جمعه نصر؛ تجلی حیات جنبش اسلامی بعد شهادت دبیرکل حزب الله

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهادت سید حسن نصرالله تنها به حزب‌الله لبنان و یا کشور لبنان مربوط نبود؛ موج جهانی برخواسته از داغ این شهادت را در بسیاری از کشورها از جمله ایران، یمن، سوریه و حتی کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز مشاهده کردیم. این نکته بیانگر آن است که مقامت اسلامی تنها

کد خبر : 89421
تاریخ انتشار : شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۶
جمعه نصر؛ تجلی حیات جنبش اسلامی بعد شهادت دبیرکل حزب الله


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهادت سید حسن نصرالله تنها به حزب‌الله لبنان و یا کشور لبنان مربوط نبود؛ موج جهانی برخواسته از داغ این شهادت را در بسیاری از کشورها از جمله ایران، یمن، سوریه و حتی کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز مشاهده کردیم. این نکته بیانگر آن است که مقامت اسلامی تنها در میان مردم کشور ما یا کشورهای اسلامی خلاصه نمی‌شود، بلکه جهان تشنه بیداری و نابودی ظلم است؛ ظلمی که ریشه آن در رژیم صهیونیستی و هم‌پیمانان او نهفته است. 

حجت الاسلام و المسلمین حبیب الله بابایی، رئیس پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، با اشاره به آثار و ره‌آوردهای قابل توجه در اثر شهادت سید حسن نصرالله، دبیرکل شجاع و غیور حزب الله لبنان، به الهیات حیات و مرگ بعد از شهادت رهبران بزرگ و تجلی آن در جمعه نصر پرداخته است. 

  استمرار شهادت رئوس قیام‌های اسلامی  

در تاریخ اسلام و حتی در تاریخ تمدن اسلامی با جمعیت شهیدان بزرگی مواجه هستیم. بزرگانی که در رأس قیام‌ها و جنبش‌ها بودند و اساساً، این بزرگان نقش محوری در حرکت‌های اجتماعی، سیاسی و تمدنی در جهان اسلام ایفا کردند. معمولاً در همان موقعیت رهبری، یا کشته شدند یا به شهادت رسیدند. 

ما می‌توانیم این بخش از رئوس شهدا را در میان ائمه معصومین علیهم السلام مشاهده کنیم. در سیره ائمه معصومین علیهم السلام نیز دیده می‌شود که این سر در تاریخ مدام قطع می‌شود و با اندکی مسامحه، ما در وضعیت‌های بی‌سر عملاً رشد کرده‌ایم. زیرا همیشه با شهیدانی مواجه بوده‌ایم که از رأس جنبش‌ها و قیام‌ها به شهادت رسیده‌اند.

این واقعیت را در قیام‌های بعد از امام حسین (ع) نیز می‌توان مشاهده کرد، از جمله در قیام توابین، قیام مختار، قیام‌های زیدیه، نفس زکیه و شهید فخ. به‌طور کلی در این قیام‌ها می‌بینیم که رأس جنبش‌ها عملاً مورد هدف قرار می‌گیرد، اما بعد از این وقایع، جنبش‌ها ادامه پیدا می‌کنند.

بر این اساس، برای من که در این موقعیت تاریخی قرار گرفتم، این سؤال به وجود می‌آید که اساساً چه ساز و کاری و چه مکانیزمی در این جنبش‌های گذشته، به‌ویژه در جنبش‌های شیعی، وجود داشته است که با فقدان رأس‌هایی که از دست رفته‌اند، جنبش‌ها متوقف نشده و به حیات خود ادامه داده‌اند؟

 الهیات حیات و مرگ بعد از شهادت رهبران 

دو نکته الهیاتی در این زمینه وجود دارد. البته منظور از بحث‌های الهیاتی، مباحث انتزاعی نیست، بلکه مقصود بحث‌هایی است که به حوزه الهیات و الهیات عملی مرتبط می‌شود. در حقیقت، با توجه به این عنصر الهیاتی، می‌توان جنبشی ایجاد کرد که به شکل‌گیری یک حرکت مؤثر و پایدار منجر شود.

مهم‌ترین نکته در بستر تاریخ این است که آنچه بعد از شهادت شهدای بزرگ در تاریخ اسلام اتفاق افتاده، این است که عملاً با نوعی از الهیات زندگی و الهیات مرگ مواجه هستیم. 

 

 

به نظر می‌رسد این نوع الهیات زندگی و الهیات مرگ در اذهان ما و همچنین در قلب‌های ما محدود نمانده، بلکه امتداد اجتماعی بسیار مؤثری پیدا کرده است. اگر ما این عقبه فرهنگی را در تحلیل مسائل اجتماعی در نظر نگیریم، همچنان در سطح متوقف می‌شویم و نمی‌دانیم در عمق چیست.

یک جمله معروف است که می‌گوید: «پادشاهان می‌میرند و کارشان تمام می‌شود، اما شهدا می‌میرند و تازه کارشان آغاز می‌شود.» این بیان، نمای دیگری از نظر برخی محققین تمدنی و اندیشمندان تمدنی درباره وزن مرگ‌ها در شکل‌گیری تمدن‌ها را به تصویر می‌کشد.

برای مثال گفته می‌شود «نه فقط زندگی شخصیت‌ها در صورت‌بندی تمدن‌ها مهم است، بلکه گونه مرگ آن‌ها، مانند سقراط و حسین بن علی (ع)، در تحولات انسانی و تمدنی اهمیت به‌سزایی دارد.» این جمله از این نظر مهم است که هر شخصیتی نمی‌تواند نقش تحول بزرگ و کلان را ایفا کند، بلکه شخصیت‌هایی می‌توانند تأثیرات بنیادین در فرآیند تمدن‌ها به‌جا بگذارند که نه فقط با حیات خود، بلکه با نحوه مؤثر مرگ خود نیز در زندگی و حیات اجتماعی اثری برجا بگذارند. شبیه این موضوع را می‌توان در بیانات و فرمایشات بزرگان و علمای دینی نیز مشاهده کرد.

 تکثیر و الگوگیری از شهدا در ادبیات مقاومت اسلامی 

اساساً شهادت در تاریخ اسلام منتهی به توقف، ایستادن، تعطیل و شکست نمی‌شود. یکی از دلایل این امر این است که اساساً شهادت الگو درست می‌کند. این نقطه، تکثیر شخصیت‌های شهید را به‌وجود می‌آورد. زمانی که یک شهید قبل از شهادتش شاید آنچنان الگوی مؤثری را در جامعه به نمایش نمی‌گذارد، اما وقتی به شهادت می‌رسد، تبدیل به مرد بزرگی می‌شود.

در شخصیت‌های امروز، تبدیل به قاسم سلیمانی و تبدیل به شهید نصرالله می‌شود و به دیگر شهیدان تبدیل می‌شود که این تکثیر اتفاق می‌افتد. تکثیر این شهادت و الگو باعث می‌شود که یک جمعیت جدید و تعداد زیادی از مخاطبان در جامعه اسلامی مسیرشان را تغییر دهند. 

این یکی از نقاط و سازوکارهایی است که عملاً شهید به عنوان یک امر الهیاتی، با توسعه و گسترش اجتماعی مرتبط می‌شود و به آن شهادت به عنوان یک پدیده الهیاتی کمک می‌کند.

آنگاه که شهید تبدیل به الگو می‌شود، یک پدیده اجتماعی به وجود می‌آید که از آن تعبیر به آرزوی شهادت و تمنای شهادت یا اراده بر شهید شدن در جامعه شکل می‌گیرد. این پدیده، آرزوی شهادت یا به تعبیر برخی از علما، تمنای شهادت، یک جریان جدیدی را خلق می‌کند که مرگ ناپذیر است. این موضوع، آن نقطه عطفی است که امروز تمدن غرب و تمدن اسلامی را در مقابل هم قرار می‌دهد.

 نمایش باور به هستی و مرگ در جمعه نصر 

تصور من این است که آنچه ما در مواجهه با دنیای غرب با آن روبه‌رو هستیم، صرفاً دو تمدن نیست، بلکه یک نوع فلسفه زندگی و زیستن است. در روز جمعه نصر و نماز جمعه مقام معظم رهبری مشاهده می‌کنید که صرفاً مسئله، ارائه فضای امن در فضای جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی نیست، بلکه اساساً افرادی که حاضر می‌شوند، نوعی از زیستن خود و باور به مرگ و هستی را به نمایش می‌گذارند. شما این حضور مردمی در جمعه نصر را با آنچه در پناهگاه‌های تل آویو رخ می‌دهد مقایسه کنید.

پس نکته این است که آنچه امروز در بدنه مقاومت مشاهده می‌کنیم، یک عمق معنایی و الهیاتی دارد که نحوه زیستن و نحوه مردن را برای ما مشخص می‌کند و همین هم برای ما پیروزی و شکست را تعریف می‌کند.

 تفسیر آفاقی جدید از ایمان و عمل صالح در میدان مبارزه 

نکته دیگر، مسئله معنای مقاومت در نگرش الهیاتی است. آن چیزی که بنده درک می‌کنم این است که مسئله مقاومت در میدان، به مثابه یک ایمان در میدان تلقی می‌شود. در حقیقت، ما بارها آیات مختلفی را خوانده‌ایم و به هر حال فهمی از آن‌ها پیدا کرده‌ایم که باید ایمان پیدا کنیم و عمل صالح انجام دهیم تا بتوانیم راهی به سوی سعادت پیدا کنیم. اما در دل مقاومت که قرار می‌گیریم و فضای مقاومت را حس و درک می‌کنیم، تازه تفسیر آفاقی جدیدی از ایمان و عمل صالح در میدان اتفاق می‌افتد. ایمان، عمیق‌تر می‌شود و این عمق بیشتر، گستره بیشتری به عمل صالح می‌دهد.

بحث «ایمان در میدان» نکته بسیار مهمی است که می‌توانیم آن را در سیره تاریخی اهل بیت علیهم السلام دنبال کنیم و آن مسئله امید برآمده از ایمان است. یعنی آنگاه که ما ایمان در میدان داریم، این ایمان منتهی به امیدهای نزدیک، امیدهای متوسط و امیدهای دور می‌شود. امیدهایی که مربوط به آینده نزدیک، امیدهایی که مربوط به آینده‌ای شاید کمی دورتر و امیدهایی که مربوط به دنیای واپسین هستند. ما هیچ‌گاه در این مراحل امیدواری عملاً به ناامیدی نمی‌خوریم.

گاهی اوقات شکست‌های نزدیک، آفاق جدیدی را برای امیدهای متوسط و امیدهای دورتر فراهم می‌کنند. این تفکر الهیاتی که رابطه بین امید و ایمان را تبیین می‌کند، عملاً ناامیدی را در فضای ایمانی ما ناممکن می‌سازد، تا آن حد که اساساً ناامیدی را از جبهه ایمان خارج می‌کند.

 امکان خلاء در رهبری مقاومت وجود ندارد 

آخرین نکته که مربوط به فضای جهانی‌شده مقاومت است. جهانی شدن را وقتی پی می‌گیریم، می‌بینیم که جهانی شدن نه‌تنها در بعد از اسلام مطرح است، بلکه در دوران قبل از اسلام و در دوران یونان باستان هم با دو گونه از جهانی شدن غربی و شرقی مواجهیم. در دوران مسیحیت، دوباره جهانی‌سازی مسیر اتفاق می‌افتد و بعد از اسلام نیز جهانی‌سازی اسلامی رخ می‌دهد. 

اکنون ما در موضوع مقاومت اسلامی با نوعی از جهانی شدن مقاومت مواجه هستیم. اینکه جهانی شدن مقاومت چقدر به گلوبالیزیشن ارتباط دارد و چقدر به پتانسیل‌های جهانی اسلام مرتبط است، وارد این موضوع نمی‌شویم، اما باید در نظر داشت که جهانی شدن مقاومت، جبهه مقاومت را از یک کشور و دو کشور و سه کشور خارج می‌کند و در دل کشورهای اسلامی و حتی در دنیا، به کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز ارسال می‌کند. جهان، عرصه‌های مقاومت و طرفداران مقاومت و صدای مقاومت را می‌شنود و می‌بیند.

علاوه بر جریان مقاومت، رهبران مقاومت نیز جهانی می‌شوند. به این معنا که هرگاه رهبری از گوشه‌ای از دنیای مقاومت شهید می‌شود، این احساس خلاء در تمام دنیای ما احساس می‌شود. 

برای بزرگی مانند سید حسن نصرالله در ایران عزاداری می‌کنند، در یمن عزاداری می‌کنند و در عراق نیز عزاداری می‌کنند. همچنین در جایی که ما رهبری داریم که می‌تواند این گوشه از خلاء رهبری را در مقاومت پر کند، ممکن است رهبری در یمن، ایران یا عراق باشد که بتواند این خلاء مقاومت را در یک کشور دیگر پر کند.

این جهانی شدن در حوزه رهبران مقاومت عملاً بحث رهبری مقاومت را از حالت جغرافیایی و کشور خاص خارج کرده و به یک پدیده جهانی تبدیل کرده است و به این آسانی، امکان ایجاد خلاء در دنیای مقاومت در حوزه رهبری را عملاً از بین برده است.

انتهای پیام/



منبع

برچسب ها :

ناموجود