عشق و شوق در اندیشه صدرایی و سینایی

به گزارش خبرگزاری تسنیم – مریم مرتضوی؛ شوق و عشق دو نیروی متضاد و در عین حال مکمل هستند که بر زندگی انسان تأثیر می‌گذارند. شوق، ما را به سوی آنچه که نداریم سوق می‌دهد، در حالی که عشق ما را به نگهداری و تقویت آنچه داریم، ترغیب می‌کند. این تعادل بین شوق و عشق

کد خبر : 99996
تاریخ انتشار : سه شنبه ۸ آبان ۱۴۰۳ - ۸:۲۳
عشق و شوق در اندیشه صدرایی و سینایی


به گزارش خبرگزاری تسنیممریم مرتضوی؛ شوق و عشق دو نیروی متضاد و در عین حال مکمل هستند که بر زندگی انسان تأثیر می‌گذارند. شوق، ما را به سوی آنچه که نداریم سوق می‌دهد، در حالی که عشق ما را به نگهداری و تقویت آنچه داریم، ترغیب می‌کند. این تعادل بین شوق و عشق می‌تواند به ما کمک کند تا زندگی معنادار و پربارتری داشته باشیم، با انگیزه برای دستیابی به اهداف و همچنین قدردانی از آنچه که در حال حاضر داریم.

عشق و شوق در فلسفه ابن‌سینا و ملاصدرا به عنوان نیروهای اصلی حرکت در هستی مطرح می‌شوند. این مفاهیم نه تنها نشان‌دهنده روابط عمیق موجودات با کمالات و مطلوبات خود است، بلکه به ما کمک می‌کنند تا به درک بهتری از هدف و معنای وجودی‌مان برسیم. عشق و شوق به سوی کمالات و معشوق حقیقی، حرکتی دائمی و عمیق در وجود ایجاد می‌کند، خواه این حرکت آگاهانه باشد یا ناشی از غریزه.

موضوع «عشق» و «شوق» در آثار ابن سینا، به ویژه در کتاب «رسالة العشق» به طور عمیق و فلسفی بررسی شده است. ابن‌سینا به تفکیک دقیق این دو مفهوم می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه هر یک از آن‌ها بر تجربه انسانی تأثیر می‌گذارد.

حکیم صدرالمتألهین شیرازی هم در جلد هفتم کتاب «اسفار» مباحث ابن‌سینا را تکمیل کرده و موجودات را از منظر برخورداری از عشق و شوق به دو گروه کلی دسته‌بندی می‌کند.

شوق

بر اساس تعریف ابن سینا، شوق به عنوان یک حالت روانی و عاطفی تعریف می‌شود که موجود به سمت کمالات گمشده‌اش گرایش پیدا می‌کند. این شوق می‌تواند به چند نکته مهم اشاره کند. یکی از این موارد قابلیت دستیابی است، به این معنا که شوق واقعی زمانی شکل می‌گیرد که موجود احساس کند می‌تواند به آن کمالات دست پیدا کند. به عبارت دیگر، شوق نیازمند این است که موجود احساس کند که توانایی و پتانسیل دستیابی به آنچه که گمشده است، در خود دارد.

مفهوم دیگر، ‌شوق کاذب است، به این معنا که اگر شوق به چیزی باشد که امکان دستیابی به آن وجود ندارد، به عنوان شوق کاذب شناخته می‌شود. این نوع شوق می‌تواند منجر به ناامیدی و یأس شود، زیرا فرد از آنچه که نمی‌تواند به دست آورد، رنج می‌برد. این ویژگی خاص انسان است، چرا که دیگر موجودات زنده به‌طور طبیعی شوق دارند و معمولاً در تلاش برای برآورده کردن نیازهای طبیعی خود هستند.

نوع دیگر، شوق به نوعی جست‌وجوی مفقودات است. این مفهوم می‌تواند شامل جست‌وجوی دانش، حقیقت، زیبایی و یا هر چیزی باشد که فرد احساس می‌کند در زندگی خود کم دارد.

عشق

بر اساس تعبیر شیخ الرئیس، عشق به عنوان حالتی از احساس و ارتباط تعریف می‌شود که موجود نسبت به حفظ کمالات موجود و بالفعل خود دارد. درواقع موجود میل به حفظ کمالات دارد و عشق به معنای تلاش برای نگهداری و تقویت آنچه که داریم، چه در زمینه‌های عاطفی، اجتماعی یا حتی علمی است. این حفظ، تنها به معنای نگهداری فیزیکی نیست، بلکه شامل ابراز شادی، علاقه و دوستی هم می‌شود.

از سوی دیگر عشق به ما این امکان را می‌دهد که از داشته‌های خود لذت ببریم و برای آنها ارزش قائل باشیم. مثلاً فردی که دانش دارد، از علم خود خوشحال است و این خوشحالی می‌تواند منجر به ترویج و گسترش آن علم شود.

ارتباط عاطفی هم در همین راستا تعریف می‌شود. چون عشق به معنی برقراری ارتباطات عمیق با دیگران هم هست. این ارتباطات می‌توانند شامل محبت به خانواده، دوستان و حتی به جوامع انسانی باشد.

بنابراین موجودات به دلیل عدم وجود کمال مطلوب و گمشده، احساس شوق دارند. این شوق به دنبال دستیابی به کمالاتی است که در اختیار ندارند. زمانی که این کمال را به دست می‌آورند، احساس شادی و سرور می‌کنند و برای حفظ و ارتقای آن تلاش می‌کنند که این حالت به نام عشق شناخته می‌شود.

 

 

آیا خداوند دارای عشق است؟

در آثار شیخ‌الرئیس ابوعلی سینا، عشق و شوق به طور عمیق و فلسفی بررسی شده است. یکی از موضوعات بسیار مهم در این زمینه، « عشق و شوق در خداوند» است.

ابوعلی سینا در «رسالة العشق» تصریح می‌کند که برای خداوند عشق قائل نیست و بر این باور است که به دلیل ذات بی‌نهایت و کامل خداوند، هیچ کمال مفقودی وجود ندارد که به دلیلی نیاز به عشق داشته باشد. به عبارت دیگر، خداوند کامل و بی‌نیاز از هر چیز است.

به عبارت دیگر، خداوند به عنوان موجودی کامل و بی‌نیاز، هیچ کمبودی ندارد که به عشق و شوق نیاز داشته باشد. به همین دلیل، عشق به خداوند نمی‌تواند به معنای همان عشق انسانی باشد. عشق انسانی معمولاً به رابطه‌ای عاطفی اشاره دارد که ناشی از نیاز یا کمبود است، در حالی که خداوند کامل و بدون نیاز است.

اما در کتاب «الاشارات و التنبیهات» در نمط هشتم، به عشق الهی اشاره می‌کند، اما این اشاره به معنی عشق انسانی نیست. ابوعلی سینا این عشق را به نوعی عشق به کمال مطلق و ذات بی‌نهایت خداوند می‌داند که از نظر او نیاز به واژه عشق ندارد.

بنابر این او پیشنهاد می‌دهد که به جای استفاده از واژه عشق برای حق تعالی، از اصطلاح «ابتهاج» استفاده کنیم، به این دلیل که واژه عشق ممکن است احساسات نازل و زمینی را به ذهن بیاورد و به نوعی توهین به مقام الوهیت باشد. بنابراین ابوعلی سینا می‌خواهد که از کلمات مناسب‌تری استفاده کنیم که لایق شأن الهی باشند. درواقع این واژه به معنای شادی و خرسندی است و بهتر می‌تواند احساساتی که نسبت به خداوند داریم را بیان کند.

عشق و شوق در موجودات دیگر

از نظر ابوعلی سینا، عقول و ملائکه دارای عشق هستند، اما شوق ندارند. چون آن‌ها کمالات مفقودی ندارند و تمام کمالات آن‌ها به طور بالفعل وجود دارد. به همین دلیل، آن‌ها در جست‌وجوی چیزی نیستند.

بنابراین عقول و ملائکه به طور ذاتی و از ابتدا کامل هستند، پس در حالت عشق به سر می‌برند که به معنی شناخت و آگاهی از کمالات خود است. همچنین عشق در آنها به مفهوم ارتباط با حقایق و کمالات است که می‌تواند به نوعی ارتباط بین عقل و حقیقت مطلق باشد.

در مقابل، موجودات پایین‌تر از عقول، شامل نفوس (روح‌ها) و جسمانیات (موجودات مادی) هم دارای عشق و هم شوق هستند. این موجودات به دنبال کمالات گمشده‌اند و به همین دلیل شوق و عشق را تجربه می‌کنند. این موضوع نشان‌دهنده جست‌وجوی انسان و دیگر موجودات برای دستیابی به کمالات است. انسان از یک طرف شوق به کمالات مفقود دارد، یعنی به دنبال کمالات و اهدافی است که هنوز به آن‌ها دست نیافته‌. شوق در اینجا به معنای جست‌وجو برای تحقق اهداف و آرزوهاست.

از طرف دیگر انسان عشق به زندگی، وجود و تلاش برای بقا و رشد دارد. این عشق و شوق در انسان و دیگر موجودات، آن‌ها را به سمت تکامل و پیشرفت سوق می‌دهد.

نظر ابن سینا درباره عشق و شوق در موجودات طبیعی این است که تمام آباء سبعه (افلاک هفت‌گانه)، اُمِهات اربعه (عناصر چهارگانه) و موالید ثلاث (گیاه، حیوان، انسان) همگی دارای عشق و شوق هستند. آن‌ها با عشق زندگی می‌کنند، با عشق باقی می‌مانند و با عشق به سمت کمال حرکت می‌کنند. این نشان‌دهنده اهمیت عشق و شوق در چرخه زندگی و فرآیند رشد موجودات است.

به عبارت دیگر ابوعلی سینا عشق و شوق را به دو دسته تقسیم می‌کند: عشق الهی که فاقد شوق است و عشق و شوق موجودات مادی که از نقص و جست‌وجو برای کمالات گمشده ناشی می‌شود. این تفکیک نه تنها در فهم فلسفی عشق و شوق، بلکه در درک جایگاه خداوند و موجودات در جهان معنا هم تأثیرگذار است.

دیدگاه صدرالمتألهین درباره عشق و شوق

حکیم صدرالمتالهین شیرازی در جلد هفتم کتاب «اسفار» مباحث ابن‌سینا را تکمیل کرده و دو دسته از موجودات را مشخص می‌کند: موجودات بدون شوق و موجودات دارای عشق و شوق.

او معتقد است موجودات بدون شوق، دارای عشق هستند اما شوقی ندارند. آن‌ها در کمال و عشق خود مستقر هستند و به هیچ کمال معطلی نیاز ندارند.

اما موجودات دارای عشق و شوق، در جست‌وجوی کمال و معشوق خود هستند و به شدت در حال حرکت‌اند. شوق آن‌ها می‌تواند به دو صورت ارادی یا غیر ارادی باشد. شوق ارادی زمانی است که موجود با آگاهی و اراده به سمت کمال و معشوق خود حرکت می‌کند. در این حالت، حرکت عاشقانه آگاهانه و نفسانی است و فرد به طور ارادی به دنبال کمال می‌دود.

شوق غیر ارادی هم شوقی طبیعی و غریزی است. چون موجودات ممکن است از نشانه‌های آفاقی کمالات خود غافل باشند، اما به صورت ناخودآگاه به سمت کمالات در حال حرکت‌اند. این حرکت ناشی از غریزه و جذبه‌های طبیعی است.

حرکت و کمال

ملاصدرا به چهار امر اساسی اشاره می‌کند که برای موجودات پایین‌تر از عقول و ملائکه مقرر شده است:

کمال: به معنای هدف نهایی که موجودات در پی آن هستند.

عشق: احساس عمیق نسبت به کمالات و اهداف.

شوق: جست‌وجوی مداوم برای دستیابی به کمالات.

حرکت: فرآیند حرکت به سمت کمال و معشوق.

درواقع موجودات در جست‌وجوی دائمی رسیدن به کمالات و مطلوب‌های خود هستند و این حرکت می‌تواند به صورت ارادی یا غیر ارادی باشد. این حرکت دائمی جست‌وجوی بی‌پایان برای کمال را نشان می‌دهد.

سخن صدرالمتالهین را می‌توان در این بیت خلاصه کرد:

چندین هزار ذره سراسیمه می‌دوند

در آفتاب و غافل از این کافتاب چیست

این بیت به وضوح نشان می‌دهد که عشق و شوق به سمت کمالات و مبدأ آن‌ها، در تمامی ارکان هستی وجود دارد. عشق مانند خون در رگ وجود جریان دارد و زندگی و مرگ را تعیین می‌کند.

بر این اساس، شوق، عشق و حرکت به سمت کمالات و مبدأ آن‌ها که معشوق حقیقی است، در تمام ارکان هستی وجود دارد. عشق مانند خون در رگ وجود جریان دارد و نبض آن سبب حیات و ممات است؛ یا آگاهانه به سرمنزل یار می‌رویم، یا به جبر و اقتضای طبیعت به سمت آن برده می‌شویم.

انتهای پیام/



منبع

برچسب ها :

ناموجود