مهشید و هایکا؛ داستانی از آن روی سکه زندگی در دل کووید
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کرونا، از زمان ورودش تا زمانی که به برکت واکسن تاحدودی مهار شود، نظم و قاعده زندگی و جهان را به هم ریخت؛ آن هم در روزگاری که گمان نمیرفت با وجود پیشرفتهای فراوان در علم پزشکی، جهان به یکباره در مقابل ویروسی ناشناخته چنین به زانو درآید. پا
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کرونا، از زمان ورودش تا زمانی که به برکت واکسن تاحدودی مهار شود، نظم و قاعده زندگی و جهان را به هم ریخت؛ آن هم در روزگاری که گمان نمیرفت با وجود پیشرفتهای فراوان در علم پزشکی، جهان به یکباره در مقابل ویروسی ناشناخته چنین به زانو درآید.
پا گذاشتن کرونا بر کره خاکی دو روی سکه داشت؛ یک روی آن تلخیها و مصیبتی بود که انسان از حضورش چشید. کرونا نشان داد که در کام مرگ رفتن چقدر آسان است و زندگی به مویی بسته. اما کرونا روی دیگری هم داشت که البته گاه زیر سایه تلخیها قرار گرفت؛ روی شیرین همدلیها و مهربانیها. روی قدر یکدیگر را دانستن و دلتنگی، روی غنیمت شمردن وقت و … .
در دوران کرونا، جامعه پزشکی به همراه دیگر نیروهای کادر درمان، در خط مقدم مبارزه با این ویروس قرار داشتند. روزهایی که کمتر کسی جرأت داشت بر بالین بیمار کرونایی حاضر شود، این کادر بهداشت و درمان بود که از جان مایه گذاشتند تا کمتر شاهد کوچ انسانها باشیم. اما، تعدادی از همین نیروهای جان برکف، در این دوران شهید شدند؛ در حالی که روزها خانواده خود را ندیده بودند و دلتنگ آنها.
هرچند کرونا تأثیرات منفی بسیاری بر روان و جسم کادر درمان تحمیل کرد، اما کمتر اثر هنری در سالهای گذشته تلاش کرده روایتگر این مجاهدتهای بیدریغ باشد. این در حالی است که طبق آمارهای منتشر شده، تنها در میان پرستاران 150 شهید و هفت هزار جانباز ناشی از اثرات کرونا ثبت شده است.
کتاب «در آرزوی دیدن هایکا»، به قلم مهدیه اسلامی، از جمله معدود آثاری است که تلاش دارد به زندگی یکی از پرستاران شهید بپردازد. شهید مهشید گودرز، از جمله پرستاران شهیدی است که با وجود بارداری، در خط مقدم مقابله با کرونا ایستاد و در بیمارستان لقمان به شهادت رسید. شهادت او، بسیاری را متأثر کرد. اسلامی در کتاب خود تلاش کرده است با پرداختن به جنبههای مختلفی از زندگی این پرستار شهید، روایتگر بخش کوچکی از ایثار و سختیهای جامعه پرستاری در دوران کرونا باشد.
اسلامی در گفتوگو با تسنیم، ضمن معرفی شهید گودرز گفت: روزی که خانم گودرز به شهادت رسید، من به برای تهیه گزارش خبری به بیمارستان لقمان رفته بودم. حال و هوایی که در بیمارستان غالب بود، همه را متأثر کرده بود. خانم گودرز در ابتدا رشته مامایی را انتخاب کرده بود، اما بعد از مدتی در رشته پرستاری ادامه تحصیل داد. مادر او هم از جامعه پرستاران است و سالها به مردم خدمت کرده است.
او با اشاره به شرایط جسمی شهید گودرز در زمان شهادت ادامه داد: خانم گودرز فرزند خود را در حالی که هفتماهه بود، به دنیا آورد و چند دقیقه پس از تولد فرزندش به شهادت رسید؛ بدون اینکه پسرش، هایکا، را ببیند. نحوه شهادت او و غمی که برای او در میان بازماندگان وجود داشت، متفاوت بود. من با دیدن این صحنهها تصمیم گرفتم که زندگی او را در قالب رمان روایت کنم.
نویسنده کتاب «در آرزوی دیدن هایکا» با اشاره به مراحل نگارش کتاب افزود: دو سال پیش که شروع به نوشتن کتاب کردم، اطلاعات خیلی کمی راجع به خانم گودرز داشتم. به همین دلیل با مصاحبه با مادر، همسر و دوستان شهید اطلاعات لازم درباره زندگی این شهید عزیز را جمعآوری کردم و سپس در قالب رمان، به بازآفرینی آن پرداختم.
بخشی از کتاب «در آروزی دیدن هایکا» به بیان ناملایماتی اختصاص دارد که در دوران کرونا بر زندگی پرستاران و دیگر اعضای کادر درمان تحمیل شده است. در واقع مهشیدِ این کتاب، نمادی از جامعه پرستاران است؛ او نماینده این جامعه زحمتکش است که بیان رنجها و سختیهای زندگی آنها را در گفتوگو با دیگر شخصیتهای رمان روایت میکند. اسلامی درباره این بخش از کتاب به تسنیم گفت: داستان مهشید، داستان پرستاری است که در دل کرونا با این بیماری مبارزه میکند، بیماران هر روز در مقابل چشمانش پرپر میشوند و از دست او کاری برنمیآید. آنها میدیدند که فرد بیمار لحظهای پس از خواندن اشهد خود، از دنیا میرفت. این تجربیات تلخ همواره در ذهن پرستاران باقی مانده است.
او اضافه کرد: در روزی که ما همه چیز، حتی خوراکیهایی مانند پفک و چیبس را میشستیم، در مجامع عمومی حاضر نمیشدیم، حتی از مترو و اتوبوس هم استفاده نمیکردیم و عموماً دورکار بودیم، پرستاران در دل این جنگ حضور داشتند. این حضور مستمر تأثیرات منفی زیادی بر زندگی خانوادگی و شخصی آنها گذاشت و جسم و روان آنها را تحت تأثیر خود قرار داد.
نویسنده کتاب «در آرزوی دیدن هایکا» به کمبود نیرو در دوران کرونا در بیمارستانهای ایران اشاره کرد و گفت: در حالی که در کشورهای اروپایی، برای هر بیمار، یک پرستار خدمت میکرد، در ایران هر پرستار به دلیل کمبود نیروی انسانی مجبور بود به چند بیمار رسیدگی کند. از سوی دیگر، حق و حقوق پرستاران نیز در آن ایام چندان رعایت نمیشد. مثلاً یکی از نکات قابل تأمل تبعیضی بود که در حق بخشی از پرستاران وجود داشت. به عنوان نمونه، پرستاران شرکتی، طرحی و رسمی در یک بیمارستان یک کار مشخص را انجام میداند اما دریافتی متفاوتی داشتند. همه این مسائل و مشکلات که سختی کار را ممکن بود برای بخشی از جامعه پرستاران دشوارتر کند، در قالب گفتوگو با شخصیتهای کتاب روایت شده است.
اسلامی با اشاره به گفتوگوهایی که با پرستاران مختلف برای دریافت تجربیات آنها از دوران کرونا داشت، گفت: این دوران برای پرستاران استرسزا بود. این استرس زمانی که شاهد درگذشت یک بیمار یا همکار بودند، بیشتر میشد. ما وقتی در یک روز شاهد صحنه تصادفی در خیابان هستیم، آن روز برایمان به تلخی میگذرد، حالا جامعه پرستاری مجبور بود هر روز شاهد وقایع تلخی باشد که در بیمارستانها رخ میداد. به گفته پرستاران، در آن روزها ترس عجیبی همه را فراگرفته بود. از سوی دیگر، کمبود برخی از اقلام بهداشتی و درمانی، مانند ماسک، واکسن و … سختی کار را برای پرستاران بیشتر میکرد؛ به همین دلیل جمعی از پرستاران در آن ایام تصمیم گرفتند که شغل خود را ترک کنند. آنهایی که ماندند، واقعاً ایثار کردند.
به گفته نویسنده کتاب «در آروزی دیدن هایکا»؛ برخی از پرستاران مجبور بودند برای مبتلا نشدن اعضای خانواده، چندین ماه آنها را نبینند. تمام این وقایع بر جسم و روح پرستاران تأثیرات غیر قابل انکاری گذاشته است. خیلی از پرستاران ما هنوز آسیبهای کرونا را با خود دارند؛ به طوری که همکاران خانم گودرز از بیان برخی از آنها ناتوان بودند و قادر نبودند که گفتوگو را ادامه دهند.
کتاب «در آروزی دیدن هایکا» یکی از هزاران صدای ناشنیده از کادر درمان در مواجهه با ویروسی است که جهان را تحت تأثیر قرار داد. نویسنده تلاش کرده با پرداختن به ابعاد مختلف زندگی شهید گودرز، به عنوان شخصیت اصلی کتاب، نمایی از زندگی پرستاران در این مدت را به تصویر بکشد. کتاب، ساده و روان نوشته شده و مخاطب را به خوبی با خود همراه میکند. یکی از بخشهایی که مخاطب را متأثر میکند، بخشی است که به تولد فرزند شهید گودرز اختصاص دارد. در این بخش میخوانیم:
روز سوم بستری، وضعیت مهشید وخیم شد و دکترها ختم بارداری را اعلام کردند. آنها تصمیم گرفتند برای نجات جان مهشید و بچه، او را جراحی کنند. مهشید به اتاق عمل رفت و همه ما پر از ترس و نگرانی بودیم. هوا تازه تاریک شده بود. ما پشت در اتاق عمل، نگران و دست به دعا بودیم.
هایکا به دنیا آمد؛ اما وضعیت جسمی خوبی نداشت. به گفته کادر بیمارستان، مرده به دنیا آمده بود؛ 30 دقیقه زیر دستگاه اکسیژن بود. هایکا با سی.پی.آرهای مداوم، مانند یک معجزه، زنده شد.
انگار مهشید در لحظههای آخر با بخشیدن جانش به هایکا از ما خداحافظی کرد، او از جان خودش گذشت و هایکا را به آغوش ما فرستاد. باورش ممکن نبود. دنیا مثل زلزلهای هشت ریشتری روی سرم آوار شد. خدایا مهشید من چه شد؟ مگر میشود؟ او تازه 33 سالش شده بود. هنوز نوزادش را ندیده بود. التماس میکردم: خدایا، برش گردان.
برادر و مادر مهشید از شدت گریه نمیتوانستند روی پا بایستند. همه ما منتظر معجزهای بودیم. امید به برگشت مهشدی از دلهایمان ریشهکن نمیشد. نمیخواستیم دنیای بدون مهشید را تصور کنیم. جلوی در اتاق عمل ایستاده بودیم تا بلکه خبر خوشی از دکتر بگیریم، بیرون بیایند و بگویند معجزه شد و مهشید احیا شد. اما کدد 99 اعلام شد و دنیا تیره و تار شد. مهشید برای همیشه رفت. بیآنکه لحظهای هایکای کوچکش را ببیند. بیآنکه بتواند او را در آغوش بگیرد. …
کتاب «در آرزوی دیدن هایکا» در 148 صفحه با ویراستاری مرضیه نصیری و صفحهآرایی سوسن شایانی و به همت انشارات آقاق پویا چاپ و منتشر شده است.
انتهای پیام/