وصال امام وامت در شب عاشورا

♦️دیدار پدر»؛ روایت شوق آرامش در شب عاشورا شب عاشورا، حسینیه امام خمینی(ره)، جمعی بی‌قرار و دلی پُر از شوق. هنوز برنامه به نیمه نرسیده بود که اتفاقی عجیب افتاد؛ شوقی ناگهانی، اشکی غیرمنتظره و نجواهایی که از میان جمع برخاست: «آقا آمدند…» ♦️گروه زندگی: درست همان لحظه‌ای که دلم داشت از حسرت درک آن

کد خبر : 241597
تاریخ انتشار : یکشنبه 6 جولای 2025 - 9:05

♦️دیدار پدر»؛

روایت شوق آرامش در شب عاشورا
شب عاشورا، حسینیه امام خمینی(ره)، جمعی بی‌قرار و دلی پُر از شوق. هنوز برنامه به نیمه نرسیده بود که اتفاقی عجیب افتاد؛ شوقی ناگهانی، اشکی غیرمنتظره و نجواهایی که از میان جمع برخاست: «آقا آمدند…»

♦️گروه زندگی:

درست همان لحظه‌ای که دلم داشت از حسرت درک آن لحظه ورود ناگهانی و باشکوه رهبر عزیزمان، آرام می‌سوخت، چشم‌هایم خیس شد. خبر را شنیده بودم، اما تصویر را ندیده بودم. ذهنم با تصویر حاج محمود کریمی گره خورد که چگونه در برابر معشوق خود، ادب کرد و به سمت آقا سینه زنان و مشتاق دوید؛ عنان از کف داد، کاغذ را رها کرد و روی زانو نشست.

توقع هم همین است. بالاخره این حاج محمود سال‌هاست روضه علمدار می‌خواند. شاید امشب، وقتی به آقا رسید، شمیم علمدار حضرت صاحب الزمان(عج) را چنان در دلش احساس کرد که اختیار از کف داد.
دلم می‌خواست جای حاج محمود بودم. آن‌قدر نزدیک که بوی حضور نائب برحق امام زمان(عج) را با تمام وجود استشمام کنم. اما سهم من گوشی‌ام بود و طوفانی از احساسات خودم و مردم در شبکه‌های اجتماعی.

♦️این چهارمین وعده صادق بود
یکی از دوستانم در ایکس نوشته بود: «هیچ‌وقت شب عاشورا وسط روضه از ته دل ذوق نکرده بودم. امشب فقط می‌خواستم به صفحه گوشیم خیره بمونم و عکس آقا رو ببینم.»

گروه رفقا را در پیامرسانها باز کردم. تند تند اعلانهایش از بالای گوشی سر برنامه‌ها می‌ریخت. انگار که بخواهد بگوید فقط به من توجه کن.
مرضیه نوشته بود: «اینجا که بودیم، وقتی مداحمان پشت میکروفن خبر حضور آقا در حسینیه امام خمینی رو داد، اشک همه سرازیر شد.

♦️ زن کناری‌ام تا چند لحظه قبل داشت از غم شهدا و تهدیدهای اخیر می‌نالید؛ اما با شنیدن نام رهبر، برق شادی در چشمش نشست. با تعجب ازش پرسیدم: «آقا رو دوست داری؟» گفت: «من یه زن خونه‌دارم. برام مریض نشدن بچه‌هام، تمییز بودن خونه و آماده بودن غذای خانواده و نهایتا خرید عید و مدرسه‌شون مهم‌تر از هر چیزی‌ه. اما اون روز که آقا گفت: «کار خونه وظیفه زن نیست، عاشقش شدم. چون حس کردم ماها رو میبینه. مثل یه پدر. اصلا از اون به بعد دوست داشتم هی تو اخبار ببینمش. دوست داشتم بخنده.

دوست داشتم باشه. همه‌اش از اون به بعد سر نمازم دعاش میکنم.»

♦️یکی از بچه‌ها هم اسکرین‌شات پیامی از زن‌دایی‌اش که در آمریکا زندگی می‌کند را فرستاد: «من تا قبل از این اتفاقات، به رهبر اعتقاد نداشتم. اما وقتی دیدم چطور در رسانه‌های آمریکا اسمش فیلتر شده و چقدر ازش می‌ترسن، تازه فهمیدم چه پدر باهوش و دقیقی داریم.

♦️ خوش‌به‌حالمون که یه چنین رهبر عاقلی داریم. مسخره‌م نکنید ولی خدایی دوسش دارم. تا قبل از اینم نمیشناختمش وگرنه میدونستم به اونایی که پرت و پلا میگن چی بگم.»
از آدم ساکت گروه هم این پیام را دیدم و کلی خندیدم: «حضور آقا اندازه تمامی وعده های صادق ۱ و ۲ و ۳، تل آویو، حیفا و تمامی جبهه استکبار را لرزاند.»
فیلم‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شد، گویای همان چیزی بود که مردم حس کرده بودند:
مادری که کنار دختر کوچکش نشسته، از دیدن رهبرش بغض کرده، اما بغض شادی است؛ بغضی که انگار دلتنگی و اضطراب این روزها را دارد می‌شوید و با خود می‌برد.

♦️اسرانیوز
@رویش نیوز