اگر امروز از من بپرسند:”برای رییسجمهور نشدن جلیلی، حاضری چه هزینهای بدهی؟” بیدرنگ پاسخ میدهم:”جانم؛ جانم را میدهم!” مسئلهی ما در این برههی تاریخی، یک دعوای سیاسی و حزبی نیست؛ خطری که اکنون ایران را تهدید میکند، روی کار آمدن عدهای افراطی که از دیوار سفارت بالا میروند هم نیست. بالا رفتن از دیوار سفارت با اضافه شدن چهارتا ماشین پلیس ابتدا و انتهای یک خیابان حل میشود. مسئلهی امروز گشت ارشاد هم نیست! چه بسا که برخی از اطرافیان جلیلی با گشت ارشاد مخالف هم باشند! خطر این جماعت فراتر از این حرفهاست.
تاریخ معاصر ایران همیشه شاهد لمپنها و لباسشخصیها و گروههای خودسری بودهاست که در مواقع گوناگون به خیابانها ریخته و رفتارهای رادیکالی از خود نشان دادهاند. اما اغلب آنها سواد و مطالعهی درست و حسابی نداشته و بازیچهی هستههای قدرت شدهاند. از شعبان جعفریها در کودتای 28 مرداد تا انصار حزبالله در دههی 70، تا ماجرای کوی دانشگاه ۷۸ و مجتمع سبحان ۸۸ و قسعلیهذا. همهی اینها به تاریخ این سرزمین آسیب زدهاند اما جلیلی و طرفدارانش جنس دیگری دارند!
“فرقهی جلیلیه” دانشگاهی و اهل مطالعه است! علیرغم جوانی، دنیادیده و سرد و گرم چشیدهی سیاست است. تاریخ معاصر ایران را میشناسد و در عوامفریبی مردم این آب و خاک از فرمولها و تجربیات رضاخان تا احمدینژاد بهره میبرد. مسئله اینجاست که این جماعت آنچنان در نگاه ایدئولوژیک خود غرق شدهاند که برای اهدافشان هر وسیلهای را توجیه میکنند. کسانی که از نزدیک با این فرقه آشنایی دارند به خوبی میدانند که فیالمثل از هر کدامشان بپرسید: “اگر 10 میلیون ایرانی را به رگبار ببندیم، 10 میلیون دانشجوی آمریکایی روبروی کاخ سفید شعارهای ما را فریاد میزنند! چه کنیم؟” در پاسخ بعد از بلغور کردن چند جمله فلسفی یا جامعهشناسانه خواهند گفت:”10 میلیون ایرانی را تیرباران کنیم!”
مسئلهی انتخابات ۱۵ تیر این است! اینجاست که باید برای به قدرت نرسیدن جلیلی و حلقهی اطرافیانش، از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. اینجاست که اگر از من بپرسند:” برای رییسجمهور نشدن او حاضری چه هزینهای بدهی؟” جواب میدهم:”جانم را! حاضرم برای آیندهی ایران مرا اعدام کنید اما…”
*نویسنده و شاعر آئینی
216216