۱.می دانیم «دوتوکویل» از متفکران فرانسوی نیمه اول قرن ۱۹ بود و پس از انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) برای شناخت وضعیت آمریکا به آن کشور سفر کرده و کتاب مهم و دو جلدیش «دموکراسی در آمریکا» را نوشت. در آنجا ضمن بیان فضایل دموکراسی آمریکایی (مثلا کثرت تشکل های انجمنی و خود جوش و مشارکتشان در امور مختلف و….) به نقد دمکراسی آمریکایی هم می پردازد. البته او نمی خواست صرفا مطالعه ای نظری داشته باشد. زیرا خانواده اش از انقلاب فرانسه آسیب خورده بودند و تبعات زشتی از انقلاب فرانسه را در سطح کشور می دید و برایش واقعا پرسش بود که چرا پس از انقلاب یک ملت، مجددا آزادی ها تهدید می گردد؟ از این رو به سراغ مطالعه کشور آمریکا نشست که انقلابی (سالهای ۸۳-۱۷۷۵ و علیه انگلستان) را از سرگذرانده بود. در مقایسه با کشور خودش از دستاوردهایش آن بود که انقلاب آمریکا انقلابی برای آزادی (و نه انقلابی برای، برابری مثل فرانسه) البته از بیگانگان بود.
از نکات مهم این کتاب بحث «جباریت اکثریت» (خطر عوامفریبی و دماگوژی در دموکراسی) است که البته پیش از او آبای آمریکا نیز این تعبیر را بکاربرده بودند. دوتوکویل معتقد بود اگر چاره اندیشی نشود، خطر دموکرسی (جباریت اکثریت) از نظام های استبدادی هم بیشتر می شود، چون قدرت مردم را نمی توان جلوگیری نمود. (به قولی ملت را نمی توان با گلوله کشت!). اکثریتی از مردم می توانند وسوسه شوند و جاروجنجالی بپا کنند و همه چیز را به دست گیرند.
او معیاری مهم برای نقد دموکراسی دارد و آن «آزادی» است. دوتوکویل، گرچه منتقد دموکراسی بود؛ اما مخالفش نبود و می گوید علی رغم همه مخاطرات، نظام دمکراتیک هنوز آلترناتیوی بهتر از خود ندارد. دوتوکویل در صدد آن بود که ببیند چگونه می توان دموکراسی را با فردیت سازگار نمود و چه مخاطراتی جامعه دموکراتیک را تهدید می کند؟ و….
۲.جاذبه شعارهای عامیانه و پوپولیستی (ضدعلم و شبه علم) «ترامپ» علی رغم همه واگرایی هایش (علیه زنان، مهاجران، اقلیت ها و….) برای ملتی مثل آمریکا که مثلا از کشورهای توسعه یافته است!، آن هم در هزاره سوم، و عصر رسانه و ارتباطات، از شگفتی های زمانه ماست! به نظر می رسد همچنان (و پس از حدود ۲ قرن از آن عهد) همانند دوتوکویل باید از جباریت اکثریت حاکم بر جامعه آمریکایی ترسید! زیرا نتیجه اکثریت آرایشان، جهانی را تهدید می کند! بر اثر آن افراطیون و راست گرایان دنیا تقویت شده و می شوند؛ چرا که «اکثریتی از مردم وسوسه شدند و جاروجنجالی بپا کردند و همه چیز را بدست گرفتند!»؛ ظاهرا به جای جامعه مدنی با «جامعه توده وار» در آن سامان مواجهیم.
۳.پس از جنگ دوم جهانی ادبیاتی سنگینی در علوم اجتماعی بدین بحث اختصاص داده شد که چرا «از درون مدرنیته، فاشیسم، نازیسم و هیتلر و… سربرآورد؟». اما اکنون به نظرم جامعه شناسان، روانشناسان، عالمان سیاست، کارشناسان روابط بین الملل و… واقعا لازم است ذهن، روان، حالات، خیل عظیم رای دهنده به ترامپ در این انتخابات و نیز مناسبات قدرت در این کشور را مورد مطالعه عالمانه و دقیق قرار دهند (همان راهی که دوتوکویل برگزید). چرا که بسیاری از مردم جهان، وقتی از نابسامانی امور در کشوهای جنوب و جهانی سومی به تنگ می آیند، چشم امید به شیوه حکمرانی کشوری مثل آمریکا با ایدئولژی «لیبرال دمکراسی» دارند! ولی مثل اینکه «از قضا سرکنجبین، صفرا فزود!» و باید بدین پرسش قبل از فجایع سنگین برای بشریت جواب داد که چرا چنین نداهای افراطی در هزاره سوم، پاسخ می گیرند و برای جلوگیری از اوضاع بدتر جهان از آنچه هست (جنگ ها و خشونت ها و….) چه باید کرد؟
دکتر محمد منصورنژادعضو هیئت مدیره انجمن علمی مطالعات صلح ایران، دکترای اندیشه سیاسی، دین پژوه، استاد و مدرس
۲۱۶۲۱۶