به گزارش گروه سیاست خارجی ایرنا، تقریباً بخش قابل توجهی از جهان، سخنان دونالد ترامپ، چهل و هفتمین رئیس جمهوری ایالات متحده در روز تحلیف را شنیده یا در فضای خبری دنبال کردند. سخنانی که بیش از هر چیز بر محور ناسیونالیسم و «عصر طلایی آمریکایی» تنظیم شده بود که البته موضوعی تازه نیست زیرا ترامپ پیشتر نیز در دور نخست ریاست جمهوری خود آرمان های ملی گرایی را سرلوحه کار خود عنوان کرده بود.
بازگشت دوباره ترامپ به کاخ سفید آن هم تقریباً با حضور و همراهی تمامی غولهای تکنولوژی و شبکههای اجتماعی و رسانه، حداقل در گام نخست نشان از توجه دولت او به منافع ملی آمریکا به عنوان عنصر حیاتی در سیاست گذاری و اجرا دارد. تاکید بر «پایان سوء استفاده از آمریکا»، «جنگهایی که آمریکا وارد آن نشد» و «جنگهایی که آمریکا از آن خارج شد» در کنار اصلاحات اقتصادی و جلوگیری از سوء استفاده دیگر کشورها از اقتصاد آمریکا بیش از هر چیزی یادآور دکترین «مونروئه» در قرن ۱۹ است که بر عدم دخالت آمریکا در جنگ اروپایی ها با مستعمرات تاکید داشت.
دکترین مونرو، سیاستی بود که در ۲ دسامبر ۱۸۲۳ توسط جیمز مونرو رئیسجمهور وقت آمریکا اعلام شد که مخالف استعمار یا دخالت قدرتهای اروپایی در کشورهای تازه استقلال یافته قاره آمریکا و همچنین دخالت این کشور در مستعمرات و جنگهای اروپایی بود.
هر چند در جهان پیچیده و در هم تنیده اقتصادی، سیاسی و اجتماعی امروز حتی کشوری با استعداد آمریکا هم نمیتواند همانند نیمه نخست قرن ۱۹ درهای کشور را بر دیگران بسته و نسبت به مناطق دیگر بیتفاوت باشد، اما به نظر میرسد انتخاب دوباره ترامپ و میزان آرای او نشان میدهد که مردم آمریکا نیز از دخالت و هزینه این کشور در دیگر نقاط جهان خسته هستند و نمیخواهند مالیاتهایشان سر از اروپا و آسیا و آفریقا در بیاورد. باید یکی از ملاکهای پیروزی ترامپ در انتخابات ۲۰۲۴ را هزینه سرسامآور دموکرات ها به رهبری جو بایدن در اوکراین، چک سفید جنگ برای رژیم اسرائیل و همچنین تورم بالا و بیکاری دانست.
اگر دکترین مونرو را راهبرد سیاسی ساکنان جدید کاخ سفید در نظر بگیریم که در شعارهای انتخاباتی و مراسم تحلیف نیز رگههای واضحی از آن بارها دیده شده در آینده نزدیک شاهد خروج یا کمرنگ شدن حضور (بیشتر حضور نظامی و استراتژیک) این کشور در برخی مناطق، به طور خاص خاورمیانه، خواهیم بود. همانطور که در عملکرد دولت نخست ترامپ برای خروج از عراق و افغانستان بین سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ شاهد این روند بودیم. تاکید او بر اینکه «میخواهیم همه جنگها را خاتمه دهیم» نشان از این دارد که شاید این کشور برای کاهش هزینه های خود و بازسازی اقتصادی، به دنبال خروج از تنشها و درگیریها برود.
منافع ایران از کاهش نقش آمریکا در خاورمیانه و عقبنشینی سایه سنگین این کشور بر غنیترین جغرافیای انرژی جهان، به طور حتم فرصتی برای رشد و توسعه ساکنان خاورمیانه خواهد بود و در این میان ایران شاید بیشترین نفع را از کاهش حضور نظامی و سیاسی ایالات متحده خواهد برد.
با نگاهی به موقعیت جغرافیایی و ژئوپلیتیکی، ایران از لحاظ توسعه سرمایهگذاری بیشترین مزیت را خواهد داشت که میتواند بازار هدف حدود ۵۰۰ میلیونی خاورمیانه را تزریق کند. بازاری که طی این سالها با سیاه نمایی کشورهای اروپایی و آمریکا در اختیار جنوبنشینان خلیج فارس بوده است.
ناامنی در کشورهای منطقه همچون شمال شرق آسیا و جنگ اوکراین، بی ثباتی در افغانستان، پاکستان، سوریه، عراق و تنش در سرزمینهای اشغالی و ناامنی آبراههای بین المللی در دریای سرخ و مدیترانه در کنار ظرفیت محدود جغرافیایی کشورهای عربی مزیت سرمایه گذاری در ایران را بیش از هر کشوری در ژئواکونومیک خاورمیانه تضمین می کند.
از طرف دیگر ایران میتواند نقش بارانداز تجاری در کریدور شرق به غرب را بازیابی کند که از دیگر مزیت های کاهش حضور آمریکا در خاورمیانه خواهد بود که برای غولهای صنعتی و تکنولوژیک همچون چین و هند مهم تلقی میشوند. تجارت حدود ۲ هزار میلیارد دلاری چین و هند با کشورهای اتحادیه اروپا و قرارگیری ایران بر سر مسیر این مبادله عظیم به دور از دخالت ایالات متحده سرمایه سرشاری را وارد ایران میکند.
بنابراین از لحاظ تئوری مونروئه و همچنین سیاست اعلامی دولت جدید آمریکا، عقب نشینی ایالات متحده از خاورمیانه بیش از هر کشوری میتواند برای ایران مفید باشد که علاوه بر توسعه روابط سیاسی با همسایگان و تشکیل زنجیره اقتصادی مانند کشورهای مدل «آ سه آن» به نقش بارانداز تجاری اروپا و آسیا و حتی آفریقا دست یابد.
البته باید تاکید کرد که منافع دست یافتنی اما سخت در خاورمیانه منهای آمریکا، سودمندی ایران از غیبت یا کاهش نقش آمریکا در خاورمیانه، هدیهای دست یافتنی اما آسان نیست و پیش زمینههای بسیاری از جمله تقویت همگرایی منطقهای، پیوستن به شبکه جهانی مالی، تقویت قدرت نظامی و اعتمادسازی و از همه مهمتر وفاق داخلی برای رویارویی با تفکر جدید حاکم بر کاخ سفید را می طلبد. متاسفانه طی حدود ۲۰۰ سال استعمار و حضور غربیها در خاورمیانه، شکاف عمیقی میان کشورهای منطقه ایجاد شده است که نیازمند تغییر است و خود ایران نیز میتواند به عنوان میانجیگر تغییر دهنده اتمسفر حاکم باشد.
علاوه بر این لازمه برخورداری از مزیت های یاد شده اتصال به جریانهای پذیرفته شده مالی جهانی از جمله گروه ویژه اقدام مالی یا همان اف ای تی اف است که پیش زمینه هرگونه تعامل تجاری با جهان خواهد بود. با وجود اینکه طی سالهای اخیر شاهد ظهور ساز و کارهای مالی جدید همچون «بریکس» هستیم که در مسیر دلارزدایی از تجارت های دوجانبه و چند جانبه حرکت میکنند، اما فاصله این اکوسیستمهای جدید اقتصادی با وضعیت ایدهآل بسیار و فرصت ایران با توجه به سرعت تغییرات اقتصادی اندک است.
به طور حتم رفع تحریمهای اقتصادی که حدود ۲ دهه بر اقتصاد و فضای اجتماعی کشور سایه افکنده است مهم ترین گام در مسیر بهرهمندی از مزیت خاورمیانه منهای آمریکا خواهد بود که دستگاه دیپلماسی ما در این مسیر کار بسیار دشواری دارد.
تجربه ترور سپهبد شهید قاسم سلیمانی در دوران زمامداری دونالد ترامپ و همچنین خروج از برجام در دوران او که تجربه مضاف بر عهدشکنیهای سیاست مداران آمریکا بود، فضایی تاریک و همچنین سخت را در مسیر دیپلماسی ایجاد کرده است که بیش از هرچیزی نیازمند عزم جدی، هوشیاری و همچنین تصمیم عقلایی و به دور از هیجان زدگی سیاسی است.
در پایان باید تاکید کرد که حساسترین دوران تاریخ ایران و حتی خاورمیانه را سپری میکنیم که نیازمند هوشیاری و همگرایی کامل تمامی نیروهای سیاسی داخل کشور هستیم زیرا فرصت کنونی همانطور که میتواند وضعیت ایران را به طور جدی متحول و در مسیر مثبت قرار دهد، ممکن است در صورت انشقاق و ناکامی پیامدهای ناخوشایندی را به همراه داشته باشد.