گروه اندیشه: به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، کانال تلگرامی مجله سیاستنامه اقدام به انتشار خلاصه ای از مقاله « جنایت و مکافات کمونیسم» نوشته استفان کورتوا کرده است. مقاله اشاره می کند که چگونه «رژیمهای کمونیستی برای تثبیت قدرت خود، با فراتر رفتن از جنایات فردی و کشتارهای موردی در مقیاس کوچک، جنایات انبوه را به یک نظام حکومتی تمام عیار تبدیل کردند.» اما این جنایات به تدریج چگونه کاهش یافت؟ خلاصه مقاله زیر شاید پاسخی درخور برای این سوال نباشد، ولی شاید مطالعه آن انگیزه ای باشد برای مطالعه بیشتر.
***
کمونیسم در این قرارگیریِ تاریخیِ لبریز از فاجعه جایگاه خود را داشت. به راستی کمونیسم یکی از خشنترین و قابلتوجهترین جایگاهها را به اشغال خود در میآورد. کمونیسم، خصیصۀ ماهوی «قرن کوتاه بیستم» که سال 1914 در سارایوو آغاز شد و در سال 1991 در مسکو به پایان رسید، خود را در مرکز داستان می یابد. کمونیسم پیش از فاشیسم و نازیسم به وجود آمد و از هر دو دوام بیشتری داشت، و داغ خود را بر چهار قاره باقی گذاشت.
رژیمهای کمونیستی برای تثبیت قدرت خود، با فراتر رفتن از جنایات فردی و کشتارهای موردی در مقیاس کوچک، جنایات انبوه را به یک نظام حکومتی تمام عیار تبدیل کردند. پس از دورههای مختلفی که از چند سال در اروپای شرقی تا چند دهه در اتحاد جماهیر شوروی و چین ادامه داشتند، ترور کمرنگ شد و رژیمها وارد روال اجرای روزانۀ اقدامات سرکوبگرانه و همچنین سانسورکردن همۀ وسایل ارتباطی، کنترل مرزها و تبعید مخالفان شدند.
البته سابقۀ رژیمها و احزاب کمونیست، سیاستهای آنها و روابطشان با جوامع ملی خودشان و جامعۀ جهانی، به طور محض مترادف با رفتارهای جنایتکارانه نیست، چه رسد به ترور و سرکوب. در اتحاد جماهیر شوروی و در «دموکراسیهای خلق» پس از مرگ استالین و همچنین در چین پس از مرگ مائو، ترور کمرنگتر شد، جامعه شروع به بازیافتن وضعیت عادی خود کرد و «همزیستی مسالمتآمیز» – حتی اگر به هیچ دلیل دیگری غیر از «پیگیری مبارزه طبقاتی به روشهای دیگر» نبوده باشد – به یک واقعیت برای زندگی تبدیل شد.
تعداد بی شمار مرگها، افتراقهای بسیاری را در این زمینه از چشم پنهان میدارد. بی تردید، اگر این ارقام را از لحاظ وزن نسبیشان بررسی کنیم، جایگاه اول به کامبوج میرسد، جایی که پل پوت، ظرف سه سال و نیم، با شکنجه و قحطی گسترده، به بیرحمانهترین شکل دست به کشتار یک چهارم جمعیت کشور زد. با این حال، تجربۀ چین در دوران مائو از لحاظ تعداد مطلق افرادی که جان خود را از دست دادند بیسابقه است. چنانکه در شوروی دوران لنین و استالین، خونریزی به وقت نیاز، طبق برنامه، منطقی و در جایگاه درست از لحاظ سیاسی، به کشتار جمعی بدل میشود.
لنین و رفقایش در ابتدا خود را دچار یک «جنگ طبقاتی» بیرحم یافتند که در آن به مخالفان سیاسی و ایدئولوژیک، و نیز به اعضای نافرمان عموم مردم، انگ دشمن زده شد و آنها برای تخریب نشانهگذاری شدند. بلشویکها تصمیم گرفتند که، به روشهای قانونی و فیزیکی، هر چالش یا مقاوتی در برابر قدرت مطلقشان را، حتی اگر منفعل باشد، نابود کنند. این استراتژی نه تنها برای گروههای با دیدگاه سیاسی مخالف بلکه برای گروههای اجتماعی مانند طبقۀ اشراف، طبقۀ متوسط، طبقۀ روشنفکران، روحانیون، و نیز گروههای حرفهای مانند افسران نظامی و پلیس اعمال شد.
واکاوی وحشت و دیکتاتوری – خصیصههای ماهوی کمونیستهای در قدرت – کار سادهای نیست. ژان النشتاین استالینیسم را ترکیبی از تراژدی یونانی و خودکامگی آسیایی میداند. این تعریف خوشنما است، اما قادر نیست تا مدرنیتۀ محضِ تجربیات کمونیستی و تأثیرات تمامیتخواهانۀ آن را جدای از اشکال سابقاً موجود دیکتاتوری توضیح دهد. یک خلاصۀ تطبیقی میتواند کمک کند تا این مسئله را در بافت و شرایط خاص خودش درک کنیم.
روشهای اجراشده توسط لنین و تکمیلشده توسط استالین و ملتزمین آنها، روشهای استفادهشده توسط نازیها را به ذهن متبادر میکند؛ اما اغلب این به این دلیل است که نازیها تکنیکهای ساختهشده توسط لنین و استالین را اتخاذ کردند. رودلف هس، متهم به سازماندهی اردوگاه آشویتس و بعداً فرماندهی آن، یک نمونۀ تمام عیار است: «ادارۀ کل امنیت رایش، مجموعۀ کاملی از گزارشهای مربوط به اردوگاههای کار اجباری روسیه را برای فرماندهان منتشر کرد. این گزارشها شرایط و سازماندهی اردوگاههای روس را که توسط زندانیان سابقی که موفق به فرار شده بودند تأمین شده بود، با جزئیات دقیق شرح میداد.»
بعد از سال 1945، نسلکشی یهودیان تبدیل به ضربالمثلی برای بربریت مدرن شد؛ مظهر وحشتافکنی و تروریسم جمعی قرن بیستم. پس از سر و کلهزدن بر سر ماهیت آزار و شکنجۀ یهودیان توسط نازیها در آغاز، طولی نکشید که کمونیستها مزایای جاودانهسازی هلوکاست را به عنوان راهی برای بازخوانی ضدفاشیسم به صورتی روشمندتر، دریافتند. شبح «جانور کثیفی که شکمش دوباره بارور است» پیوسته و بیوقفه احضار میشد. همچنین، تمرکزی تک محوره بر نسلکشی یهودیان با هدف توصیف هولوکاست به عنوان جنایتی منحصر به فرد، مانع ارزیابی وقایع با اهمیت یکسان در دنیای کمونیسم شده است….
متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره دهم سیاستنامه مطالعه کنید.
216216