گروه اندیشه: «رویکرد وفاق همه جانبه و پیچیده، به جای تمرکز بر نتایج نهایی، بر کل فرآیند یعنی یادگیری، تغییر و ایجاد معنای مشترک تاکید دارد. این رویکرد میتواند به ما کمک کند تا درک بهتری از فرآیندهای ایجاد اجماع پیدا کنیم و آنها را به طور موثرتر ارزیابی و بهبود بخشیم» به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، این بخشی از مقاله حاکی از آن است که دولت وفاق، برای تحقق توسعه، با شرایطی بسیار دشوار مواجه است. شرایط دشوار است از این رو که برای تقویت تولید، نیازمند نظام آموزش نوین، چه در فرهنگ حزبی و چه در آموزش و پرورش و آموزش عالی، ان جی او ها، و … هستیم. چنین رویکردی، نیازمند آن است که نیروهای آشنا به روال های نهادین وسازمانی وارد حوزه دولت شده، تا با فهم دقیق از استراتژی های نهادگرایی، به چنین رویکردی در عمل عمق و گستردگی بخشند. مقاله زیر حاکی از آن است که بدون چنین رویکردی، وفاق امری مصنوعی و شکننده بوده و محل اجرا و تحقق نخواهد یافت. این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد:
***
طبق تئوری تمایز[i]، جامعه به طور طبیعی به گروههای مختلفی با باورها، ارزشها و منافع متفاوت تقسیم میشود. این تقسیمبندی میتواند بر اساس عوامل مختلفی مثل سن، جنسیت، نژاد، طبقه اجتماعی، عقاید سیاسی و مذهبی باشد. هر کدام از این گروهها، نهادها و سازمانهای خاص خود را دارند. این تقسیمبندی لزوماً بد نیست و بخشی از روند طبیعی جامعه است. مشکل اصلی زمانی ایجاد میشود که این بخشهای مختلف نتوانند با هم همکاری کنند و در مقابل هم قرار بگیرند (۱).
چنین شرایطی یک چرخه معیوب از تکه تکه شدن سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را ایجاد می کند این امر سیاست های ناسازگار را تقویت کرده و به ظهور پوپولیسم منجر می شود. پوپولیستها با سادهسازی مسائل و ایجاد تقابل بین “ما” و “آنها” سعی میکنند حمایت گروههای مختلف جامعه را جلب کنند و این مرحله به نابرابری سیاسی دامن میزند و ناکارآمدی دولت را بیشتر و بیشتر می کند.(۲) حل مسائلی از این دست به ندرت دارای راه حلهای ساده و خطی هستند.
بهطوری که امروزه بخش اعظمی از مطالعات علوم سیاسی بدون در نظر گرفتن نظریه سیستم های پیچیده کارآیی خود را از دست می دهند. نظریه سیستم های پیچیده، ریشههای عمیقی در تاریخ اندیشه بشر دارد و در حوزههای مختلف علمی به مرور زمان توسعه یافته است. سیستمهای پیچیده سیستمهایی هستند که در آنها حالتهای عناصر به دلیل تعاملات تغییر میکنند و منجر به رفتار پیچیده و دشواری در درک و پیشبینی آن میشوند.
سیستمهای پیچیده در همه جا وجود دارند به عنوان مثال سلولهای بیولوژیکی، کلونیهای زنبور عسل، مغز، آب و هوا، زیرساختهای مخابراتی، بازار سهام و اقتصاد. به طور معمول، آنها از بسیاری از عناصر مجزا اما متعامل تشکیل شدهاند و ممکن است با حالتهای عناصر مشخص شوند اما حالتها در نتیجه تعاملات تغییر میکنند و خود تعاملات نیز متناسب با حالتهای سیستم تغییر میکنند و منجر به ویژگیهایی مانند رفتار نوظهور میشوند که نمیتوان آن را با دانش عناصر یا اجزای سامانه، هر چقدر هم دقیق، پیشبینی کرد. (۳)
در میان سیستم های پیچیده، درک فرایندهای علوم اجتماعی به دلیل عاملیت موجودی پیچیده به نام انسان، از آن هم پیچیده تر است. این سیستم ها به قدری پیچیده هستند که برخی پژوهشگران برای درک روابط آن، درخواست توسعه بسیار بیشتر شاخه های مختلف علوم مرتبط دارند و از این سیستم به عنوان فوق پیچیده یا شرور یاد می کنند (۴) طیفی از دانشمندان این حوزه پیشنهاد می کنند جوامع برای پیشرفت در درک این مسائل و حل مسائل علوم سیاسی، از بینشهای رشتههای دیگر، از جمله زیستشناسی تکاملی، علوم سیستمی و رشتههای مربوط به ارائه منصفانه و کارآمد کالاهای عمومی از همه نوع، اما به ویژه آنهایی که بر محیط زیست مشترک و بهداشت عمومی تأثیر میگذارند، بهرهمند شوند.
مشاهده سیستمهای سیاسی به عنوان سیستمهای پیچیده سازگار، توانسته درک جدیدی از نیروهایی که روندهای فعلی را شکل دهد و همچنین توانسته به این پرسش که چگونه این دانش ممکن است بر استراتژیهای حکمرانی در آینده تأثیر بگذارد پاسخ مناسب دهد.(۵)
در چنین سیستم هایی، فرآیندهای ایجاد اجماع یا وفاق ملی و تشکیل یک جامعه هماهنگ یا هر عنوان دیگری که مترتب چنین مفهومی است به معنای مهندسی جامعه، قاعدتاً به دلیل پیچیدگی مضاعف، دانشی در حد اَبـَر دانش می طلبد و به زعم دانشمندان این حوزه، پیگیری این اهداف باید در پرتو اصول علوم پیچیدگی و عقلانیت ارتباطی، که هر دو با عمل حرفهای سازگار هستند، ارزیابی شوند. چشم انداز و برنامه اجتماعی و سیاسی ناشی از رویکرد مذکور، در حوزه وفاق بسیار عمیق تر و گسترده تر از تقلیل ساده سازانه امر وفاق به جناح های سیاسی است. رویکرد وفاق زمانی تحقق می یابد که همزمان از سه مولفه جناح بندی قدرت شامل مناسبات نخبگان سیاسی، روابط دولت و صاحبان کسب و کار و کارآفرینان و سرمایه گذاران، و روابط مردم و توده ها با نخبگان دانشگاهی و سیاسی برخوردار باشد.
این رویکرد جدید برای ارزیابی فرآیندهای ایجاد اجماع، یک تغییر پارادایم در نحوه ارزیابی این فرآیندها محسوب میشود که به جای تمرکز بر نتایج نهایی، بر کل فرآیند یعنی یادگیری، تغییر و ایجاد معنای مشترک تاکید دارد. این رویکرد میتواند به ما کمک کند تا درک بهتری از فرآیندهای ایجاد اجماع پیدا کنیم و آنها را به طور موثرتر ارزیابی و بهبود بخشیم (۶) . درک سیستم های اجتماعی به مثابه ی سیستم فوق پیچیده افق های جدیدی برای مدیریت آن برای ما می گشاید و راهبرد عقلانیت مشارکتی در برنامهریزی برای تحقق وفاق میتواند با موفقیت، مشکلات پیچیده را حل کند و استراتژیهای مفید و نوآورانهای ایجاد کند و یک مدل برای رویکردهای نسل دوم سیستمها[ii] ارائه دهد. (۷)
با چنین دانش شناختی ای از ماهیت اهدافی چون وفاق ملی، آنها از حوزه ی آرمان ها خارج شده و به اهداف قابل دستیابی تبدیل می شوند. طبق برخی از مطالعات، هماهنگی اجتماعی و خوشبختی همپوشانی کافی دارند تا نشان دهند که یک معیار توسعهیافته از هماهنگی اجتماعی میتواند معیاری مفید برای رفاه در جوامع باشد(۸). با این وجود باید بین هماهنگی اجتماعی و جامعه هماهنگ تمایز قائل شد. هماهنگی اجتماعی یک هدف نهایی نیست، بلکه پلی است برای رسیدن به جامعهای آرمانی یا همان جامعه ی هماهنگ. در چنین جامعه ای رفاه مادی و معنوی به طور همزمان وجود دارد. برای ساختن چنین جامعهای، نیاز به توسعه همهجانبه، ارتقای اخلاق و تلاشهای مستمر برای بهبود سطح زندگی شهروندان است.(۹)
ماهیت جامعه هماهنگ بنا به مقدمه ای که گفته شد قاعدتاً یک مفهوم پویاست ولی می توان به پشتوانه ی تجربه و دانش بشری عنوان کرد، وفاق ملی به معنای توافق و همدلی گسترده میان اعضای یک جامعه است که بر پایه ارزشها، باورها و منافع مشترک شکل میگیرد. این وفاق، نیرویی است که جامعه را در برابر تفرقه و اختلافات حفظ میکند و به آن امکان میدهد تا به اهداف مشترک خود دست یابد.
وفاق ملی، جامعه را در برابر شوکها و بحرانها مقاومتر میکند. زمانی که اعضای یک جامعه احساس تعلق و همبستگی داشته باشند، کمتر به دنبال تغییر ناگهانی و رادیکال نظام هستند. وفاق ملی، محیطی مساعد برای سرمایهگذاری، نوآوری و توسعه ایجاد میکند. زمانی که افراد جامعه با هم همکاری کنند و از یکدیگر حمایت کنند، میتوانند به پیشرفتهای بزرگ دست یابند. مهمترین عواملی که به شکل گیری وفاق ملی از منظر جامعه شناسی تاثیر می گذارند شامل موارد زیر است:
- برابری ملی و منافع متقابل: احساس برابری و عدالت در میان همه اعضای جامعه، یکی از مهمترین عوامل حفظ وحدت ملی است. زمانی که همه افراد احساس کنند که به طور برابر مورد احترام و توجه قرار میگیرند، انگیزه بیشتری برای حفظ وحدت خواهند داشت.
- تایید گسترده ملی: حمایت گسترده از ارزشها، باورها و اهداف ملی، به تقویت وفاق ملی کمک میکند. هرچه تعداد بیشتری از افراد جامعه از یک هدف مشترک حمایت کنند، آن هدف با قدرت بیشتری دنبال خواهد شد.
- درک صحیح رابطه بین وحدت ملی و جامعه هماهنگ: درک این نکته که وحدت ملی و جامعه هماهنگ، دو مفهوم مرتبط و تأثیرگذار بر یکدیگر هستند، بسیار مهم است. جامعهای که در آن وحدت ملی حاکم باشد، جامعهای هماهنگتر و پویاتر خواهد بود.(۱۰)
منابع:
- Commentary: On Fragmentation, Differentiation, and Coordination, M. Zürn, Benjamin Faude · Aug ۲, ۲۰۱۳
- Economic, social and political fragmentation: Linking knowledge-biased growth, identity, populism and protectionismو D. Snower, Steven J. Bosworth · Oct ۲۰, ۲۰۲۰
- Introduction to the theory of complex systems, P. McClintock · Sep ۲۶, ۲۰۱۹
- Societal systems – Complex or worse? Claes Andersson, Anton Törnberg, Petter Törnberg · Nov ۱, ۲۰۱۴
- Consensus Building and Complex Adaptive Systems, J. Innes, D. Booher · Dec ۳۱, ۱۹۹۹
- The dynamics of political polarization, S. Levin, Helen V. Milner, Charles Perrings · Dec ۶, ۲۰۲۱
- Societal Collaborative rationality as a strategy for working with wicked problems,J. Innes, D. Booher · Oct ۱, ۲۰۱۶
- Harmony as Happiness? Social Harmony in Two Chinese Societies, Po-keung Ip · Jul ۱, ۲۰۱۴
- On the Social Harmony and Building a Harmonious Society,Li Yang-chun · ۲۰۰۹
- National Unity and Harmonious Social Construction——An Understanding with sociology, Zheng Hang- shen · ۲۰۰۹
[i] تئوری تمایز: جدا شدن از هم برای یکپارچگی بیشتر
تئوری تمایز (Differentiation) یکی از مفاهیم مهم در روانشناسی خانواده و سیستمهای اجتماعی است که توسط موری بوئن (Murray Bowen) توسعه داده شد. این تئوری به بررسی روابط بین افراد در یک سیستم، به ویژه خانواده، میپردازد و نحوه شکلگیری الگوهای تعاملی و تأثیر آنها بر رشد فردی را توضیح میدهد.
[ii] نسل دوم سیستمها اصطلاحی است که در حوزه برنامهریزی و مدیریت سیستمها به کار میرود و به رویکردی جدیدتر و جامعتر نسبت به نسل اول اشاره دارد. اگر نسل اول سیستمها بیشتر بر روی تحلیلهای کمی و فنی و یافتن یک راه حل بهینه متمرکز بود، نسل دوم بر تعاملات اجتماعی، مشارکت ذینفعان و ایجاد راه حلهای خلاقانه و پایدار تاکید دارد.