوتیکی (فهمآگاهانه).
اگر بیعدالتی گواهی عبارت بود از اینکه عاملیّت معرفتیِ فردی یا گروهی از روی تعصّب سرکوب یا متورّم میشود، بیعدالتی هرمنوتیکی بهمعنای جلوگیری از دسترسی فرد یا گروهی به امکانات معرفتی است، امکاناتی که با آن خود را بفهمند و به دیگران بفهمانند، تا عامل معرفتی واقع شوند. این جلوگیری منجر به حذف آن گروه به عنوان عامل معرفتی میشود. از باب نمونه، گروهی از زنان غربی قبل از اینکه عنوان «آزار جنسی»[۱۵] در انگلیسی و دیگر زبانهای اروپایی متداول شود، بهویژه قبل از موج دوم فمینیستی ۱۹۶۰ میلادی، تجارب تلخ آزار دیدن خود را تحت عنوان «آزار جنسی» درک نمیکردند، زیرا چنین مفهومی هنوز از «مخیّلهی جمعی» [۱۶] غایب بود. این بدان معنا است که وقتی کسی تجربهای دارد که مفهوم یا نظریهای برای تبیین آن در دست ندارد از درک کامل آن تجربه بازمیماند و در پی آن از فهماندن کامل خود به دیگری نیز بازمیماند و این مصداق بنیادیتری از بی عدالتی معرفتی است. ساده بگویم، شعار بیعدالتی هرمنوتیکی این است: مفاهیم و نظریهها را از من بگیر، معرفت را از من گرفتهای، معرفت را از من بگیر عاملیت معرفتی را از من گرفتهای.
یک نمونهی داخلی از این موضوع را جمیلهی دارالشفایی، فیلمنامهنویس و فعال اجتماعی چند سال پیش روی توییتر خود نقل کرد. او از توقف ادامهی ساخت و پخش سریال «داوران» (۱۳۹۲) سخن گفت. من این سریال را بهطور کامل دیده بودم و بهنظرم به نسبت سریالهای دیگر تلویزیون دولتی ایران در آن موقع، سریال خوشساخت و نکتهدارتری بود. به گفتهی خانم دارالشفایی، که یکی از فیلمنامهنویسان این سریال بود، صداوسیما به شکل غیررسمی به آنها گفته بود چون این سریال به خانمها یاد میدهد که به جای حل ریشسفیدانهی اختلافاتشان به وکیل مراجعه کنند، ادامهی ساخت آن به صلاح نیست و ساخت آن ناگهان متوقف شد و سریال ابتر ماند.
در یک کلام، اگر بیعدالتی گواهی عبارت بود از سرکوب یا متورّم کردن عاملیّت معرفتیِ فردی یا گروهی از روی سوگیری هویتی، بیعدالتی هرمنوتیکی از آن هم بنیادیتر است؛ زیرا در این نوع بیعدالتی معرفتی عاملان سرکوب تلاش میکنند که نگذارند گروههای حاشیهای اصلاً عاملیت معرفتی پیدا کنند تا بعداً زحمت سرکوب عاملیت آنان را بکشند.[۱۷]
نسلکشی در غزه
تعریف حقوقی نسلکشی از سوی «معاهدهی پیشگیری و مجازات جنایت نسلکشی» مشخص شده است. سازمان ملل این معاهده را در دسامبر سال ۱۹۴۸ میلادی تصویب کرد. این معاهده نقطهی عطفی در حقوق بینالملل محسوب میشود، زیرا برای اولین بار تعریف مشخصی از جنایت نسلکشی ارائه شد و چارچوبی برای پیشگیری و مجازات این جنایت فراهم آمد. این معاهده همچنین تعهدات دولتها را در قبال پیشگیری و مجازات نسلکشی مشخص میکند.
طبق تعریف این معاهده، نسلکشی بهمعنای هر یک از اعمالی است که با قصد نابودی کلی یا جزئی یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی انجام میشود، اعمالی مانند: ۱.کشتن اعضای گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی، ۲. وارد کردن صدمهی جدی جسمی یا روحی به اعضای چنین گروهی، ۳. تحمیل عمدی شرایط زندگی بر اعضای چنین گروهی که منجر به نابودی فیزیکی کلی یا جزئی آنان میشود، ۴. اِعمال اقداماتی برای جلوگیری از زاد و ولد در درون چنین گروهی و ۵. انتقال اجباری کودکان چنین گروهی به جای دیگر. جنبههای کلیدی این تعریف از نسلکشی عبارتاند از: ۱. اَعمال باید با قصد خاص نابودی یک گروه محافظت شده انجام شود، ۲. گروه هدف باید ملی، قومی، نژادی یا مذهبی باشد، ۳. نابودی میتواند کلی یا جزئی باشد.[۱۸]
شمار فزایندهای از حقوقدانها استدلال میکنند که اسرائیل مرتکب جنایاتی در غزه شده که کاملاً تحت تعریف حقوقی نسلکشی قرار میگیرد، از جمله کشتن گستردهی اعضای غیر نظامی در غزه، وارد کردن آسیب جدی جسمی یا روانی و تحمیل عمدی شرایط زندگی که منجر به نابودی فیزیکی غیر نظامیان میشود. تخریب گستردهی زیرساختها و آوارگی اجباری جمعیت بهعنوان شواهدی از نسلکشی اسرائیل در غزه ذکر شده است.
اظهارات علنی و رسمی مقامات اسرائیلی که خواستار «نابودی کامل» و «محو» غزه شدهاند و از مردم غزه به عنوان «حیوان» یاد کردهاند یا تصریح کردهاند که در غزه هیچ کس «بیگناه» نیست، جملگی به عنوان شواهدی از قصد نسلکشی مورد استناد قرار گرفته است. مثلاً، به گزارش بیبیسی، تنها دو روز پس از آغاز جنگ یوآو گالانت، وزیر وقت دفاع اسرائیل، گفت که دستور «محاصره کامل» نوار غزه را صادر کرده است، او چنین گفت: «برق نخواهد بود، غذا نخواهد بود، سوخت نخواهد بود، همهچیز بسته است… ما با حیوانات انساننما میجنگیم و بر همین اساس عمل میکنیم.» محاصرهای که مانع دسترسی به غذا، آب، سوخت و لوازم پزشکی به غیر نظامیان میشود، در حکم اقدام به نسلکشی از سوی اسرائیل است.
درصد بالای تلفات غیرنظامی، بهویژه کودکان، شاهدی است بر حملات بیرویّهی اسرائیل که مصداق نسلکشی است. گزارش جدید سازمان ملل گواهی میدهد که نزدیک به ۷۰ درصد کشتهها در غزه زنان و کودکان هستند.[۱۹] هدف قرار دادن بیمارستانها، مدارس و سایر زیرساختهای غیرنظامی از سوی اسرائیل به درستی به چشم تلاش برای غیرممکن کردن زندگی فلسطینیان در غزه نگریسته میشود.[۲۰] برخی از مقامات و کارشناسان سازمان ملل نسبت به «نسلکشی در حال شکلگیری» از سوی اسرائیل هشدار داده و خواستار مداخلهی بینالمللی شدهاند.[۲۱] چندین پژوهشگر مطالعات نسلکشی استدلال کردهاند که اقدامات اسرائیل مصداق نسلکشی است یا در مسیر «کارزار نسلکشی» قرار دارد.[۲۲] برخی کارشناسان مطالعات نسلکشی و حقوق بینالملل، بین وضعیت نسلکشی اسرائیل در غزه و سایر نسلکشیهای شناخته شدهی تاریخ، مانند نسلکشی گواتمالا، شباهتهایی یافتهاند.[۲۳]
انکار نسلکشی به منزلهی بیعدالتی معرفتی
اسرائیل و حامیان آن به شکل وسیع و سازمانیافتهای از انکار نسلکشی[۲۴] به منزلهی ابزاری برای استمرار نسلکشی در غزه استفاده میکنند. جنبههای غیر معرفتیِ بیعدالتی حاصل از انکار نسلکشی مرکز توجه این نوشته نیست، گرچه این جنبهها نیز در جای خود بسیار مهماند. بلکه مرکز توجه من در این نوشته آن است که نشان دهم چگونه انکار نسلیکشی اسرائیل در غزه مصداقی از بیعدالتی معرفتی هم است، علاوه بر اینکه مصداق بسا بیعدالتیهای غیر معرفتیای است که ذکر مختصر برخی از آنها در ابتدای این نوشته رفت.
جهلافکنی و سانسور فراگیر در باب نسلکشی، زمینهی اجتماعی ساکت کردن بازماندگان نسلکشی و تداوم نسلکشی یا تکرار آن را فراهم میکند. در مورد نسلکشی اسرائیل در غزه، موضوع از این قرار است که افراد یا نهادهای اسرائیلی یا نزدیک به اسرائیل، به علت سوگیری هویتی، گواهی فلسطینیها در باب خشونت و رنج حاصل از نسلکشی اسرائیل در غزه را رد میکنند یا آن را کماهمیت جلوه میدهند.[۲۵] این امر همانا بیعدالتی گواهی محسوب میشود. در بیعدالتی گواهی از اعتبار گواهی فردی، به ناحق، بر اثر سوگیری هویتی کاسته میشود.[۲۶]
نوع پیچیدهتری از بیعدالتی معرفتی «اختناق گواهی»[۲۷] است. در اختناق یا خفهسازی گواهی فرد صاحب گواهی دست به خودسانسوری میزند و اصلا گواه واقع نمیشود یا محتوای گواهی خود را تعدیل میکند، زیرا هراس از آن دارد که گواهی او از سوی مخاطبان پذیرفته نشود یا اینکه گواهی برای او خطر داشته باشد. اختناق گواهی گرچه ظاهراً از سوی خود گواه صورت میگیرد باید آن را مصادقی از خود-ساکتسازی اجباری دانست. زیرا فرد یا گروهِ تحت اختناق در موقعیتی قرار میگیرد که به سکوت کشانده میشود.[۲۸] فردی که به اختناق گواهی کشانده میشود قربانی «قیّممأبی»[۲۹] است. اختناق گواهی به عنوان نمونهای از قربانی قیّممأبی شدن در میان زنانی که مورد خشونت خانگی قرار گرفتهاند به شکل وسیعی گزارش شده است. بسیاری از زنان قربانی خشونت خانگی حاضر نیستند که خشونت خانگی علیه خود را گزارش کنند یا گزارش دیگران در این باب را تأیید کنند.[۳۰]
به نظر میرسد اختناق گواهی در زمینه انکار نسلکشی غزه به چند روش و به شکل وسیعی در حال وقوع است. بسیاری از فلسطینیان ممکن است در به اشتراک گذاشتن کامل تجربیات و شهادتهای خود تردید داشته باشند، این تردید میتواند به دلیل ترس از پیامدها یا بیاعتمادی مخاطبان بینالمللی یا نگرانی از برچسب خوردن به عنوان همدست تروریستها، یا احتمال نادیده گرفته شدن یا کماهمیت جلوه داده شدن داستانهایشان باشد. این خودسانسوری و خفهشدن (اختناق)، میزان اطلاعاتی را که به جامعه جهانی از نسلکشی اسرائیل در غزه میرسد، محدود میکند. متخصصان حقوق بینالملل و حقوق بشر ممکن است به شکلهای زیر در خودسانسوری و اختناق گواهیشان مشارکت کنند: با نرم کردن زبان خود هنگام بحث دربارهی احتمال نسلکشی، با اجتناب از استفاده از اصطلاحاتی مانند «نسلکشی» به دلیل فشارهای سیاسی. خبرنگاران و رسانهها ممکن است به شکلهای مختلفی به اختناق گواهی دچار شوند: خودسانسوری برای حفظ دسترسی به مناطق درگیری (بهویژه با نظر به کنترل شدید اسرائیل بر غزه)، اجتناب از پرداختن به موضوعات یا دیدگاههای خاص برای راضی کردن منافع سیاسی کارفرما (بهویژه با نفوذ بالای اسرائیل در رسانههای جریان اصلی)، یا محدود کردن پوشش تلفات و رنج فلسطینیان همه از شیوههایی است که به خودسانسوری و اختناق گواهی میانجامد.
آژانسهای سازمان ملل و سایر نهادهای بینالمللی ممکن است در اختناق گواهی و خودسانسوری نقش داشته باشند. آنها میتوانند با استفاده از زبان محتاطانه در گزارشها برای اجتناب از درگیریهای دیپلماتیک، تأخیر در انتشار اطلاعات آسیبزا، محدود کردن دامنهی تحقیقات به دلیل محدودیتهای دسترسی به چنین کاری دست بزنند.
اختناق گواهی در مورد نسلکشی اسرائیل در غزه منجر به درک ناقص از وضعیت نسلکشی از سوی افکار عمومی جهان، واکنش بینالمللی با تأخیر یا ناکافی، و تداوم روایتها و سیاستهای مضر و سکوت وسیع شده است. برای شکستن همین اختناق و خودخفهسازی بود که تنها ۴۰ روز پس از شروع نسلکشی در غزه متخصصان سازمان ملل طی بیانیهای از جامعهی بینالمللی خواستند از وقوع نسلکشی جلوگیری کنند، تقاضایی که شنیده نشد.[۳۱]
فلسطینیها و حامیان آنها از حق خود در آگاهیبخشی در مورد نسلکشی اسرائیل در غزه محروم شدهاند. انکار نسلکشی اسرائیل در غزه موجب شده که منابع فکری و خبری مورد نیاز برای درک این واقعه همانا نابود یا تحریف شود. در مورد انکار نسلکشی اسرائیل در غزه، روایت رسانههایِ حتی به ظاهر بیطرف و حرفهای مانند بیبیسی به شکلی بوده که یا گسترهی خشونت را گزارش نمیکنند یا آن را کماهمیت جلوه میدهند، و در عوض از اصطلاحات گمراهکنندهای مانند «درگیری» بهجای «قتل عام» یا «نسلکشی» استفاده میکنند، یا اقدامات نسلکشانهی اسرائیل را صرفاً دفاعی قلمداد میکنند. این تحریفها، لنز تفسیریای را که رویدادها از رهگذر آن درک میشوند عامدانه دستکاری میکند، و در نتیجه در لفافهای از بیطرفی و حرفهایگری رسانهای جهل تفسیری عمدی میآفریند و این جهلافکنی همانا نسلکشی را تداوم و مشروعیت میبخشد. این امر مانع از درک دقیق سازوکار اِعمال سلطه میشود و توانایی تشخیص رنج و بیعدالتی زیستهی فلسطینیها را تضعیف میکند.
کشتن ۱۷۵ خبرنگار در غزه از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تا کنون (یعنی در تنها یک سال) و نیز ممنوعیت شبکهی الجزیره از پوشش خبری در داخل اسرائیل و تشدید فشارها بر هاآرتص، از معدود رسانههای چپ باقیمانده در اسرائیل، همگی نمونههایی است از تلاش برای انکار نسلکشی اسرائیل در غزه به منزلهی مصداقی از بیعدالتی گواهی. گفتیم که بیعدالتی گواهی، اختناق گواهی و بیعدالتی هرمنوتیکی هر سه مصداقی از بی عدالتی معرفتی است (بنگرید به شکل ۱).
از باب نمونهای دیگر، گروهی متشکل از بیش از ۲۳۰ متخصص رسانه، از جمله ۱۰۱ کارمند ناممحفوظ بیبیسی، خبرگزاری بیبیسی را طی نامهای به جانبداری در پوشش خبری نسلکشی اسرائیل در غزه متهم کردهاند. این نامه که اول نوامبر ۲۰۲۴ به تیم دِیوی،[۳۲] مدیرکل بیبیسی، ارسال شد استدلال میکند که این شبکه بهدلیل عدم رعایت استانداردهای خبری در زمینهی انصاف و دقت، بهویژه در پوششدهی رویدادهای غزه، باید مورد انتقاد شدید قرار گیرد. از باب نمونه، به گزارش ایندیپندنت، یکی از امضاکنندگان این نامه دربارهی یکی از تیترهای بیبیسی که میگوید: «هند رجب، شش ساله، روزها پس از تماسهای تلفنی برای درخواست کمک در غزه مرده پیدا شد» اینطور از این تیتر انتقاد میکند: «این که حادثهای طبیعی نبود. عامل این کشتار، یعنی اسرائیل، باید در تیتر ذکر میشد و باید مشخص میشد که این کودک از سوی ارتش اسرائیل کشته شده است».
یکی دیگر از چهرههای رسانهای که نامه را امضا کرده به ایندیپندنت چنین میگوید: «به فلسطینیها همیشه به چشم منبعی غیرقابل اعتماد نگریسته میشود. ما مدام به روایت اسرائیل اولویت میدهیم، علیرغم سابقهی مستند و درازدامن دروغگوییِ ارتش اسرائیل». این چهرهی رسانهای میافزاید: «به نظر میرسد اغلب ترجیح میدهیم در صورت امکان اسرائیل را از تیتر خبر حذف کنیم یا در مورد اینکه چه کسی ممکن است مسئول حملات هوایی باشد، تردید ایجاد کنیم. سطح اعتبارسنجی مورد انتظار برای هر چیزِ مربوط به غزه بسا بیش از آن چیزی است که برای سایر کشورها معمول است.»[۳۳]
لازم است تأکید کنم که انکار نسلکشی فقط مصداقی از نشر اطلاعات نادرست نیست بلکه عاملی است حیاتی در حفظ ساختار قدرت نامشروع و سلطهطلبی. در مورد غزه، از انکار نسلکشی استفاده میشود برای توجیه کنترل مداوم اسرائیل بر سرزمینهای اشغالی فلسطین یا بیاعتبار کردن ادعاهای نقض حقوق بشر از سوی اسرائیل و تداوم نسلکشی از سوی اسرائیل و پاکسازی قومی از سوی اسرائیل. انکار نسلکشی، انکار اشغالگری و انکار پاکسازی قومی همه از سوی اسرائیل همانا بیعدالتی معرفتی را تشدید میکند. انکار نسلکشی اسرائیل در غزه همانا تلاش فلسطینیها برای اثبات عاملیت معرفتی خود را به شکل نظاممند تضعیف میکند. این انکارگری نابرابریهای موجود در سرزمینهای اشغالی را تثبیت میکند و ماشین کشتار اسرائیل در اشغالگری، نسلکشی و پاکسازی قومی را سرعت میبخشد.
گرچه مسئولیت اصلی بیعدالتی معرفتی حاصل از انکار نسلکشی اسرائیل در غزه بر عهدهی نهادهای سیاسی و سیاستمداران (بهویژه در کشورهای غربی) است، اما تکتک افراد بیرون از قدرت نیز از هرگونه مسئولیت در این باب مبرا نیستند. در مورد نسلکشی اسرائیل در غزه، افرادی که بدون تفکر انتقادی روایتهای منکر نسلکشی اسرائیل در غزه را میپذیرند یا تن به سکوت میدهند، همانا عاملیت معرفتی فلسطینیها و حامیانشان را انکار میکنند. آنها از این طریق به تداوم چرخهی بیعدالتی معرفتی کمک میکنند. غلبه بر انکار نسلکشی اسرائیل در غزه نیازمند تلاشهای فردی و جمعی برای به چالش کشیدن تعصبات ساختاری هویتی است و نیز نیازمند تلاش برای جستوجوی اطلاعات دقیق و ایجاد تحولات اجتماعی گسترده برای از بین بردن ساختارهایی است که انکار نسلکشی اسرائیل در غزه را ممکن میکند، آن را مشروعیت میبخشد و تداوم میدهد.
حاصل کلام
در این نوشته استدلال کردم که نسلکشی اسرائیل در غزه مصداق انواع بیعدالتی غیر معرفتی است، دستکم چهار مورد را به اختصار برشمردم: ۱. بیعدالتی حقوقی، ۲. بیعدالتی سیاسی، ۳. بیعدالتی اخلاقی و ۴. بیعدالتی قضایی. سپس استدلال کردم که انکار نسلکشی اسرائیل در غزه مصداق نوع دیگری از بی عدالتی است که به آن بسیار کمتر پرداخته شده است: بیعدالتی معرفتی. توضیح دادم که بیعدالتی معرفتیِ حاصل از انکار نسلکشی اسرائیل در غزه سه صورت دارد: ۱. بیعدالتی گواهی، ۲. اختناق گواهی، ۳. بیعدالتی هرمنوتیکی. گرچه باید بیفزایم که به سود بیعدالتی هرمنوتیکی حاصل از انکار نسلکشی اسرائیل غزه در این نوشته استدلال نیاوردم و بحث در این باب را باید به جایی دیگر وانهاد.
ما ایرانیانِ بیرون از قدرت گرچه نقشی در نسلکشی اسرائیل در غزه نداریم اما هم از نظر اخلاقی و هم از حیث بایستههای معرفتشناختی موظفایم نقشی در انکار نسلکشی اسرائیل در غزه هم ایفا نکنیم، بلکه با انکارگری مخالفت کنیم. سکوت در برابر نسلکشی نیز بخشی حیاتی از روند انکار نسلکشی اسرائیل در غزه است و انکار نسلکشی اسرائیل در غزه بخشی حیاتی از استمرار، تعمیق و تکرار نسلکشی است.
نسلکشیای که اکثریت «وجدانهای بیدار» در باب آن سکوت معنادار پیشه کنند گویی هیچگاه رخ نداده است. این نوشته دعوتی است به اینکه در جنگ روایتها چرخدندهی انکار نسلکشی اسرائیل در غزه نشویم؛ دعوتی است به اینکه سکوت خودمان را در قبال نسلکشی اسرائیل در غزه بشکنیم- حتی اگر، به حق، نگران سوءاستفادهی حکومتی از اعتراضمان به نسلکشی اسرائیل در غزه هستیم.
پانوشتها
[۱] آنچه میخوانید صورت مبسوط و منقحشدهی گفتاری است که به تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳ در گردهمآییای با عنوان «رویکرد غرب به نسلکشی در فلسطین و لبنان»، برگزارشده از سوی کلاب «گفت وگوهای ملی»، ارائه شد. نسخهی کوتاه و ممیزیشدهی این مقاله به تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳ در روزنامهی هممیهن منتشر شد: https://hammihanonline.ir/بخش-فرهنگ-۲۷/۲۵۹۸۶-بی-عدالتی-معرفتی
[۲] تمایز میان بیعدالتی معرفتی و بیعدالتی غیر معرفتی را پایینتر توضیح خواهم داد.
[۳] Amnesty International. ‘Israel Defying ICJ Ruling to Prevent Genocide by Failing to Allow Aid into Gaza’, ۲۶ February ۲۰۲۴. https://www.amnesty.org/en/latest/news/۲۰۲۴/۰۲/israel-defying-icj-ruling-to-prevent-genocide-by-failing-to-allow-adequate-humanitarian-aid-to-reach-gaza/.
[۴] Boston University. ‘Is Israel Committing Genocide in Gaza? New Report from BU School of Law’s International Human Rights Clinic Lays Out Case’, ۶ June ۲۰۲۴. https://www.bu.edu/articles/۲۰۲۴/is-israel-committing-genocide-in-gaza/.
[۵] epistemic injustice
[۶] Offensive realism
[۷] برای روایتی کلاسیک از واقعگرایی تهاجمی، بنگرید به:
John Mearsheimer. The Tragedy of Great Power Politics. New York & London: W. W. Norton & Company, ۲۰۰۱.
[۸] epistemic agency
[۹] برای روایتی کلاسیک از بیعدالتی معرفتی، بنگرید به:
Miranda Fricker. Epistemic Injustice: Power and the Ethics of Knowing. Epistemic Injustice. Oxford/New York: Oxford University Press, ۲۰۰۷.
[۱۰] epistemology of testimony
[۱۱] identity prejudice
[۱۲] credibility economy
[۱۳] epistemic excess
[۱۴] epistemic deficit
[۱۵] sexual harassment
[۱۶] Collective imagination
[۱۷] نوع سومی از بیعدالتی معرفتی، موسوم به «اختناق گواهی» هم وجود دارد که پایین در بخش پنجم به آن میپردازم.
[۱۸] برای مشاهدهی متن معاهده، این لینک را دنبال کنید:
https://treaties.un.org/doc/publication/unts/volume%۲۰۷۸/volume-۷۸-i-۱۰۲۱-english.pdf
[۱۹] The Independent. ‘Nearly ۷۰ per Cent of Gaza War Dead Are Women and Children, UN Says’, ۸ November ۲۰۲۴. https://www.independent.co.uk/news/world/middle-east/israel-gaza-deaths-war-hamas-b۲۶۴۳۶۷۶.html.
[۲۰] بیبیسی تأیید کرده که نزدیک به ۶۰ درصد تمام ساختمانها در غزه از سوی ارتش اسرائیل تخریب شده است:
BBC News. ‘Year on from ۷ October, Jeremy Bowen Says Killing and Broken Assumptions Have Taken Middle East to Edge of Deeper War’, ۶ October ۲۰۲۴. https://www.bbc.com/news/articles/c۷۸۱vgy۳۹۱۸o.
[۲۱] Brown, Louis Mian, Benjamin. ‘“Reasonable Grounds” to Believe Israel Is Committing Genocide in Gaza, UN Rights Expert Says’. CNN, ۲۷ March ۲۰۲۴. https://www.cnn.com/۲۰۲۴/۰۳/۲۷/middleeast/israel-committing-genocide-in-gaza-un-rights-expert-says-intl/index.html.
[۲۲] Solcyré Burga. ‘Is What’s Happening in Gaza a Genocide? Experts Weigh In’. Time, ۱۳ November ۲۰۲۳. https://time.com/۶۳۳۴۴۰۹/is-whats-happening-gaza-genocide-experts/.
‘Israel “Engaged in Genocidal Actions” in Gaza, Says Israeli-American Holocaust Scholar’. https://www.aa.com.tr/en/middle-east/israel-engaged-in-genocidal-actions-in-gaza-says-israeli-american-holocaust-scholar/۳۳۰۸۳۱۴.
[۲۳] Solcyré Burga. ‘Is What’s Happening in Gaza a Genocide? Experts Weigh In’. Time, ۱۳ November ۲۰۲۳. https://time.com/۶۳۳۴۴۰۹/is-whats-happening-gaza-genocide-experts/.
[۲۴] genocide denialism
[۲۵] این مقاله نشان میدهد که چگونه روزنامههای غربی متعلق به جریان اصلی غالباً واقعیت اقدامات نسلکشانهی اسرائیل در غزه را حذف یا کماهمیت جلوه میدهند، کاری که شکلی از انکار نسلکشی است:
Michael F Brown. ‘Gaza Genocide Denial’. The Electronic Intifada, ۱۵ July ۲۰۲۴. https://electronicintifada.net/content/gaza-genocide-denial/۴۷۶۱۶.
[۲۶] برای اثری اخیر در باب انکار نسلکشی به منزلهی بیعدالتی معرفتی، به اثر زیر بنگرید. نکتهی جالب در مورد این اثر آن است که گرچه تقریباً ۶ ماه پس از آغاز نسلکشی غزه منتشر شده حتی در پیشگفتار، مقدمه، پسگفتار یا پانوشتی هم به نسلکشی اسرائیل در غزه کوچکترین اشارهای نمیکند. تمرکز این اثر بر انکار نسلکشی ارمنیها از سوی دولت ترکیه است. نظر به حساسیت این اثر نسبت به انکار نسلکشی و بیعدالتی معرفتی حاصل از آن، این بدان معنا است که سکوت معنادار چنین اثری در باب نسلکشی وسیع و مستمر اسرائیل در غزه، ممکن است خود مصداقی از انکار نسلکشی باشد. به تعبیر دیگر، این کتاب چه بسا خود تبدیل به سوژهای برای موضوع مورد بررسی خویش شده باشد:
Melanie Altanian. The Epistemic Injustice of Genocide Denialism. New York & London: Routledge, ۲۰۲۴.
[۲۷] Testimonial smothering
[۲۸] Dotson, Kristie. ‘Tracking Epistemic Violence, Tracking Practices of Silencing’. Hypatia ۲۶, no. ۲ (۲۰۱۱): ۲۳۶–۵۷٫
[۲۹] Paternalism
[۳۰] Warman, Jack. ‘Testimonial Smothering and Domestic Violence Disclosure in Clinical Contexts’. Episteme ۲۰, no. ۱ (۲۰۲۳): ۱۰۷–۲۴٫
[۳۱] ‘Gaza: UN Experts Call on International Community to Prevent Genocide against the Palestinian People’. https://www.ohchr.org/en/press-releases/۲۰۲۳/۱۱/gaza-un-experts-call-international-community-prevent-genocide-against.
[۳۲] Tim Davie
[۳۳] The Independent. ‘More than ۱۰۰ BBC Staff Accuse Broadcaster of Israel Bias in Gaza Coverage’, ۱ November ۲۰۲۴. https://www.independent.co.uk/news/uk/home-news/bbc-israel-gaza-letter-tim-davie-bias-palestine-b۲۶۳۶۷۳۷.html.
216216