نظر خواجه حافظ شیرازی در باره بشار اسد

دیکتاتورهایی مثل خاندان اسد، شکوهی در مملکت‌شان داشتند. عمری را در سایه این شکوه و لذت قدرت زندگی کردند، اما تصور می‌کنم پدر و پسر هیچ شبی را آرام سر بر بالش نمی‌گذاشتند. قدرت، ثروت و مواهبی که نزد دیکتاتور جمع می‌شود، چنان طعمه چشم‌گیری است که بسیاری سودای ربودن آن به هر وسیله از جمله

کد خبر : 125311
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳ - ۲۰:۱۸
نظر خواجه حافظ شیرازی در باره بشار اسد



دیکتاتورهایی مثل خاندان اسد، شکوهی در مملکت‌شان داشتند. عمری را در سایه این شکوه و لذت قدرت زندگی کردند، اما تصور می‌کنم پدر و پسر هیچ شبی را آرام سر بر بالش نمی‌گذاشتند. قدرت، ثروت و مواهبی که نزد دیکتاتور جمع می‌شود، چنان طعمه چشم‌گیری است که بسیاری سودای ربودن آن به هر وسیله از جمله با خشونت دارند. این خودش مایه تشویش و عذاب است. 

دیکتاتوری با اتکا بر خشونت و سرکوب، نارضایتی هم تولید می‌کند. این ناراضیان هم علاوه بر آن‌ها که به ثروت، قدرت و اختیارات دیکتاتور چشم دوخته‌اند، عامل تشویش خاطرش هستند و نمی‌گذارند یک شب آرام سر بر بالش بگذارد. فکر نکنید این ویژگی برای دیکتاتورهای خاورمیانه عربی صادق است، برای همه دیکتاتورهای جهان از آمریکای لاتین تا آفریقا هم وضعیت همین است. 

خب، در این شیر تو شیر خاورمیانه و تشویش تاریخی اذهان دیکتاتورها به دلایلی که نوشتم، خواجه حافظ شیرازی چه کاره است و چه می‌گوید؟ حضرت حافظ فرموده‌اند «شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی‌ارزد.» کاری به این ندارم که حافظ از این شعر چه معنایی در نظر داشته است. بزرگوار کلاً اهل چندپهلو سخن گفتن بود، اما این سخنش عمیقاً با دموکراسی و دیکتاتوری ارتباط دارد. 

خواجه حافظ در این بیت، تمام‌قد در قامت یک نظریه‌پرداز سیاسی ظاهر می‌شود و می‌فرماید. شکوه تاج سلطانی دیکتاتورها، خیلی دلکش است، اما خب «بیم جان» هم در آن هست. این همان تشویشی است که دیکتاتورها همواره با خود دارند. دیکتاتورها همواره نگران «ترک سر» هستند و همین هم باعث می‌شود علی‌رغم شکوه ظاهری زندگی‌شان، دل‌آرام نباشند. 

شعر حافظ چه ربطی به دموکراسی دارد؟ خب زمان خواجه حافظ سخنی از دموکراسی در میان نبود، اما حافظ زرنگ، از همان چند قرن قبل نکاتی هم درباره مزایای دموکراسی در همین یک بیت شعر ذکر کرده است. دموکراسی در اصل یک بده بستان است. دموکراسی به جنابان اصحاب قدرت می‌گوید: اختیارات نامحدود، تمرکز قدرت و انبوه ثروت و شکوه را «بده» و ما به ازای آن آرامش و نداشتن بیم جان را «بستان». 

حاکمان دموکراتیک، لذت قدرت نامحدود را ندارند، زمان حکومت‌شان هم محدود است؛ اما در عوض می‌دانند در بازی دموکراسی، کنار رفتن از قدرت به بهای باختن جان، مال و همه حقوق دیگرِ (البته محدود و نه نامحدود) تمام نمی‌شود.دموکراسی، لذت نامحدود بودن قدرت حاکمان را می‌ستاند و لذت آرامش امر محدود را جایگزین می‌کند. 

خواجه حافظ دوباره می‌تواند در قامت نظریه‌پرداز سیاسی مدعی شود که در دموکراسی، شکوه دلکش تاج سلطانی درج نیست و حاکمان چند سالی یکبار با برگه رأی جابه‌جا می‌شوند؛ اما بیم جان هم در آن درج نیست. تازه وقتی کسی از قدرت کنار می‌رود، کلاً از سیاست بیرون نمی‌رود و مثلاً مجبور به ترک کشورش نمی‌شود، فقط می‌رود گوشه‌ای می‌نشیند نان و ماستش را می‌خورد و در عالم سیاست‌ورزی از دور و نزدیک دستی بر آتش دارد. 

نتیجه‌گیری
اول. در این مختصر تلاش کردم وجه مهمی از نظریه‌پردازی سیاسی «خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدین محمد حافظ شیرازی» (۷۹۲-۷۲۷ ه.ق) را آشکار کنم. این مرد بزرگ ظاهراً فقط شاعر نبوده است و ما ایرانیان به این وجه از اندیشه بزرگوار به اندازه کافی توجه نکرده‌ایم. 

دوم. نمی‌دانم نظر خواجه حافظ درباره عاقبت سوریه چیست، اما اطمینان دارم که هر «نظم دسترسی محدود» اقتدارگرا، وقتی با فرایندهای خشونت‌آمیز ساقط می‌شود، با یک «نظم دسترسی محدود» اقتدارگرای دیگر جایگزین خواهد شد. اقتدارگرایی‌های فروپاشیده بر اثر بهار عربی با نمونه‌های مشابه خود جایگزین شدند؛ و به همان ترتیب، توسعه و دموکراسی تا دهه‌ها از سوریه دور است. 

منبع: کانال نویسنده

216216



منبع

برچسب ها :

ناموجود