«عدم مذاکره» بر اساس کدام سیاست؟
به گزارش گروه امام و رهبری خبرگزاری تسنیم، جعفر حسنخانی؛ جانشین مرکز مطالعات راهبردی تسنیم در یادداشتی با عنوان «عدم مذاکره» بر اساس کدام سیاست؟ نوشت:«مذاکرهی با آمریکا هیچ تأثیری در رفع مشکلات کشور ندارد؛ این را باید ما درست بفهمیم. اینجور به ما وانمود نکنند که اگر نشستیم پشت میز مذاکره با آن دولت،

به گزارش گروه امام و رهبری خبرگزاری تسنیم، جعفر حسنخانی؛ جانشین مرکز مطالعات راهبردی تسنیم در یادداشتی با عنوان «عدم مذاکره» بر اساس کدام سیاست؟ نوشت:«مذاکرهی با آمریکا هیچ تأثیری در رفع مشکلات کشور ندارد؛ این را باید ما درست بفهمیم. اینجور به ما وانمود نکنند که اگر نشستیم پشت میز مذاکره با آن دولت، فلان مشکل یا فلان مشکل حل میشود؛ نخیر، از مذاکرهی با آمریکا هیچ مشکلی حل نمیشود. دلیل: تجربه.» رهبر انقلاب موضع خود درباره مذاکره با دولت دوم ترامپ را با این سخنان آغاز کردند و با بازخوانی تجربه برجام چنین نتیجهگیری صریحی را اعلام داشتند: «با یک چنین دولتی مذاکره نباید کرد؛ مذاکره کردن عاقلانه نیست، هوشمندانه نیست، شرافتمندانه نیست.»
درباره این نتیجهگیری و آن تجربه و سیاستی که در شرایط حاضر از سوی رهبر انقلاب بیان شد و میتوان آن را سیاست «نه مذاکره و نه جنگ» نامید. باید نکاتی را مدنظر قرار داد:
1. سیاست اصولی نه تاکتیکی: باید توجه داشت که موضع رهبر انقلاب درباره خوشبین نبودن و عدم تمایل به مذاکره با آمریکا برای رفع مشکلات اقتصادی، یک موضع اصولی از سوی ایشان است است نه یک رهکنش (تاکتیک) سیاسی. ایشان از ابتدای طرح ماجرای مذاکره با آمریکا بر این نظر بودند که راه حل مسائل کشور در غرب و آمریکا نیست و در این باره نمیتوان به غرب امیدی داشت. البته در دورهای که برخی از نخبگان سیاسی کشور و بخشهایی از مردم امید به ثمربخش بودن توافق داشتند، برای تجربه اجازه مذاکره داده شد و از مذاکره کنندگان نیز به شکل حداکثری حمایت شد، اما در طول جریان مذاکره نظر رهبر انقلاب درباره عدم خوش بینی به مذاکره با آمریکا یک موضع دائمی بود و نتیجه همان شد که ایشان پیشبینی نموده بودند و اعتماد طرف مذاکره کننده ایرانی بیپاسخ ماند.
2. سیاست واقعگرا نه ایدئولوژیک: رهبر انقلاب در این سخنان در توضیح سیاست اصولی خود بر منطق «منفعت» تکیه کردند. ایشان در توضیح چرایی عدم تمایل به مذاکره میتوانستند بر اصول ایدئولوژیک تکیه نمایند اما رهبر انقلاب با کسانی که روند سیاسی «مذاکره با غرب به عنوان تنها راه حل مشکلات کشور» را دنبال میکنند به زبان منافع ملی سخن گفتند. ایشان بر این نظر هستند که آمریکا در ازای چشم پوشی ایران از منفعت بزرگ و غیر قابل چشمپوشی هستهای، از سلاح تحریم علیه ایران چشمپوشی نخواهد کرد و چنین نیز شد. حتی با بازگشت دموکراتها به کاخ سفید، نه تنها از بازگشت آمریکا به برجام خبری نشد بلکه دانشمند هستهای و معاون وزیر دفاع ایران آقای فخریزاده ترور شد و به شهادت رسید.
3. سیاست آگاه بر تحولات جهانی: جهان امروز با سال 1392 خورشیدی بسیار متفاوت است. در تحولات جهان، زمان به نفع جمهوری اسلامی در حرکت است و راه برای فشار حداکثری آمریکا علیه ایران هموار نیست:
3.1. ضعف در قدرت اجماع کنندگی جهانی: آمریکای امروز قدرت اجماع کنندگی ابتدای دهه 90 علیه ایران را ندارد. ترامپ، همچون اوباما نمیتواند یک اجماع بینالمللی یک دست علیه ایران ایجاد کند.
3.1. توقف روند جهانی سازی به رهبری آمریکا در جهان: بعد از کرونا روند جهانیسازی با مشکل مواجه شده و بعد از آن ترامپ با جنگ تعرفهای که علیه برخی کشورها به راه انداخته، خود یکی از ناقضان جهانیسازی شده است. در این وضعیت عملا سیاستهای منطقهای و در پی آن پیمانهای منطقهای در حال جایگزین شدن با سیاستهای جهانیسازی با محوریت آمریکا است. در این شرایط اجماع سازی علیه ایران همچون ابتدای دهه 90 ممکن نیست. در این جهان دیگر تلاش برای جایابی در زنجیره تامین جهانی به رهبری آمریکا موضوعیت خود را از دست داده است.
3.3. شکلگیری روند واگرایی از غرب: یکی از پیامدهای جنگ اوکراین، شکلگیری یک باشگاه غیرغربی متشکل از کشورهای بزرگ و تاثیرگذار است که یک روند واگرایی از بلوک غرب را آغاز کردهاند. مناقشه تایوان بین چین و آمریکا بر سرعت این واگرایی افزوده است. با تحریم شدن روسیه و آغاز جنگ تعرفهای با چین از سوی آمریکا باشگاه تحریمیها تقریبا در حال شکلگیری است. این وضعیت یک امکان تنفس اقتصادی بزرگ برای ایران است.
3.4. عدم تابآوری دلار برای استفاده مداوم به عنوان یک سلاح: در شرایط حاضر قدرت دلار برای به کارگیری آن به عنوان یک سلاح بسیار کاهش یافته است. دیگر دلار توان ابتدای دهه 90 خورشیدی را ندارد. بعد از اعمال تحریمهای فلج کننده علیه ایران، توسط آمریکا، این کشور سعی کرد از دلار به عنوان سلاح علیه دیگر کشورها نیز استفاده کند. این اقدام در کوتاه مدت، سلاح کارآمدی است اما در بلند مدت علیه خود عمل میکند. لذا امروز ایده جایگزینی ارزهای دیگر به جای دلار و دلارزدایی از مبادلات تجاری جهان تبدیل به یک روند بینالمللی شده است. به اعتراف تصمیمسازان آمریکایی در اندیشکدههای غربی، آمریکا روی دلار، دیگر توان ریسک مداوم ندارد.
4. سیاست مبتنی بر تجربه ملی: برجام یک تجربه ملی است و باید از آن آموخت. برجام با وجود عدم تناسب داده و ستانده امضا شد، اما ستانده هیچ وقت محقق نشد. نه طرف آمریکایی و نه طرف اروپایی هیچ یک به تعهدات خود عمل نکردند. برخی تلاش میکنند با محدود کردن دوره برجام به سال 94 تا سال 96 رشد اقتصادی محدود آن دوره را حمل بر موفق بودن برجام معرفی کنند. در حالی که واقعیت این است که دوران برجام دوران توافق در سال 94 تا به امروز را شامل میشود. باید توجه داشت خروج آمریکا از توافق در دوران برجام رخ داده، عدم انجام تعهدات اروپا در دوره برجام انجام شده، حمله نظامی علیه فرمانده نظامی ایران و شهادت سپهبد سلیمانی در جریان یک سفر دیپلماتیک از سوی آمریکا در دوران برجام بوده، عدم بازگشت دموکراتها به برجام در دوران ریاست جمهوری بایدن آن هم در دوران برجام رخ داده، ترور شهید فخریزاده مقام بلندپایه هستهای هم در دوران برجام رقم خورده، همچنین این گزارهبرگ فشار حداکثری که رئیس جمهور آمریکا اخیرا امضا کرد هم، در دوران برجام به سرانجام رسیده و در نهایت قرار داشتن ایران در مخمصه مکانیزم ماشه در شرایط پیش رو هم از آخرین نتایج برجام برای جامعه ایرانی است. آنچه در این ماجرا مشهود است این است که آمریکاییها آشکارا به توافق خود پایبند نبودند و عملا امکان دریافت تضمین برای توافق با آمریکایی ها در شرایط حاضر وجود ندارد. ترامپ با نقض حکم دادگاه لاهه و خروج از پیمان پاریس نشان داده به معاهدات بینالمللی پابندی ندارد. با چنین فردی امضای یک معاهده بینالمللی کار عبثی است. همچنین باید توجه داشت که در ماههای پس از برجام تا انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال 96 گشایش پیش آمده با هزینهای که ایران در عقبگرد هستهای متحمل شد برابری ندارد. البته بخشی از دلیل آن گشایش کوتاه مدت نیم بند را هم باید حمل بر تلاش اروپاییها برای نقشآفرینی و تاثیرگذاری بر نتایج انتخابات ریاستجمهوری ایران در سال 1396 دانست. نقش آفرینی که بعد از انتخابات متوقف شد و فرانسهای که قرار بود ناوگان هواپیمایی ایران را نو نوار بکند، تبدیل به بازوی امنیتی حوادث دیماه 1396 شد.
5. سیاست منطقهگرایی و نگاه به شرق و ترجیح آن بر پیمانهای جهانی و غربگرایی: در شرایط حاضر دو راه در سیاست خارجی پیش روی کشورها است. راه اول جهانیگرایی و پیوستن به پیمانهای جهانی و امید داشتن به کمکهای دولت آمریکا، دولتهای اروپایی، بانک جهانی و صندق بینالمللی پول برای رسیدن به توسعه و راه دوم پیوستن به پیمانهای منطقهای و تلاش برای همیاری منطقهای برای تامین مایحتاج کشورها از هم و گشودن راه به سوی توسعه.
بعد از کرونا روند منطقهگرایی در سیاستخارجی کشورها حتی کشورهای اروپایی، بسیار در اولویت قرار گرفته است. جمهوری اسلامی با یک سیاست منطقهای و همسایگی میتواند بخش جدی از ارز مورد نیاز خود را تامین کنند. صرف وقت دستگاه سیاستخارجی بر روی توانمندها و نیازمندیهای منطقه راه بسیار قابل حصولی است برای گشایش اقتصادی در ایران. سه سال دولت آیت الله شهید رئیسی با سیاست همسایگی موفق و سیاست منطقهای فراگیر، نشان داد میتوان بدون انزوا با تعامل سازنده با جهان، دریچههای امید را رو به اقتصاد کشور گشود.
در سوی دیگر ماجرا واقعیت این است که ایران هنوز از ظرفیتهای شرق آسیا بهره کافی نبرده است. سیاست قطعی ایران نه غربگرایی و نه شرقگرایی است. بنابراین نباید سیاست «نگاه به شرق» و ترجیح همکاری ها با شرق را شرقگرایی تلقی و القا کرد. قرار نیست به شرقیها از جمله چین چنین فرصتی داده شود که بخواهند، نقض حاکمیت ملی بکنند، بلکه قرار است به عنوان یک شریک تجاری ایران نقشآفرینی کنند و طرفین ماجرا یعنی ایران و کشورهای شرقی منافعی از رابطه با هم داشته باشند. در شرایطی که غرب در امور داخلی ایران دخالت میکند و عملا در جهت خلع سلاح موشکی ایران، گزاره برگ فشار حداکثری منتشر میکند و شرق چنین خواستهای از ما ندارد، طبیعی است نگاه به شرق در دستور کار دستگاه سیاست خارجی ایران قرار بگیرد.
6. سیاست آزادسازی استعدادهای اقتصاد ایران: اقتصاد امروز ایران در شرایطی قرار دارد که هنوز بسیاری از استعدادها و ظرفیتهای خود را آزاد نکرده است. بخش معدن کشور که امروز فقط 15 درصد آن مورد بهرهبرداری قرار دارد یکی از درگاههای جدی، برای گشایش اقتصادی ایران است. بخش معدن در این باره نیازمند توجه اساسی تصمیمگیران اجرایی کشور است. اقتصاد دریامحور هم یکی دیگر از بخشهای مغفول مانده اقتصاد ایران است. آزادسازی انرژی این بخش اقتصاد هم در بزرگ شدن کیک اقتصاد ایران بسیار گرهگشا است. به نظر بخش جدی از توان دولت آقای پزشکیان که مهمترین شعار انتخاباتیش عمل به سیاستهای کلی و برنامه هفتم توسعه بوده است، باید صرف آزاد سازی ظرفیتهای اقتصاد ملی ایران که در سیاستهای کلی و برنامه هفتم توجه جدی بدان شده است، شود و از رهگذر به گشایش اقتصاد ایران کمک کند.
فرجام سخن:
با لحاظ آنچه بیان شد، سیاست «عدم مذاکره با دولت آمریکا» سیاست معقولی است و خرد ایرانی در این نقطه از تاریخ، طبیعی است به چنین تصمیمی برسد. حال باید سیاستهای جایگزین که بخشی از آن در متن مورد اشاره قرار گرفته است به عنوان سیاست قوه اجرایی کشور در دستور کار قرار بگیرد تا مشکلسازیهای غرب و آمریکا برای اقتصاد ایران به حداقل برسد. در این راه یکی از ضرورتها، بیاعتنایی دولت به تجویزهای غربگرایانهای است که همیشه در جمهوری اسلامی بوده و یک دهه فرصت کشور در دهه 90 صرف آن شده و دیگر قرار نیست این فرصتسوزیها ادامه داشته باشد.
انتهای پیام/