چرا عرفان سیاسی اقتدارگرایانه نیست؟

 گروه اندیشه: به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین،  مهدی فدایی مهربانی نویسنده «چرا عرفان سیاسی اقتدارگرایانه نیست؟» در شماره 13 سیاستنامه منتشر شده در زمستان 1398 ،  به دنبال ماهیت اندیشه سیاسی، در متون عرفانی و اشراقی است که متاسفانه نادیده انگاشته شده است. از نظر این نادیده انگاشته شدن تا کنون ادامه داشته. او می نویسد: «

کد خبر : 101643
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۱۳
چرا عرفان سیاسی اقتدارگرایانه نیست؟


 گروه اندیشه: به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین،  مهدی فدایی مهربانی نویسنده «چرا عرفان سیاسی اقتدارگرایانه نیست؟» در شماره 13 سیاستنامه منتشر شده در زمستان 1398 ،  به دنبال ماهیت اندیشه سیاسی، در متون عرفانی و اشراقی است که متاسفانه نادیده انگاشته شده است. از نظر این نادیده انگاشته شدن تا کنون ادامه داشته. او می نویسد:

« من فکر می‌کنم نظریه زوال بر اساس کتاب های چاپ شده در حوزه فلسفه سیاسی اسلام تدوین شده و نسخی بسیار مهم از دوره ای که من بررسی کرده ام را مورد توجه قرار نداده است. بنابراین می توان اذعان کرد که فلسفه سیاسی در اسلام هرگز تعطیل نشد و از طرفی آنگونه که در نظرات فارابی و ابن رشد وجود دارد نیز ادامه نیافت. بنابراین ما می توانیم از تأسیس اندیشه سیاسی در ایران بر مبنای اندیشه عرفانی سخن بگوئیم. اصلا قصد من در پایان نامه دکتری همین بود که رساله اندیشمندان سیاسی میان دوره صفویه و خاصه مکتب اصفهان تا زمان حاضر را مورد بررسی قرار دهم.  به عبارت دیگر من در این رساله در جست و جوی ماهیت اندیشه سیاسی در متون عرفانی و اشراقی بودم که متأسفانه غالباً نادیده انگاشته شده بود و همین غفلت، تا کنون ادامه داشته و بدل به مبنایی برای داوری های عجولانه در باب اندیشة سیاسی در ایران شده است. 

 نتیجه اصلی آن این بود که بپذیریم یکی از جریانات اندیشگی که تأثیر بسیاری بر اندیشه سیاسی در اسلام گذاشت جریان اندیشه عرفانی بود که پس از مدتی به رویکردی مسلط در اندیشه سیاسی ایران تبدیل شد. در واقع اندیشه سیاسی در ایران از یک دوره زمانی بر مبنای اندیشه عرفانی استوار شد. این تأثیر پذیری تنها مختص اندیشه سیاسی نبود. جاذبه و قدرت اندیشه عرفانی به حدی بود که از قرن هفتم به این سو به عنصر اصلی تمدن ایرانی- اسلامی تبدیل شد. متأسفانه از آنجایی که پژوهشگران این حوزه از غربی و مسلمان، بنا به سنت متعارف عادت داشتند تا هرگونه بحث در باب سیاست را از زاویۀ حکمتِ عملی در فلسفۀ مشایی در نظر آورند، اساساً توجهی به این متون که از زاویۀ عرفان به نگارش درآمده اند نکردند و تقریباً هیچ اطلاعی از این متون نداشتند. 

 واقعیت این است که در حوزه تمدنی اسلام بر خلاف رویکرد ابن رشد، فلاسفه اشراقی رشد و نمو بیشتری یافتند. در ابتدا هرچند آموزه های شیخ اشراق سهروردی که تحت تأثیر حکمت خسروانی ایران باستان بود برای عامه مردم و طلاب جوان دانش پیچیده بود، اما صدرالدین شیرازی، اسلوب اشراقی سهروردی را در طرحی مشائی در انداخت و حکمت متعالیه را به عالم اسلام عرضه داشت. اندیشه های ملاصدرا منظومه ای را بوجود  آورد که سالیان سال بر تارک فلسفة ایرانی- اسلامی نقش بست  و از یک انسجام منطقی کامل به معنی تام و تمام آن برخوردار است. در واقع این از نقاط قوت حکمت متعالیه است که به لحاظ روش شناختی یک کوهرنس فلسفی را به نمایش می گذارد که هر یک از اجزاء آن، دیگری را تأیید می کند. 

 چنین روشی در فلسفه اسلامی بطور حتم تمامی اجزای یک دستگاه فلسفی را متأثر می کرد. فلسفه سیاسی نیز به عنوان یکی از اجزای فلسفه اسلامی در این جریان افتاد و تحت تأثیر مشرب فکری صدرالدین شیرازی درآمد. بنابراین اندیشه سیاسی در عالم اسلام هرگز تعطیل نشد، بلکه از میان دو جریان کلی اندیشگی که در عالم فلسفی اسلام وجود داشت، یعنی جریان اشراقی و جریان مشائی، اولی بر دومی پیروز شد. مسلط شدن جریان اول بدین دلیل بود که توانست با صدرالدین شیرازی، قرائتی عقلانی تر را از خود به نمایش بگذارد و خود را به هیئتی فلسفی عرضه کند. بنابر این اگر چه به زعم بسیاری از اندیشمندان حکمت متعالیه صدرا جمع میان فلسفه اشراقی و مشائی است ، اما درواقع عناصر فلسفه اشراقی در آن غلبه دارد. بالطبع در حوزه فلسفه سیاسی نیز ما شاهد تأسیس فلسفه سیاسی صدرایی هستیم که می توان آن را حکمت سیاسی متعالیه نامید.»

 متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

چرا عرفان سیاسی اقتدارگرایانه نیست؟

216216



منبع

برچسب ها :

ناموجود