سفر «حیدر» به کتابفروشی های لبنان

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «حیدر»، نوشته آزاده اسکندری از جمله تازه‌ترین آثار ترجمه شده به زبان عربی است که از سوی انتشارات دارتمکین در لبنان منتشر و توزیع شده است.  اسکندری در این اثر زندگی امام علی(ع) را از سال دوم تا یازدهم هجری روایت کرده است. کتاب، از زبان مبارک ایشان،

کد خبر : 94284
تاریخ انتشار : یکشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۶
سفر «حیدر» به کتابفروشی های لبنان


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «حیدر»، نوشته آزاده اسکندری از جمله تازه‌ترین آثار ترجمه شده به زبان عربی است که از سوی انتشارات دارتمکین در لبنان منتشر و توزیع شده است. 

اسکندری در این اثر زندگی امام علی(ع) را از سال دوم تا یازدهم هجری روایت کرده است. کتاب، از زبان مبارک ایشان، فراز و فرود و تلخی‌ها و شیرینی‌ها را روایت می‌کند. 

اسکندری کوشیده برای نگارش این اثر به منابع مختلف تاریخی و حدیثی مراجعه کند؛ با این حال به نظر برخی از منتقدان کتاب نتوانسته آن‌طور که باید از حساسیت‌ها و خط قرمزها در ادبیات دینی را رعایت کند. استفاده از منابع ضعیف در کنار فقدان انتخاب لحن و نثر مناسب برای امام علی(ع) از جمله نقد کارشناسان بر این اثر است. 

 در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: از جنگ بدر که برگشتیم، بقیه دهه دوم ماه را در مسجد معتکف شدیم. غوغایی در دلم به پا بود. دوست داشتم فاطمه، خانم خانه‌ام باشد و من سایه سرش. همیشه حتی در سخت‌ترین دقایق جنگ هم با ترس بیگانه بودم؛ اما آن روزها چه‌چیزی جسارت را در من ذوب کرده بود، نمی‌دانم؟ هرچه با خودم کلنجار می‌رفتم، نمی‌توانستم پا پیش بگذارم. باز مرور کردم آن روزی را که پیامبر پرسیدند: «نمی‌خواهی ازدواج کنی؟» از لحنشان معلوم بود که یعنی خوب است یکی از دختران قریش را برایت بگیرم. سکوت کردم. نمی‌خواستم فاطمه را از دست بدهم.

فاطمه به سن ازدواج رسیده بود. خواستگارهایش مال‌ومنال داشتند و اسم‌ورسم. ابوبکر دخترش عایشه را تازه به عقد پیامبر درآورده بود. انتظار شنیدن جواب رد نداشت؛ اما شنید، همچنین عمر و عبدالرحمن‌بن‌عوف. وضع مالی عبدالرحمن و عثمان‌بن‌عفان، نسبت به بقیه بهتر بود. چنان مهریه را بالا گرفته بودند که همه می‌گفتند: پیامبر فاطمه را به یکی از آن دو می‌دهند.

من در مقایسه با آن‌ها وضعیت مالی خوبی نداشتم. از روزی که به مدینه آمده بودیم در مزرعه مردی یهودی کار می‌کردم تا دستم جلوی انصار دراز نباشد. روزها با تنها شترم برای نخلستان‌ها آب می‌بردم، دست‌هایم تاول می‌زد و پینه می‌بست؛ اما می‌ارزید.

زیر لباس‌های ارزان‌قیمتم که اغلب پشمی، پوستی یا از لیف خرما بودند، زیرپوش زبر چهاردرهمی تن می‌کردم و در آن گرما بیل می‌زدم. تنها آرزویم در تمام عمر این بود که بتوانم نفسم را رام کنم.

از لابه‌لای نخل‌ها، زیر نور خورشید، آب‌ها آرام و رام حرکت می‌کردند. کفش‌هایم از لیف خرما بود، درمی‌آوردم تا خراب نشوند. از پابرهنه راه‌رفتن توی آن آب‌وگِل لذت می‌بردم و زیرِلب قرآن می‌خواندم. گاهی هم خورشید مصاحبم می‌شد.

با نخلستان مأنوس بودم. گاهی همان جا سر زمین، غذا می‌خوردم. خوراکم نان سبوس‌دار جو بود. گاهی هم گندم. زیاد اهل گوشت‌خواری نبودم. معتقدم نباید معده را قبرستان کرد. …

کتاب «حیدر» به قلم آمنه ابراهیم الناجی به عربی برگردانده و توزیع شده است.

انتهای پیام/



منبع

برچسب ها :

ناموجود