به گزارش گروه سیاست خارجی ایرنا، ایران و سوریه دو کشور مهم در خاورمیانه هستند که روابطشان به ویژه در سالهای اخیر تحت تأثیر جنگ داخلی سوریه و تحولات ژئوپولیتیکی منطقه قرار گرفته است. پس از آغاز جنگ در سال ۲۰۱۱، ایران به عنوان یکی از حامیان اصلی دولت بشار اسد، نقش کلیدی در حفظ نظام او ایفا کرد. حمایتهای نظامی، مالی و اطلاعاتی ایران باعث شد تا دمشق بتواند بر بسیاری از چالشها غلبه کند و کنترل مناطق مختلف را حفظ کند. با این حال تحولات رخ داده در این کشور باعث شد حکومت بشار اسد سقوط کند و گروههای مسلح کنترل کشور را به دست بگیرند که در این میان نقش ایران در نظام آینده سوریه در هاله ای از ابهام قرار گرفته است. در خصوص تحولات سوریه پسااسد با «نصرت الله تاجیک» دیپلمات بازنشسته و سفیر پیشین ایران در اردن گفت و گو کردهایم که متن کامل این مصاحبه در ادامه آمده است.
امروز با سوریه پسا بشار اسد روبرو هستیم. این سوریه جدید هنوز پوست اندازی نکرده و هیات حاکمه آن هم هیات تحریر الشام است که نام آن هنوز در لیست گروه های تروریستی موجود است. در چنین شرایطی فکر میکنید این سوریه جدید با تجربه جنگ داخلی چهارده ساله و تبدیل شدن به میدان زورآزمایی بازیگران منطقهای و بینالمللی و حتی بازیگران غیردولتی در چه حوزههایی مسیر متفاوتی را در سیاستخارجی طی خواهد کرد؟
کاملا درست است، سوریه هنوز نه جدید شده و نه پوست اندازی کرده است. یعنی ما با یک سوریه بسیار لرزان با آینده ای بسیار مبهم روبرو هستیم. می توان گفت مردم این کشور، آینده نسبتا سختی را در پیش رو دارند. در این پرونده بازیگران داخلی، منطقهای و بینالمللی با اهداف متنوع حضور دارند که منافع، مطامع، اهداف و عملکرد هرکدام، آنها را در مواضع متناقض با زمینه تضاد منافع، قرار خواهد داد. این وضعیت حتی میتواند منجر به سناریوئی شود که در آن بازیگردان واحدی نتواند صحنه آرائی را پیش ببرند. بنابراین نمیتوان پیشبینی کرد سناریوی حاکم چیست یا در آینده سوریه چه گفتمانی غالب میشود. سوریه از یک سری کم و کاستیها در زمینه جغرافیا، تاریخ و سیاست رنج میبرد. جامعه سوریه چند تکه شده، این جراحاتی که از ۲۰۱۱ بر روح و روان مردم وارد شد هنوز التیام پیدا نکرده است. یک مساله دیگر بحث آوارگان سوری است که تاثیر زیادی بر خانوادهها در این کشور گذاشته است. لذا تنها عامل حکومت نیست که بتواند بازیگر و بازیگردان اصلی باشد ولی میتواند نقش موثر داشته باشد.
در مقطعی که در سوریه جنگ شد، بیشتر این نیروهای خارجی بودند که به وقوع جنگ علاقه داشتند اما در حال حاضر منافع نیروهای خارجی دخیل کنونی مانند آمریکا، ترکیه و اسرائیل تقریبا در برقراری صلح و ثبات در سوریه است. چگونگی تشکیل حکومت اگر به عهده دولتهای خارجی چه منطقهای و چه بینالمللی باشد، کاری از پیش نخواهد رفت و آن میشود که در لیبی و عراق شد. ما با یک همچین تصویری از سیاست، حکومت و جامعه در سوریه مواجه هستیم. البته نمیتوان این وضعیت را با قبل از جنگ داخلی و ظهور و بروز داعش مقایسه کرد، یعنی بگوییم چون قبلا شرایط بد بود جنگ داخلی و نیابتی اتفاق افتاد و حالا هم چون وضعیت بد است بین گروههای داخلی جنگ خواهد شد. شرایط باهم متفاوت است، در آن مقطعی که جنگ شد، بیشتر این نیروهای خارجی بودند که به وقوع جنگ علاقه داشتند.
در حال حاضر دو اتفاق مثبت میتواند به ثبات و امنیت در سوریه کمک کند. اول اینکه مردم سوریه از جنگ خسته و به دنبال زندگی و شادی برای کاهش آلام خود هستند. دوم، منافع نیروهای خارجی دخیل کنونی مانند آمریکا، ترکیه و اسرائیل تقریبا در برقراری صلح و ثبات در سوریه است. درست است که هدف اصلی سرنگونی حکومت بشار اسد به دلیل مشکلاتی بود که او نتوانسته بود با مردم آنها را حل کند، اما این بعد داخلی ماجرا است. در خارج همه هدف نیروهای خارجی اعم از منطقهای و بین المللی قطع کردن سرشاخههای قدرت استراتزیک ایران در سوریه و منطقه بود. هدف این نیروها در حقیقت کوچک کردن ژئوپلیتیک ایران و کم اثر کردن ایران یا حذف آن از معادلات سوریه بود.
اگر دقت کرده باشید طی چند روز گذشته و یا حتی روزهای اول خروج بشار اسد از سوریه، آمریکاییها تلاش کردند بین نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) که کردهای شرق این کشور هستند با هیئت تحریر الشام آشتی برقرار کنند و آنها را به هم نزدیک کنند تا جایی که امنیت منطقه هم به تحریر الشام واگذار بشود. اما این تمام ماجرا نیست، آمریکا تمایل آزادیخواهانه کردها را تا حدی میتواند سرکوب کند یا کردها تا حدی میتوانند در مقابل تعاملات منطقهای و بینالمللی کوتاه بیایند و یا از خواستههای خود صرفنظر کنند، اما نه تا ابد و نه در همه موضوعات. اگر ایران بخواهد از این ظرفیت استفاده کند طبعا به پیچیده شدن معادلات منجر خواهد شد.
بنابراین حتی اگر احتمالا سوریه به محل زور و آزمایی نیروهای منطقهای یا بینالمللی تبدیل نشود، چرا که ممکن است میان نیروهای بینالمللی مانند روسیه، آمریکا و سایر بازیگران منطقهای چون اسرائیل و ترکیه در خصوص تحولات توافقی صورت گرفته باشد، اما نیروهای منطقهای به دنبال تضعیف ایران هستند تا سیاست خارجی این کشور فلج شود و یکی از بازیگران و بازیگردانان اصلی را از صحنه خارج کنند.
با این حال الان نمیشود پیشبینی دقیقی کرد و باید کمی صبر کنیم و ببینیم اوضاع به چه سمت و سویی میرود، ما در چه زمینی میتوانیم بازی تامین مصالح و منافع حداکثری برای ایران را پیش ببریم. آن چیزی که شما فکر میکنید که ممکن است محل زورآزمایی بازیگران منطقه و حتی بازیگران غیر دولتی باشد به مرور زمان مشخص خواهد شد و ممکن است در شرایطی این اتفاق رخ ندهد یا حتی در شرایط دیگر وقایع دیگری رقم بخورند. بازیگران غیر دولتی یا گروههای مقاومت تازه از یک ماراتن نفس گیر با اسرائیل خارج شده اند. باید به آنها هم فرصت داد تا به بازیابی خود بپردازند.
آن چیزی که جهت گیری سیاست خارجی آینده سوریه را تعیین میکند نطفهاش در بازسازی سوریه بسته میشود، بازسازی و تامین مالی مهمترین نیاز جامعه سوریه است تا به تدریج صنایع مختلف راه بیافتد و بعد مساله تحریم ها است که اهمیت زیادی دارد. فکر می کنید وعده داده شده مبنی بر برگزاری انتخابات که البته اخیرا رهبر تحریر الشام طی این پروسه را چندساله دانسته تا چه اندازه می تواند ثبات سیاسی را به سوریه بازگرداند؟
فرض کنیم همین فردا یک انتخابات آزاد در سوریه برگزار شود که البته برگزاری خود این انتخابات دردسر بسیار دارد. حالا فرض کنیم در کشوری که تجربه برگزاری انتخابات آزاد را ندارد، انتخاباتی برگزار شود و همه مردم در آن مشارکت کنند، خوب این تازه اول راه است، یعنی در حقیقت مساله سوریه تمام نمیشود بلکه تازه شروع شده است. مهمترین مساله کنونی سوریه بحث بازسازی کشور است. بخشی از این بازسازی، زیرساخت های تخریب شده است. بخش دیگر ترمیم روحیه مردم این کشور است. این اقدامات نیاز به سرمایه گذاری دارد، سرمایه گذاری نیاز به امنیت دارد و امنیت نیازمند مشارکت است.
اگر سوریه بتواند با یک مشارکت حداکثری انتخابات آزادی که سالهاست آن را تجربه نکرده برگزار کند، این تازه شروع کار است و باید دید نیروهایی که به هر دلیل با این روند مخالفت هستند چه خواهند کرد و عکس العمل هیات حاکمه کنونی چه خواهد بود. با شرایط موجود در جامعه سوریه تشکیل مجمع ملی و برگزاری چنین انتخاباتی را راحت نمیدانم. وجود اقلیتها و پراکندگی های جغرافیایی به دلیل منافع بازیگران متعدد، چون بعضی از تحولات ممکن است برای نیروهای تاثیرگذار منطقهای و بینالمللی در تضاد باشد، مثلاً در مورد کردهای شرق سوریه، کار را آسان نمی کند.
کردها از طرفی با آمریکا، حالا چه از نظر آموزش، تامین تسلیحات یا حمایت مالی در ارتباط هستند. از سوی دیگر ترکیه مخالف حمایت از کردها یا برخورداری آنها از آزادیهای سیاسی اجتماعی است. از طرف دیگر ممکن است بین ترکیه و اسرائیل هم مواضع متضاد پیش بیاید. در هر حال حتی اگر همه چیز خوب پیش برود تازه سوریه باید سیاستهای خود در خصوص سیاست خارجی را تعریف و مشخص کند. طبعا اولین مساله همکاریهای عربی و فعالیت در اتحادیه عرب و این قبیل مسائل است. ولی طبعاً ترکیه به دنبال این است که بخش زیادی از تاثیر گذاری در سوریه را به خود اختصاص دهد. به عقیده من آن هسته چیزی که جهت گیری سیاست خارجی آینده سوریه را تعیین میکند در بازسازی سوریه مشخص خواهد شد. چون بازسازی و تامین مالی آن مهمترین نیاز جامعه سوریه است تا به تدریج صنایع مختلف راه بیافتد و بعد مساله تحریم ها است که اهمیت زیادی دارد.
مهم ترین پرسشی که در فضای عمومی کشور مطرح است آسیب شناسی رویکرد جمهوری اسلامی ایران در پرونده سوریه است. شما مهم ترین نقطه ضعف های سیاست جمهوری اسلامی ایران در قبال سوریه در چهارده سال گذشته را در چه می دانید؟
مهمترین نقطه ضعف یا آسیب پذیری ما در سوریه برتری رویکرد نظامی به رویکرد سیاسی یا دیپلماتیک در حضور و تعاملات ما با حکومت سوریه بود. اگر ما میتوانستیم در این حوزه میان میدان و دیپلماسی توازن برقرار کنیم و در مسائل منطقه و مخصوصاً سوریه نقش دیپلماتها یک مقدار قوی بود و با فعالیت و طراحیهای سیاسی جلو میرفتیم، شاید کمی از این آسیب پذیری ما کاسته میشد. یکی از مضرات حضور نظامی قوی ایران در سوریه این است که این شائبه ایجاد شده که ایران مسبب آنچه است که در سوریه بین مردم و حکومت گذشته است. فرصتی به دست ایران آمده بود که بتواند دامنه غربی خود را تا سواحل مدیترانه امتداد بدهد که این الگو باید با فعالیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی رقم میخورد نه صرفا با فعالیتهای نظامی. سوریه با شرایطی که داریم یا به گونه ای به ما تحمیل شده کلا زمین بازی نظامی ما نیست، چون از نظر سوق الجیشی اسرائیل در سوریه دست برتر را دارد چه از نظر نظامی چه از نظر فعالیت امنیتی در جامعه سوریه و خیلی از مسائل دیگر. این شرایط فعالیت نظامی در این کشور را سخت میکند.
عامل دیگر احساس مردم سوریه نسبت به ایران است. درست و غلط آن بحث دیگری است. در سالهای اخیر فرصتی به دست ایران آمده بود تا بتواند دامنه حضور و نفوذ خود را تا سواحل مدیترانه امتداد بدهد. به عقیده من این الگو باید با فعالیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی رقم میخورد نه صرفا با فعالیتهای نظامی. البته منظور من این نیست که ما نباید هیچ اقدام یا تدارکات نظامی انجام میدادیم بلکه ما میتوانستیم خیلی از آن اقدامات را به جای حضور مستقیم با حضور غیرمستقیم انجام بدهیم.
سوریه برای ما به دو دلیل اهمیت داشت، اول اینکه سوریه فی نفسه برای ما مهم بود تا ایران بتواند یک بازار اقتصادی از کابل تا لاذقیه داشته باشد. دلیل دوم این بود که این کشور به عنوان کریدور یا راه لجستیک ایران به لبنان عمل میکرد. فکر میکنم اگر ما میتوانستیم مقداری در رویکردها به گونهای عمل کنیم که این آسیب پذیری را کم کنیم طبعاً دستاوردهای بهتری به دنبال داشت.
مساله دیگر این است که ما نباید به تنهائی زیر بار مبارزه با داعش می رفتیم. ما باید با یارگیری منطقهای، بینالمللی و اجماع سازی کار کنیم. باید با کشورهای مختلف که میتوانند به تحولات کمک کنند همراه میشدیم. مساله دیگر انتخاب یک رویکرد و استراتژی که مقبولیت داشته باشد است و عامل چهارم عدم برآورد درست از توان خود، آسیب پذیری و توازن منطقهای و بینالمللی بود.
فکر می کنید سهم، نقش و جایگاه ایران در سوریه پسا بشار اسد چه تغییراتی خواهد کرد؟ چهره هایی چون ابومحمد الجولانی از داخل حاکمیت جدید و چهره ای چون مسئول جدید سیاست خارجی اتحادیه اروپا و مقام های ایالات متحده به عنوان بازیگران خارجی معتقدند که تهران دیگر جایگاه قبل را در سوریه نخواهد داشت. نظر شما در این باره چیست؟ آیا اساسا تجربه پرونده های مهم منطقه ای امکان حذف یک بازیگر را می دهد؟
مجموعه تحولات این یک ساله که منجر به فروپاشی حکومت سوریه شد نشان از آن دارد که گذشته از بعضی افت و خیزها، نقش و جایگاه ایران در منطقه و سوریه لطمه خورده که ادامه یا تغییر این مسیر، به شرایط و نحوه بازی و عملکرد همه بازیگران و از جمله ایران وابسته است. از سوی دیگر، رویکرد هیئت تحریر الشام یا هر هیئت حاکمه دیگری که در سوریه شکل بگیرد نسبت به ایران، میتواند تعیین کننده باشد.
سیاست خارجی، ادامه سیاست داخلی است و طبعاً ما اگر یک مقداری راجع به مسائل داخلی بتوانیم به دستاوردهای مثبتی در حل مشکلات مردم و افزایش انسجام ملی برسیم میتواند بر روند سیاست خارجی ما هم تاثیر مثبتی بگذارد.
پس ایران و عملکرد و رویکرد جدید آن میتواند در فرآیند آتی نقش داشته باشد. ما باید ببینیم در این وضعیت موجود چگونه میتواینم به موازنه برسیم. سوال اساسیتر این است که آیا منافع ایران با سوریه آرام و با ثبات تامین میشود یا سوریه بیثبات، طبعا سناریوی اول. پس ایران از درون این الگوی رفتاری و با روشهای معقول باید برنامه کار با حکومت جدید سوریه را استخراج کند.
برای ایران سوریه مهم است، کار با اهل سنت سوریه و کردهای شرق سوریه هم اهرمهای بازی و مذاکرات ما را قوی میکند و هم اطمینان بخش اقلیتهای شیعه و علوی سوریه خواهد شد که حقوق و منافعشان محفوظ و رعایت شود. این نکته میتواند به آرام شدن سوریه کمک کند. سیاست محل تلاش، طراحی و اقدام است و عوامل متعددی وجود دارند که میتوانند بر این مناسبات تاثیر بگذارند. پیش نیاز اینکه ایران بتواند یک استراتژی منسجم نسبت به سوریه داشته باشد، وقوع تحولاتی در سیاست خارجی و بخصوص منطقه ای ایران است. سیاست خارجی، ادامه سیاست داخلی است و طبعاً اگر ما مقداری راجع به مسائل داخلی به دستاوردهای مثبت در حوزه حل مشکلات مردم و افزایش انسجام ملی برسیم این مساله می تواند بر روند سیاست خارجی ما هم تاثیر مثبتی بگذارد.
به نظر می رسد ترکیه معادلههای بسیاری از دیگر بازیگران مطرح منطقهای بخصوص عربستان، امارات را در کنار ایران و روسیه را در سوریه بر هم زده است. در چنین شرایطی فکر میکنید تهران تا چه اندازه میتواند تحول رخ داده در سوریه را به سوژهای برای همکاری مشترک بیشتر با عربستان و همفکران خود در این پرونده تبدیل کند؟
ترکیه با بازی هوشمندانه و با صبر مهره چینی کرد ولی حدس من این است که این تحولات از قد و قواره ترکیه بالاتر است ولی از ترکیه به دلیل اینکه کردها مهمترین معضل آن به حساب میآیند برای این کار استفاده شده است. من فکر میکنم این موضوع بیشتر بین آمریکا و اسرائیل طراحی شده، روسها و حتی خود اسد هم می توانند بخشی از این پازل بوده باشند. مجموعه این شرایط خارجی و اوضاع داخلی و مخصوصا از دست دادن مردم توسط بشار اسد، باعث شد که ما با این وضعیت روبرو بشویم. ترکیه در حقیقت پیمانکار این تحولات است تا هم کردها را در داخل کشورش کنترل کند و هم کردهای سوریه را تحت فشار قرار دهد. یعنی ترکیه مسئول اجرای وظیفه های محول شده است. از قد و قواره ترکیه یک مقداری بالاتر است و حدس میزنم که این معادله در یک سطح دیگری بسته شده ولی از ترکیه به دلیل اینکه کردها مهمترین معضل آن به حساب میآیند برای این کار استفاده شده است.
فایده این وضعیت برای ترکیه این است که اول در قبال کردهای سوریه به گونه ای آنها را در جامعه این کشور مضمحل می کند. چرا که اگر کردهای سوریه به خودمختاری قابل قبولی برسند قطعاً بر کردهای ترکیه، عراق و ایران هم تاثیر میگذارند. ولی ترکیه به دلیل وزن کردها در کشورش چه از نظر جمعیتی چه از نظر سرزمینی، خیلی آسیب پذیرتر از بقیه است. موضوع دیگر هم باز می گردد به مسائل اقتصادی و بازسازی سوریه و این دو نکته برای ترکیه بسیار مهم است.
اما اینکه ایران چه بکند؟ به عقیده من با توجه به وزنی که ترکیه پیدا کرده و دست بالا را در این پرونده دارد، اقدامات ما در سوریه باید با صبوری برای حفظ سرمایه گذاریها و منافعمان باشد ولی نه به قیمتی که با ترکیه سرشاخ شویم. ایران باید در یک مربع بازی بکند، در یک گوشه این مربع قدرتهای فرامنطقهای مانند آمریکا و اروپا حضور دارند، در گوشه دیگر قدرتهای منطقهای مثل مصر، عربستان و امارات هستند که البته امارات بازی دوجانبه ای را پیش می برد و گرایش این کشور به سمت قدرت های بیرونی هم کم نیست. در ضلع سوم کار، عناصر تاثیرگذار بر صحنه سوریه قرار دارند که دو گروه مشخص از آنها کردها و اهل سنت هستند که طبعاً هیئت تحریر الشام هم در همین چهارچوب قرار میگیرد که محل کار دیپلماتیک یا سیاسی ایران با این ابزارهای داخلی است. زاویه آخر هم اوضاع داخلی ایران است. سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است و برهمین اساس ما نیاز داریم که یک سلسله اقداماتی در داخل انجام بدهیم از جمله انسجام ملی را افزایش بدهیم. در صورت تحقق این امور، طبعاً قدرت ایران برای چانه زنی با سه ضلع دیگر افزایش پیدا می کند و در ارتباط با سوریه میتوانیم طراحی، یارگیری و فعالیت سیاسی داشته باشیم.
سقوط بشار اسد ادامه دومینویی بود که بعد از هفت اکتبر ۲۰۲۳ بسیاری از معادله های منطقه ای را بر هم زد. ایا می توان گفت که ما شاهد یک نظم جدید منطقه ای هستیم؟ در صورت پاسخ مثبت، جایگاه ایران در این نظم که البته بعید است به این سرعت تثبیت شود کجا خواهد بود؟
در خصوص عملیات ۷ اکتبر، دو مسئله داریم که باید از هم جدا کنیم. یکی اتفاق ۷ اکتبر و دیگری تبعات هفت اکتبر بود. یعنی اقداماتی که اسرائیل یا نتانیاهو انجام دادند. به عقیده من هر کدام از این دو موضوع میتواند بر منطقه تاثیر داشته باشد. اسرائیل خیلی علاقه دارد که اعلام کند که یک نظم جدیدی را با حذف قدرت منطقهای ایران در حال حاکم کردن در منطقه است. ولی واقعیت این است که آنقدر تحولات گسترده است که هنوز با قطعیت نمی توان از شکل گیری معادله جدیدی سخن گفت.
ایران برای حفظ جایگاه و وزن خود در منطقه باید دست به چه اقداماتی بزند؟
هنوز شاخصهها یا ابعاد این نظم جدید معلوم نشده است. درست است که تحولات و تغییراتی رخ داده ولی برای تعبیر این تحولات به نظم جدید باید با احتیاط بیشتری برخورد کرد. در حال حاضر شاخصه ها و جزئیات نظم جدید روشن نشده و در این فضا صحبت کردن درباره جایگاه قطعی ایران نیز آسان نخواهد بود.
در حال حاضر می توان گفت که باید اصلاحات و تحولاتی در سیاست های منطقه ای ایران صورت بگیرد. سیاست منطقه ای ایران به دلیل سرمایه گذاری های صورت گرفته، مزیت نسبی ما بود. باید با ایجاد برخی تغییرات، فرصت های جدیدی بسازیم.
ما باید به سمت الگوی همکاریهای اقتصادی بیشتر در منطقه حرکت کنیم. در سایه این تغییر، مدل جدیدی برای همکاری های منطقه ای تعریف خواهد شد و مورد استقبال کشورهای منطقه هم قرار می گیرد. لذا در اینجا پیام اصلی و بار بر دوش وزارت خارجه است که جایگاه فعالیتهای منطقهای ایران را به بستر دیپلماتیک برگرداند.