بزرگ ترین افتخار سردار دل ها

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، چه حاجت به مقدمه‌چینی؟ وقتی می‌خواهیم از شهید حاج قاسم سلیمانی بگوییم. چند سال گذشت. سال‌هایی پر از حادثه در نبود مرد حادثه‌ها. سیزده اگر در عقبه‌ی ذهنی عده‌ای، نحس روزها باشد، یک‌و‌بیست‌دقیقه هم همان حس‌وحال را دارد میان ساعت‌هایی که انگار با زهر خیانت می‌چرخند. اعدادی که یاد

کد خبر : 143117
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۳ - ۱۹:۰۷
بزرگ ترین افتخار سردار دل ها


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، چه حاجت به مقدمه‌چینی؟ وقتی می‌خواهیم از شهید حاج قاسم سلیمانی بگوییم. چند سال گذشت. سال‌هایی پر از حادثه در نبود مرد حادثه‌ها. سیزده اگر در عقبه‌ی ذهنی عده‌ای، نحس روزها باشد، یک‌و‌بیست‌دقیقه هم همان حس‌وحال را دارد میان ساعت‌هایی که انگار با زهر خیانت می‌چرخند. اعدادی که یاد می‌آورد داستان مرگی را شبیه خان هشتم رستم دستان؛ همان اندازه شغادوار، همان پایه ناجوانمردانه. کشتن مردی به نامردی. بی‌مصاف‌ و‌ انصاف؛ خنجری بود از پشت. خیانتی جهیده از دل تاریکی شب. تزویر و نیرنگ، سایه‌ای سیاه انداخت بر روشنایی میدان؛ اما تن شهامت هیچ‌گاه مغلوب خیانت نمی‌شود. اگر دشنه‌ای از کمین سیاهی شب برخیزد، تن را می‌شکند؛ ولی روح را چه؟ فقط این شبح‌های سیاه‌اند که محکوم‌اند به گم شدن در روشنی نام‌ها و درخشندگی یادها، در همان نامی که شهید شب سیزدهم دی و ساعت یک‌وبیست برگزیده بود برای روزگار بعد از خود؛ در «سرباز قاسم سلیمانی».

برای زرق‌وبرقی‌ها و گرفتارهای نام و ننگ عناوینی و القاب دهان‌پرکن، انتخاب نام سرباز از بین سردار، ژنرال، فرمانده، دکتر، آیت‌الله، استاد، رئیس و مانند آن‌ها، به این می‌ماند که از بین صندوقچه‌ای پر از طلا یک تکه مس بردارند و بگذارند توی جیب‌شان.

فرزند حاج حسن اما خوش نداشت لقبی جز سرباز روی سنگ قبرش حک کنند. این آغاز ماجراست. تنها دارنده‌ی نشان ذوالفقار در ایران پس از انقلاب اسلامی، عالی‌ترین درجات نظامی روی دوشش می‌درخشیدند؛ ولی بی‌اعتنا به همه‌ی آن‌ها نام ابدی خود را گذاشت، سرباز. چرا؟ تواضع داشت؟ به سرباز جماعت اهمیت می‌داد؟ خود را به سربازانش مدیون می‌دانست؟ شاید همه‌ی این‌ها باشد؛ ولی درباره‌ی کسی که از او به نام یک «مکتب» یاد می‌کنند و نام می‌برند و از قضا هوشمندی و نگاه راهبردی و عمیقی هم داشت، بسنده کردن به دلایلی همچون تواضع، یک‌جور سطحی‌نگری و ساده‌انگاری است؟ چرا او، چنین عنوان تناقض‌نمایی را برای خود برگزید؟ شاید یکی از چند دلیل این باشد که او نه‌تنها بنیان‌گذار محور مقاومت علیه نظام سلطه بوده است بلکه اکنون جریان مقاومت دیگری را راه‌بری و فرماندهی می‌کند: مسند و مسئولیت بدون کار متکی بر خبرگی و خدمت پشیزی نمی‌ارزد؛ سمت و ریاست برای مکنت و نخوت همان تف و مف بینی بز است که مولای متقیان می‌گفت. وظیفه و مقاومت اصلی و اساسی علیه فرهنگ رایج و غلبه‌یافته‌ای است که بر مدرک، رزومه، کاغذ و گواهی‌نامه‌‌های چه و چه استوار است.

کسانی که پشمی به کلاه ندارند برای کسب یک عنوان و اعتبار سیاسی و اجتماعی، خود را به آب و آتش می‌زنند و بلندپروازی‌های خود و زن و بچه‌‌شان را چیره می‌کنند بر سرنوشت و حیات یک ملت؛ سپس برای جبران نقایص و خلأهای شخصیتی هیچ دستاویزی ندارند جز «خودنمایی» و «تجمل» با پول و سرمایه‌ی همین مردم که گیر کنه‌هایی نچسبی مثل این‌ها افتاده‌اند. خرد جمعی هم خوب می‌فهمد این چیزها را؛ فرق بین سربارها با سربازها را. نشان به آن نشان، تشییع میلیون‌نفری برای کسی که همه‌چیز بود؛ اما بزرگ‌ترین افتخار و اعتبار برایش چه بود؟ سربازی. بگذاریم جایش خدمت، نوکری، فروتنی، مسئولیت‌پذیری، در عین و حین داشتن همه‌ی اسباب بزرگی. نام نیکو گر بماند زآدمی، به کزو ماند سرای ماندگار. سلیمانی اگر نظامی هم بود، درخت او ریشه‌ در اصالت‌های «فرهنگی» و «قومی» ملت کهن ایران داشت؛ همان رستم‌های افتاده در کمین شغادهای تحمیل و تجمل.

یادداشت:‌ سعید احمدی

پایان



منبع

برچسب ها :

ناموجود