اَبَر روایت غنی نژاد محصول ساده‌سازی و در مواردی دستکاری رخدادهای تاریخی است/ فکت نگاری تاریخی از کودتای سوم اسفند و ابطال نظریه غنی نژاد

گروه اندیشه: تاریخ معاصر که مرور چندباره آن دارای درس های عظیم برای جبران عقب ماندگی و توسعه است، می تواند یکی از بزرگترین پروژه های ایرانیان به منظور تبدیل عبور از دوره اندیشه ورزی به مثابه تصادف، به اندیشه ورزی به مثابه هویت و ماهیت دائمی ایرانیان در زندگی روزمره واقع شود. اما این

کد خبر : 192596
تاریخ انتشار : چهارشنبه 9 آوریل 2025 - 14:41
اَبَر روایت غنی نژاد محصول ساده‌سازی و در مواردی دستکاری رخدادهای تاریخی است/ فکت نگاری تاریخی از کودتای سوم اسفند و ابطال نظریه غنی نژاد


گروه اندیشه: تاریخ معاصر که مرور چندباره آن دارای درس های عظیم برای جبران عقب ماندگی و توسعه است، می تواند یکی از بزرگترین پروژه های ایرانیان به منظور تبدیل عبور از دوره اندیشه ورزی به مثابه تصادف، به اندیشه ورزی به مثابه هویت و ماهیت دائمی ایرانیان در زندگی روزمره واقع شود. اما این امر مشروط به شروطی است. از جمله پرهیز از سیاست زدگی در تحلیل تاریخ و درس آموزی برای امروز ایران و توسعه آن، سپس ورود حوزه علم، و پرهیز از ژورنالیسم زدگی است. پرواضح است که در این باره قرارگرفتن روزنامه نگاری در خدمت علم و براهین علمی از بزرگترین رسالت رسانه ای است که برای وضعیت رسانه ای ایران می توانیم قائل شویم که به دلیل آفت سیاست زدگی، اغلب نظام رسانه ای ایران از چنین رویکردی به دور است. از این رو حضور دانشگاه در حوزه روزنامه نگاری می تواند به غنای آن انجامیده و اندیشه های مخالف و موافق در باره رویدادها می تواند مقوم حوزه تمدن ایرانی باشد. از این منظر خبرآنلاین از اندیشمندان دانشگاهی دعوت به عمل می آورد، با رویکرد علمی خود حوزه علوم انسانی روزنامه نگاری را قوام بخشیده، با حضور خود به غنای آن بیفزایند. 

مطلب زیر به قلم دکتر کریم سلیمانی دهکردی (دانشیار گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی) از این زاویه به مخاطب گروه اندیشه تقدیم می شود. او از نویسندگان کتاب موانع توسعه در ایران است. این بخش از مقاله در نقد اندیشه های دکتر موسی غنی نژاد در باره کودتای سوم اسفند  است [به بهانه ی انتشار یک گفت و گو با دکتر غنی نژاد در روزنامه ی دنیای اقتصاد، شماره ۶۲۳۶، ۷ اسفند ۱۴۰۳]. مقاله ای انتقادی اما فکت محور.  هدف اصلی آن نقد «روش تاریخ‌نگاری» غنی‌نژاد است. نویسنده معتقد است که غنی‌نژاد با استفاده از روشی مچ‌گیرانه، تقلیل‌گرایانه، ابهام‌آمیز و با دستکاری جزئیات تاریخی (زمان‌پریشی و مفهوم‌پریشی)، روایتی مغرضانه و پریشان از تاریخ معاصر ارائه می‌دهد. نویسنده در این مقاله به نقد دیدگاه‌های غنی‌نژاد در مصاحبه اخیر ایشان (۷ اسفند ۱۴۰۳) می‌پردازد که در آن، غنی‌نژاد واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را کودتا ندانسته و برای تقویت این نظر، ادعا می‌کند که واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ نیز کودتا نبوده است. نویسنده با استناد به منابع متعدد تاریخی، خاطرات شاهدان عینی (مانند عبدالله مستوفی و یحیی دولت‌آبادی)، اعترافات بانیان کودتا (رضاخان و سیدضیاء)، گزارش‌های دیپلماتیک (نورمن و آیرونساید)، و آرای نمایندگان مجالس چهارم و چهاردهم، به تفصیل اثبات می‌کند که واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ یک کودتای نظامی با حمایت انگلیس بوده است که طی آن، تهران به اشغال نیروهای قزاق درآمده و احمدشاه تحت فشار مجبور به انتصاب سیدضیاء به نخست‌وزیری شده است. نویسنده تاکید می کند که هدف غنی‌نژاد از مشروعیت‌بخشی به کودتای سوم اسفند برای به چالش کشیدن کودتا بودن ۲۸ مرداد است از این رو روش تاریخ‌نگاری او را مچ‌گیرانه، تقلیل‌گرایانه و مغرضانه توصیف می‌کند. بی تردید خبرآنلاین آمادگی دارد که دیدگاه های دکتر موسی غنی نژاد را در پاسخ به این مقاله منتشر کند. این مقاله علمی – تحقیقاتی در زیر از نظرتان می گذرد: 

****

بخش نظری بحث

روش تاریخنگاری آقای دکتر غنی‌نژاد در درجه اول مچ‌گیرانه و به طور عمده، بر حوادث ریز و جزئی تاکید و آن‌ها را برجسته کرده و در برخی موارد، با جابجا کردن زمان رخدادهای جزئی (زمان پریشی) و البته با قدری چاشنی ابهام، مفهومی را بنا می‌نهد. در مواقعی هم آن‌چنان که در همین مصاحبه (بازخوانی بی‌پرده، روزنامه دنیای اقتصاد، ۷ اسفند ۱۴۰۳) ملاحظه می‌شود، با ساده کردن مسائل تاریخی و حذف پیش‌زمینه‌های مربوطه، مفهومی را می‌سازد (مفهوم پریشی) که حتی بانیان اصلی و کلیدی آن حوادث، بر این «انکار» صحه نمی‌گذارند. از این دست است؛ انکار کودتا بودن دو کودتای، سوم اسفند ۱۲۹۹ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲.

تا آن‌جا پیش می‌رود که برای انکار کودتایی بودن واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، با ساده سازی حوادث تاریخی به اثبات این امر می‌کوشد، تا نشان دهد، در سوم اسفند ۱۲۹۹ هم کودتایی صورت نگرفته است: هر چند که بانیان اصلی آن دو واقعه، به صراحت بر انجام آن‌ها به عنوان کودتا، اعتراف کرده باشند.

در نهایت، ایشان روایتی می‌سازد؛ که مصدق نقظه کور و نحس تاریخ معاصر ایران است و پس ار آن، هر چه بر سر ایران آمد، در اثر تاسیس آن نحسی و امتدادش در نسل‌های روشنفکری (میراث مصدق) پس از اوست. به این ترتیب روایتی می‌سازد که سخت پریشان است. برای نقد این سازه‌ی ناساز، باید ابتدا به نقد و نمایاندن جایگاه تاریخی داده‌های ریز و درشتی (در برخی موارد، این داده‌ها، یا دست‌کاری شده و یا وجود تاریخی ندارند) ‌رفت که آقای دکتر غنی‌نژاد به منظور ساخت «ابَرَ روایت» خود، به کار می‌گیرد.

بنابراین دکتر غنی‌نژاد در تاریخ معاصر ایران یک‌دوگانه‌ای می‌سازد که در یک طرف آن مصدق، به عنوان مجرم اصلی و بانی همه تیره‌روزی‌های دیروز و امروز، قرار ‌می‌گیرد و در طرف مقابل آن، بقیه عناصر و کنشگران تاریخی. تا آن‌جا پیش می‌رود که برای انکار کودتایی بودن واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، با ساده سازی حوادث تاریخی به اثبات این امر می‌کوشد، تا نشان دهد، در سوم اسفند ۱۲۹۹ هم کودتایی صورت نگرفته است: هر چند که بانیان اصلی آن دو واقعه، به صراحت بر انجام آن‌ها به عنوان کودتا، اعتراف کرده باشند. و نیز در برخی حوادث ناخوشایند دیگر، باید به هر نحوی که شده یک ردی از مشارکت مصدق در آن‌ها دیده شود: مانند مرتبط کردن مصدق با قتل رزم‌آرا و یا تصویب ماده واحده عفو خلیل طهماسبی؛ قاتل رزم‌آرا. (مجلس هفدهم، جلسه ۲۴ در ۱۶ مرداد ۱۳۳۱)ِ

رئوس برخی از مطالب مورد بحث

حال پس از اشاره مختصر به دستگاه نظری آقای دکتر غِنی‌نژاد، آراء ایشان در مصاحبه‌ی اخیر (دنیای اقتصاد ۷ اسفند ۱۴۰۳) را به صورت پژوهش محور و مستند مورد بررسی قرار می‌دهم.

 آقای دکتر غنی‌نژاد در این مصاحبه به چند مساله می‌پردازد: واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را کودتا نمی‌داند ولی به منظور تقویت نظریه خود، حرف تازه‌ای می زند و آن این‌که در سوم اسفند ۱۲۹۹ هم کودتایی اتفاق نیافتاده است. بنابراین ابتدا مقاله خود را به نقد نظرات ایشان در خصوص کودتای سوم اسفند اختصاص می‌دهم، سپس در قسمت دوم به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خواهم پرداخت. ایشان مدعی هستند شاه با اعزام نصیری همراه با حکم عزل مصدق، در ساعت یک بامداد ۲۵ مرداد، در واقع عمل ضد کودتا، انجام داده است.

همچنین درباره باور دیرهنگام مصدق به امر ملی شدن و تشکیک در روند قانونی شدن آن در مجلس، درباره پیشنهاد مشترک امریکا انگلیس در اسفند ۱۳۳۱ سخن گفته‌اند. و نیز مدعی شده‌اند؛ ملی شدن صنعت نفت ایران سبب شد که «سهم ایران از شرکت‌های تابعه نفت از بین برود». بررسی مصاحبه ۷ اسفند ۱۴۰۳ ایشان با روزنامه دنیای اقتصاد، بهانه‌ای است که در طی چند مقاله به آرا و نظرات، و در نتیجه به کلان روایت ایشان درباره مصدق، نهضت ملی و تاریخ معاصر ایران بپردازم.

غنی‌نژاد: واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ کودتا نبوده است.

دکتر غنی‌نژاد برای این‌که روایت خود از واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، که آن را کودتا نمی‌داند، تقویت نماید، به سراغ کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ می‌رود. ایشان ادعا می‌کند، آن‌چه در سوم اسفند ۱۲۹۹ اتفاق افتاده، کودتا نبوده است. وی هیچ اهتمامی به این واقعیت ندارد که پایتخت سیاسی کشور در روز سوم اسفند به وسیله بیش از دو هزار نیروی قزاق که مجهز به توپ‌های صحرایی و مسلسل‌ بوده، اشغال گردیده است. ایشان ادامه می‌دهد، احمد شاه سیدضیاء را به نخست وزیری منصوب و بعد از پنج ماه (البته سه ماه صحیح است: عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، جلد سوم، تهران: زوّار، ۱۳۸۸، ص۲۱۳) او را برکنار می‌کند.

آقای دکتر غنی‌نژاد به منظور ساخت مفهوم مورد نظر خود در خصوص واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ با پرهیز از تعریف دقیق ابعاد و میزان تاثیرگذاری «فشار خارجی و نیروهای نظامی» به روی تصمیم پادشاه، حوادث تاریخی را ساده سازی نموده و مفهوم جدیدی می‌سازد که تا کنون هیچ راوی و مورخ هم‌عصر کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، به خود اجازه جعل چنین مفهوم (پریشانی) را نداده است: واقعه «سوم اسفند ۱۲۹۹ کودتا نبوده است.»

تاکید دکتر غنی‌نژاد بر این‌که احمد شاه، شخصا سیدضیاء را به نخست‌وزیری نصب کرد و هم او ایشان را در وقت دیگر عزل نمود، به این دلیل است که نشان دهد؛ چون پادشاه با اراده خودش و در نتیجه در چارچوب قانون اساسی سیدضیاء را نصب کرده، بنابراین در سوم اسفند ۱۲۹۹ کودتایی هم صورت نگرفته است. این مدعای دکتر غنی‌نژاد با واقعیت تاریخی هم‌خوانی ندارد. نصب سیدضیاء را کمی دیرتر بررسی خواهم کرد. عزل سیدضیاء هم با اراده احمدشاه صورت نگرفت؛ بلکه سیدضیاء با فشار رضاخان مجبور به استعفا شد. در ۴ خرداد ۱۳۰۰ «رضا خان از سیدضیاء خواست که استعفا بدهد و کشور را ترک گوید. سید همان روز به اتفاق سرگرد کیهان و سرهنگ کاظم‌خان و ایپکچیان، رییس بالفعل بلدیه پایتخت، از تهران رفت.» (سیروس غنی، ایران: برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ترجمه حسن کامشاد (تهران: نیلوفر، ۱۳۷۷؛ ص ۲۴۰-۲۳۹) همین روایت در گزارش نورمن وزیر مختار انگلیس در تهران به لردکرزن، وزیر خارجه، آمده است: رضا خان «بی‌رودربایستی به او (سیدضیاء) گفت استعفا بده و برو. رضاخان ۲۵ هزار تومان خرج سفر به او داد.» [(FO۳۷۱/۶۴۰۴, Norman to Curzon, ۶ Jone ۱۹۲۱.) به نقل از سیروس غنی، همان، ص ۲۴۰]

سپس آقای دکتر غنی‌نژاد با تکنیک ساده‌سازی رخدادهای تاریخی می‌گوید: «حالا شما ممکن است بگویید که احمدشاه تحت فشار خارجی و نیروهای نظامی سید ضیاء را در ۱۲۹۹ نخست وزیر کرده است؛ (روزنامه دنیای اقتصاد، ۷ اسفند ۱۴۰۳) به این‌ترتیب آقای دکتر غنی‌نژاد به منظور ساخت مفهوم مورد نظر خود در خصوص واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ با پرهیز از تعریف دقیق ابعاد و میزان تاثیرگذاری «فشار خارجی و نیروهای نظامی» به روی تصمیم پادشاه، حوادث تاریخی را ساده سازی نموده و مفهوم جدیدی می‌سازد که تا کنون هیچ راوی و مورخ هم‌عصر کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، به خود اجازه جعل چنین مفهوم (پریشانی) را نداده است: واقعه «سوم اسفند ۱۲۹۹ کودتا نبوده است.»

آیا احمد شاه به اجبار به نخست‌وزیری سیدضیاء تن داد؟

حال به منظور راستی‌آزمایی ادعای آقای دکتر غنی‌نژاد، با مراجعه به منابع، شرایط سیاسی آن زمان را که احمد شاه حکم نخست‌وزیری سید ضیاء را صادر کرد، به اختصار بررسی کنیم تا ببینیم؛ احمد شاه به عنوان پادشاه مشروطه از روی اراده آزاد و در چارچوب قانون اساسی، سید ضیاء را به نخست‌وزیری برگزید، یا به اجبار به آن تن داد.

رضاخان با دو هزار نفر از نیروهای تحت فرمان خود در ۲۸ بهمن ۱۲۹۹ از قزوین حرکت کرده و در پیش از ظهر اول اسفند به شاه‌آباد (کرج) رسیدند. (ملک‌الشعرای بهار، تاریخ مختصر اخزاب سیاسی ایران، جلد اول، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، ۱۳۵۷، ص۸۴-۸۳) شاه به مجرد شنیدن خبر حرکت دو هزار قزاق به سمت تهران، که بدون اطلاع و دستور دولت (سپهدار اعظم) صورت گرفته بود، متوحش شد و از دولت خواست با تلگراف به فرمانده قزاق دستور دهد که به تهران نیایند: «چون اطلاع از این تلگراف روحیه قزاق‌ها را تضعیف می‌کرد، سران کودتا تلگراف دولت را پنهان کردند و نگذاشتند افسران و قزاق‌ها از آن اطلاع حاصل کنند.» (رضا نیازمند، رضا شاه از تولد تا سلطنت، تهران، حکایت قلم نوین، ۱۳۸۷، ص۴۴۶)

رضاخان با دو هزار نفر از نیروهای تحت فرمان خود در ۲۸ بهمن ۱۲۹۹ از قزوین حرکت کرده و در پیش از ظهر اول اسفند به شاه‌آباد (کرج) رسیدند.  شاه به مجرد شنیدن خبر حرکت دو هزار قزاق به سمت تهران، که بدون اطلاع و دستور دولت (سپهدار اعظم) صورت گرفته بود، متوحش شد و از دولت خواست با تلگراف به فرمانده قزاق دستور دهد که به تهران نیایند

حتی شهاب‌الدوله (اسدالله میرزا) رییس تشریفات احمدشاه که در همه مذاکرات شاه حضور داشت و مطلع از امور بود، می‌نویسد: «از قضایای پس پرده قزوین که می‌گویند Iron Side (آیرون ساید) اداره می‌کرد» شاه و وزیرانش هیچ اطلاعی نداشتند. (رضا نیازمند، ص۴۴۶) شاه که نتوانست با تلگراف سپاه مهاجم به سوی پایتخت را متوقف کند، از شهاب‌الوله رییس تشریفات خود خواست با فرمانده نیروی قزاق در شاه‌آباد تماس بگیرد و ابلاغ کند «حسب‌الامر به مرکز نیایند و در آنجا متوقف باشند تا تعلیمات برسد.» افسران مرتبط با رضا خان به شهاب‌الدوله «جواب‌های غیر مقتضی دادند.» (نیازمند، ص۴۴۷) احمد شاه که از پس این اقدام ناموفق خود مضطرب‌تر و متوحش‌تر گردید، در تلاش دیگری سردار همایون، فرمانده کل قشون قزاق را برای ابلاغ دستور پادشاه به رضا خان، به شاه‌آباد فرستاد تا «آنها را از آمدن به تهران منع (کند) و آنها هم تمرد خود را علنی داشته و رئیس دویزیون (سردار همایون) را هم چند ساعتی حبس نمودند.» (عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، جلد سوم، تهران: زوّار، ۱۳۸۸، ص۲۰۷)

نیامدن سردار همایون، نگرانی احمد شاه را بیشتر کرد، تصمیم گرفت شخصاً با تلفن با رضا خان تماس بگیرد. تماس تلفنی برقرار شد ولی رضاخان کس دیگری را برای صحبت با احمد شاه به پای تلفن فرستاد و به دروغ به احمد شاه گفته شد «میرپنج از این محل دور است و دسترسی به ایشان نیست.» لاجرم شاه از روی استیصال از وی خواست «از قول من به او (میرپنج) بگویید که آوردن این عده با توپ و تفنگ به تهران ضروری نیست.» (رضا نیازمند، ص۴۴۸ ونیز؛ حسین مکی، تاریخ بیست ساله ابران جلد اول، تهران: نشر ناشر، ۱۳۶۱، ص ۲۰۲ و نیز ص ۲۰۷-۲۰۶)

رضاخان: «حکم می‌کنم»

عبدالله مستوفی که خود در روز ورود نیروهای قزاق به پایتخت در تهران حضور داشت، ابتدا «تدارکات مقدماتی کودتا» را به تفصیل شرح می‌دهد (عبدالله مستوفی، جلد سوم، ص ۲۰۸-۱۹۵) سپس به کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ (همان، ص ۲۱۱-۲۰۸) و اشغال تهران به وسیله نیروهای قزاق به رهبری رضاخان میرپنج و سید ضیا می‌پردارد. رضا خان با انتشار اعلامیه نه ماده‌ای معروف خود «حکم می‌کنم» چهره‌ی واقعی مرکز سیاسی به تصرف درآمده کشور را به نمایش می‌گذارد. ضروری است چند ماده از مواد اعلامیه برقراری حکومت نظامی را نقل کنم تا شرایطی را که احمدشاه مجبور به پذیرش نخست‌وزیری سیدضیاء شد، ملموس‌تر گردد: «ماده اول- تمام اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع باشند»

«ماده چهارم- تمام روزنامجات … بکلی موقوف و برحسب حکم و اجازه که بعد داده خواهد شد، باید منتشر شود»

«ماده پنجم- اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه بکلی موقوف، در معابر اگر بیش از سه نفر گرد هم باشند، با قوه‌ی قهریه متفرق خواهند شد.»

طبق ماده هفتم هم، پست و تلگراف و «ادارت و دوائر دولتی، غیر از اداره ارزاق تعطیل خواهد بود.» (عبدالله مستوفی، جلدسوم، ص۲۱۵)

تهران کاملا در قبضه هولناک و بگیر و به بندِ حکومت نظامیان قرار گرفته بود، به طوری‌که «از دروازه‌های تهران بی اجازه حکومت کسی حق خارج شدن ندارد، راه‌ها در دست قوای نظامی است.» (یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی، جلد چهارم، تهران: عطار، ۱۳۶۲، ص ۲۳۲) به این‌ترتیب کودتاچیان چنان وحشتی ایجادکردند که «سپهدار، رئیس‌الوزرا، مجبور به استعفا شد. 

از این پس رضا خان احکام خود را به عنوان خودخوانده «فرمانده کل قوا» امضا می‌کرد. تهران کاملا در قبضه هولناک و بگیر و به بندِ حکومت نظامیان قرار گرفته بود، به طوری‌که «از دروازه‌های تهران بی اجازه حکومت کسی حق خارج شدن ندارد، راه‌ها در دست قوای نظامی است.» (یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی، جلد چهارم، تهران: عطار، ۱۳۶۲، ص ۲۳۲) به این‌ترتیب کودتاچیان چنان وحشتی ایجادکردند که «سپهدار، رئیس‌الوزرا، مجبور به استعفا شد.» (هوشنگ صباحی، سیاست انگلیس و پادشاهی رضاشاه، ترجمه پروانه ستاری، تهران: نشر گفتار، ۱۳۷۹، ص ۹۲) و از ترس جان خود در سفارت انگلیس متحصن شد و از وزیر مختار تامین جانی خواست. (یحیی دولت‌آبادی، جلد چهارم، ص ۲۴۵-۲۴۴)

نورمن وزیر مختار انگلیس در تهران به کرزن می‌نویسد، چون اطمینان یافتم که به او آزاری نخواهد رسید، او را برای ترک سفارت راهنمایی کردم. (نامه نورمن به کرزن در ۲۱ فوریه ۱۹۲۱/۳ اسفند ۱۲۹۹، خاطرات و سفرنامه ژنرال آیرونساید در ایران، بخش اسناد وزارت خارجه انگلستان، ترجمه، بهروز قزوینی، تهران: آینه، ۱۳۶۱، ص۲۱۱-۲۱۰) در گزاره‌های بالا ملاحظه می‌شود؛ سپهدار در روز سوم اسفند استعفا داده و به سفارت انگلیس پناه گرفت. درنتیجه؛ وقتی که در غروب روز ۴ اسفند، احمد شاه حکم نخست‌وزیری سیدضیاء را صادر کرد (پس از این به آن خواهم پرداخت)، سپهدار شخصا استعفا داده بود. بنابراین روایت دکتر غنی‌نژاد؛ که احمد شاه، سپهدار را عزل کرد و سپس سیدضیاء را نصب نمود، تا به این وسیله اثبات کند؛ آن عزل و این نصب در نتیجه عاملیت و آمریت شخص شاه بوده، پس «در چارچوب مفهوم حقوقی-سیاسی» قرار می‌گیرد، فاقد وجاهت تاریخی است.

در ادامه برای این‌که معلوم گردد، برخی دیگر از مفروضات آقای دکتر غنی‌نژاد، از جمله «احمد شاه سید ضیا را به نخست‌وزیری منصوب می‌کند» (دکتر غنی‌نژاد، دنیای اقتصاد ۷ اسفند ۱۴۰۳) که بر پایه ساده‌سازی روایت ایشان از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ است، فاقد اعتبار تاریخی بوده، جریان صدور حکم نخست‌وزیری سیدضیاء به وسیله احمد شاه را به اختصار شرح می‌دهم.

سرهنگ باقرخان مویان (حسین مکی ایشان و اعتبار روایت وی را در تاریخ بیست ساله، جلد اول، ص ۲۰۲ معرفی کرده است.) «بیرقدار» کودتاچیان در «روز ۴ حوت (اسفند) ۱۲۹۹ به قصر فرح‌آباد رفته و این نخستین رابط علنی میان شاه و کودتاچیان» بود. سرهنگ باقرخان توضیح می‌دهد «روز چهارم حوت (اسفند) نزدیک غروب با ماموریتی که از طرف سیدضیاء و رضا خان میرپنج» به وی داده شد «به کاخ فرح‌آباد می‌رود و تقاضای تشرف به حضور شاه می‌نماید؛ شاه او را بار می‌دهد.» سرهنگ باقر خان از طرف رهبران کودتا از شاه برای سیدضیاء تقاضای مقام ریاست وزرایی کرد؛ شاه «اندکی تامل کرده و دندان را بر روی لب خود فشار داده و با قیافه گرفته شروع به قدم زدن کرده، گفت؛ بگویید به کابینه حکم را بنویسد.» سرهنگ باقرخان سپس برای رضاخان هم تقاضای لقب سردار سپهی کرد، شاه ناگزیر این را هم پذیرفت، «بگویید بنویسند». (حسین مکی، تاریخ بیست ساله، جلد اول، ص ۲۳۱-۲۲۹) با توجه به چنین شرایط بحرانی است که عبدالله مستوفی تاکید می‌کند؛ احمد شاه «البته چاره‌ای جز تسلیم ندارد.» (عبدالله مستوفی، جلد سوم، ص ۲۱۵)

پرسش اساسی در این‌جاست: آیا در قانون اساسی مشروطه پیش‌بینی شده بود؛ در شرایطی که پایتخت و کلیه ادارات دولتی (علی‌رغم مخالفت شاه) به اشغال نظامیان در آمده، نماینده نظامیان اشغال کننده، می‌تواند از پادشاه تقاضای مقام ریاست‌وزرایی کند؟ و پادشاه اجازه دارد موافقت کند؟ و اگر موافقت کرد، از نظر حقوقی می‌توان موافقت شاه را، با وجود اکراه، مطابق قانون اساسی تلقی کرد؟

آقای دکتر غنی‌نژاد به گونه‌ای جریان صدور حکم نخست‌وزیری سیدضیاء را ساده‌سازی می‌کند که گویی هیچ کار خلاف قانون اساسی اتفاق نیافتاده است. وی می‌گوید احمد شاه سیدضیاء را به نخست‌وزیری منصوب کرد، پس از آن سیدضیاء را برکنار کرده و قوام را نصب می‌کند. ایشان تاکید دارند اگر چه فشار خارجی و فشار نظامی وجود داشته، با وجود این نصب سیدضیاء توسط احمد شاه «در چهارچوب مفاهیم حقوقی – سیاسی» بوده و «این کودتا نیست.»

پرسش اساسی در این‌جاست: آیا در قانون اساسی مشروطه پیش‌بینی شده بود؛ در شرایطی که پایتخت و کلیه ادارات دولتی (علی‌رغم مخالفت شاه) به اشغال نظامیان در آمده، نماینده نظامیان اشغال کننده، می‌تواند از پادشاه تقاضای مقام ریاست‌وزرایی کند؟ و پادشاه اجازه دارد موافقت کند؟ و اگر موافقت کرد، از نظر حقوقی می‌توان موافقت شاه را، با وجود اکراه، مطابق قانون اساسی تلقی کرد؟ به ویژه اگر بدانیم این نخست‌وزیر کودتا سخت مورد حمایت، بلکه به اعتراف نورمن وزیر مختار انگلیس «آلت دست آن سفارت» بوده است.

 به منظور نشان دادن جایگاه انگلیسی‌ها در سازماندهی کودتا به اختصار باید سخن نورمن وزیر مختار انگلیس در تهران به وزیر خارجه کشورش را یادآوری کرد که دستگاه دیپلماسی بریتانیا، سیدضیاء، نخست‌وزیر کودتا را یک آنگلوفیل باسابقه می‌داند: نورمن در سوم اردیبهشت ۱۳۰۰ خطاب به کرزن «شما نیت سیدضیاء را درست نفهمیده‌اید. او در هر مورد با من مشورت کرده است. گاهی باید چیزهایی بگوید یا کارهایی بکند که معلوم نشود آلت دست ما است.» [(FO ۴۱۶/۶۹, Norman to Curzon, ۲۲ April ۱۹۲۱.) به نقل از سیروس غنی، ص۲۳۰]

اَبَر روایت غنی نژاد محصول ساده‌سازی و در مواردی دستکاری رخدادهای تاریخی است/ فکت نگاری تاریخی از کودتای سوم اسفند و ابطال نظریه غنی نژاد

نورمن در روز بعد در حمایت از سیدضیاء، مجددا به کرزن نوشت «این نخست‌وزیر چون شهرت دارد که انگلوفیل دوآتشه است و صاحب روزنامه رعد است که همه از دیرباز آن را آلت دست این سفارت می‌دانند، می‌باید بخصوص مواظب باشد چنین اتهاماتی به او نچسبد.» [(FO ۳۷۱/۶۴۰۳, Norman to Curzon, ۲۳ April ۱۹۲۱.) به نقل از سیروس غنی، ص۲۳۰]  به دلیل حضور پر سر و صدای سیدضیاء در جلوداری کودتا، کابینه او در آن زمان به «کابینه سیاه» شناخته می‌شد، مکی می‌نویسد «همه کس می‌داند که حوادث کودتا در پیرامون نام سیدضیاءالدین طباطبایی دور می‌زند. سید ضیاءالدین عامل اصلی و قهرمان کودتا است.» (حسین مکی، تاریخ بیست ساله ابران جلد اول، ص ۱۴۹ و ص۱۷۹)

مجلس چهارم و چهاردهم و کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹

مجلس چهارم شورای ملی که ۲۷ روز پس از سقوط کابینه سیدضیاء، در چهارشنبه ۱۵ شوال ۱۳۳۹ (۱ تیر ۱۳۰۰) شروع به کار کرد، اعتبارنامه نمایندگانی را که به نحوی با شخص سیدضیاء مرتبط بودند، به اتفاق آراء رد اعتبار نمود. از جمله مراجعه شود به مذاکرات مجلس چهارم، جلسه ۴ در ۵ اسد (مرداد) ۱۳۰۰. اعتبارنامه عدل الملک به دلیل همکاری وی با کابینه سیدضیاء به اتفاق آراء رد گردید. هم‌چنین مباحثی که در همین جلسه در اطراف اعتبارنامه سلطان محمدخان (رییس کابینه و سپس معاون وزارت مالیه در دولت سیدضیاء) صورت گرفت، از نظر تاریخی بسییار ارزشمند است. یکی از نمایندگان مجلس، سلطان محمدخان را خطاب قرار داده، می‌گوید «اگر شرکت شدید شما در کودتای سیدضیاء معین شده، باید غیر از محرومیت از نمایندگی متحمل مجازات‌های دیگری بشوید.»

همین نماینده که حکومت سیدضیاء را کودتایی و «بر ضد حکومت ملی، بر ضد قانون اساسی» می‌شمارد، می‌گوید «سیدضیاء بر ضد استقلال مملکت (به دلیل نقش انگلیسی‌ها در کودتا) قیام کرد یا نه، بلی کرد. پس اشخاصی را که ما می‌خواهیم از نمایندگی محروم کنیم برای این علل است.» در نهایت نمایندگان مجلس چهارم در جلسه ۴، اعتبارنامه سلطان محمد خان را به جرم «قیام و اقدام بر ضد حکومت ملی، بر ضد قانون اساسی» با مطلق آراء رد کردند. به واقع نمایندگان مجلس چهارم سیدضیاء را نماد ننگی می‌شماردند که در آن زمان بر چهره ملی نشسته بود. آیا دکتر غنی‌نژاد می‌پذیرند؛ مدعا و داوری خود را در خصوص واقعه‌ی سوم اسفند ۱۲۹۹ که «در چارچوب مفاهیم حقوقی-سیاسی کودتا نبوده» را با قضاوت نمایندگان مجلس چهارم، به عنوان مهمترین رکن از ارکان سه‌گانه نظام مشروطه که در تشخیص امور مربوط به زمانه خود، از بالاترین اعتبار برخوردار است، بسنجد؟

همچنین در جلسه سوم و چهارم (۱۶ و ۱۷ اسفند ۱۳۲۲) از مجلس چهاردهم به هنگام بررسی اعتبارنامه سیدضیاء، برای اشاره به واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ بیش از ۹۰ بار از عبارت کودتا استفاده شده است. و بیشتر از همه خود شخص سیدضیاء تاکید داشت که او به همراه رضاخان میرپنج، احمد آقاخان (امیر احمدی)، ماژور مسعود خان کیهان و کلنل کاظم خان، «کودتا» کرده است. هم‌چنین سیدضیاء در بیان خاطرات خود با دکتر الهی، به تکرار از واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ به عنوان کودتا نام می‌برد. (دکتر صدرالدین الهی، سیدضیاء، مرد اول یا مرد دوم کودتا، آمریکا: شرکت کتاب، ۱۳۹۰، اکثر صفحات از جمله ص۳۶)

رضاخان: «مسبب اصلی کودتا منم»

علاوه بر سید ضیاء، رضاخان میرپنج در اجرای برنامه کودتا نقش کلیدی داشت. به واقع او خود را بانی اصلی کودتا می‌دانست. به همین دلیل در نخستین سالگرد کودتا «ابلاغیه دوم حوت ۱۳۰۰» را در پنج صفحه منتشر کرد و در پاسخ به «بعضی از جراید مرکزی» که در مقالات خود از «مسبب حقیقی کودتا» بحث می‌کردند، می‌نویسد «آیا با حضور من مسبب حقیقی کودتا را تجسس کردن مضحک نیست؟»

رضاخان در بخش دیگر از ابلاغیه ادامه می‌دهد «بی‌جهت اشتباه نکنید و از راه غلط مسبب کودتا را تجسس ننمایید. با کمال افتخار و شرف به شما میگویم که مسبب حقیقی کودتا منم … و از اقدامات خود ابدا پشیمان نیستم»

در بخش دیگر از ابلاغیه ادامه می‌دهد «بی‌جهت اشتباه نکنید و از راه غلط مسبب کودتا را تجسس ننمایید. با کمال افتخار و شرف به شما میگویم که مسبب حقیقی کودتا منم … و از اقدامات خود ابدا پشیمان نیستم.» آخرین فراز از ابلاغیه را با تهدید و اتمام حجت با مطبوعات خاتمه میدهد. هشدار میدهد حال که مسبب اصلی کودتا معلوم گردید، چنان‌چه «در هر یک از روزنامه‌ها از این بابت ذکری بشود به نام مملکت و وجدان آن جریده را توقیف و مدیر و نویسنده آن را هم هر که باشد تسلیم مجازات خواهم نمود.» (غلامحسین میرزا صالح (مترجم) فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی؛ گزارش کنسولگری‌های انگلیس، تهران: نگاه معاصر، ۱۳۸۷، ص ۳۲۹-۳۲۵)

ژنرال ادموند آیرون‌ساید و رضاخان

البته حق با رضاخان بود، زیرا «مسبب اصلی کودتا» خود شخص ایشان بود. بر اساس یادداشت‌ها و خاطرات آیرونساید، مبتکر و طراح کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، گزینه اصلی او (و نه مسبب اصلی)، رضا خان بود و نه سیدضیاء. ولی پیش از پرداختن به یادداشت‌های آیرونساید، گزاره‌ی کوتاهی از محمدتقی ملک‌الشعرای بهار، که یکی از برجسته‌ترین نمایندگان روشنفکری عصر خود و مابعد از خود است، مساله را روشن می‌کند. بهار می‌نویسد، انگلیس به منظور ایجاد یک حکومت مقتدر، کودتا را بوجود آورد و «ژنرال آیرون‌ساید در قزوین جدیترین و فعال‌ترین صاحب‌منصبان را برای همکاری آقا سیدضیاءالدین انتخاب کرد.» سپس با تاکید بر هدف دولت انگلیس در رابطه با ایران ادامه می‌دهد، این دولت «در پی مقصود اصلی و بزرگ خود می‌گردد. احمد شاه را خطرناک می‌داند – هم برای ایران و هم برای خود – و بدش نمی‌آید حالا که قرارداد ۱۹۱۹ از میان رفته است، لااقل حکومتی مقتدر که اهداف آن قرارداد را بتواند تامین کند، بوجود بیاورد.» (محمدتقی ملک‌الشعرای بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، جلد دوم، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳، ص ۷۲-۷۱)

یادداشت‌های آیرون‌ساید نظر بهار را تایید می‌کند. آیرون‌ساید در یادداشت ۱۴ ژانویه ۱۹۲۱ (۲۴ دی ۱۲۹۹) می‌نویسد «من شخصا معتقدم پیش از این‌که (از ایران) بروم باید بگذاریم این افراد (قزاق‌ها به رهبری رضاخان) روانه شوند…. در واقع یک دیکتاتوری نظامی مشکل ما را حل خواهد کرد و به ما امکان خواهد داد بدون هیچ مشکلی از کشور (ایران) خارج شویم.» (دنیس رایت، انگلیسیان در ایران، ترجمه غلام‌حسین صدری افشاری، تهرا: دنیا، ۱۳۵۷، ص ۱۷۲.) چنانچه در بالا از بهار نقل شد، دولت انگلیس برای تامین منافع خود، به یک حکومت مقتدر و یا به عبارت آیرون‌ساید، به یک «یک دیکتاتوری نظامی» نیاز داشت. دیکتاتوری نظامی را فقط رضاخان میرپنج می‌توانست ایجاد کند و نه سیدضیاء روزنامه‌نگار جوان و کم‌تجربه.

چنانچه در بالا از بهار نقل شد، دولت انگلیس برای تامین منافع خود، به یک حکومت مقتدر و یا به عبارت آیرون‌ساید، به یک «یک دیکتاتوری نظامی» نیاز داشت. دیکتاتوری نظامی را فقط رضاخان میرپنج می‌توانست ایجاد کند و نه سیدضیاء روزنامه‌نگار جوان و کم‌تجربه

مشخصا در یادداشت‌های آیرون‌ساید در این مقطع هیچ حسابی به روی سیدضیاء باز نشده بود. معلوم است که او را به منظور فریب افکار عمومی جلو انداخته تا چهره‌ی نظامی‌گری تصرف قدرت را تا حدی تلطیف و به آن تا اندازه‌ای شکل مدنی بدهند. از شخص سیدضیاء هیچ‌کاری ساخته نبود. طراحان انگلیسی کودتا مسیر او را هموار کرده تا او نقش موقت (سیاسی) را بازی کند. به همین دلیل است که در روز ورود کودتاچیان به تهران (سوم اسفند)، نورمن وزیر مختار انگلیس در صبح همان روز، به دیدن احمد شاه می‌رود و از او می‌خواهد به درخواست‌های رهبران کودتاچی پاسخ مثبت دهد. شاه آن‌قدر ترسیده بود که نورمن در ضمن گزارش خود به لردکرزن می ‎نویسد «اگر چه او (شاه) ترسیده بود، اما حرفی از فرار به میان نیاورد.» (خاطرات و سفرنامه ژنرال آیرونساید در ایران، بخش اسناد وزارت خارجه انگلستان، ترجمه، بهروز قزوینی، ص۲۱۱)

بالاتر ملاحظه شد که در غروب روز ۴ اسفند، سرهنگ باقرخان اولین کسی بود که از طرف نیروهای تازه‌وارد، به نزد احمد شاه آمد و حکم نخست‌وزیری برای سیدضیاء و لقب سردار سپهی را برای رضا خان گرفت. در حالی‌که آیرون‌ساید و کلنل اسمیت (دنیس رایت می‌گوید اسمیت در کودتا نقش دوم را داشت. دنیس‌رایت، همان، ص ۱۷۴ ) از قبل، قرارومدارها را با رضا خان بسته بودند. آیرون‌ساید در یادداشت ۱۲ فوریه ۱۹۲۱ (۲۳ بهمن ۱۲۹۹) می‌نویسد «با رضاخان گفت‌وگویی داشتم و او را به فرماندهی مطلق قزاق‌های ایرانی گماردم. او قویترین فردی است که تا کنون دیده‌ام. به او گفتم که به تدریج از تحت کنترل من خارج می‌شود.» و از رضاخان قول گرفت «شاه به هیچ‌وجه نباید سرنگون شود. رضا صراحتا قول داد و من با او دست دادم.» (خاطرات سری آیرونساید، ترجمه موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، تهران: رسا، ۱۳۷۳، ص ۳۶۹-۳۶۸)

آیرون‌ساید سپس قرارومدار بالا را به اطلاع وزیرمختار می‌رساند و تاکید می‌کند «برای ما کودتا از هر چیز دیگری مناسب‌تر است.» (خاطرات سری آیرونساید، ۱۳۷۳، ص ۳۷۱) وقتی تهران به اشغال کودتاجیان در آمد، آیرون‌ساید در بغداد بود. در یادداشت روز ۲۳ فوریه ۱۹۲۱ (۴ اسفند ۱۲۹۹) نوشت: «رضا خان در تهران به یک کودتا دست زده … میل دارم همه مرا طراح کودتا بدانند

آیرون‌ساید سپس قرارومدار بالا را به اطلاع وزیرمختار می‌رساند و تاکید می‌کند «برای ما کودتا از هر چیز دیگری مناسب‌تر است.» (خاطرات سری آیرونساید، ۱۳۷۳، ص ۳۷۱) وقتی تهران به اشغال کودتاجیان در آمد، آیرون‌ساید در بغداد بود. در یادداشت روز ۲۳ فوریه ۱۹۲۱ (۴ اسفند ۱۲۹۹) نوشت: «رضا خان در تهران به یک کودتا دست زده … میل دارم همه مرا طراح کودتا بدانند. تصور می‌کنم من فقط حرفش را زده‌ام.» (دنیس‌رایت، همان، ص ۱۷۴)

آیرون‌ساید در انتهای یادداشت‌های خود، مطلبی را می‌نویسد که سخت گویا است؛ او به واقع به ایران پساقاجار اشاره می‌کند: «آن‌چه ایران به آن احتیاج داشت یک رهبر بود. شاه جوان، تنبل و بزدل بود و همیشه ترس جان خود را داشت. … او همیشه در آستانه این تصمیم است که به اروپا بگریزد و ملتش را به حال خود رها کند. در آن سرزمین من تنها یک مرد را دیدم که توانایی رهبری آن ملت را داشت. او رضا خان بود.» (خاطرات و سفرنامه ژنرال آیرونساید در ایران، ترجمه، بهروز قزوینی، ص ۷۹) آیرون‌ساید در این گزاره اخیر، رضا خان را با احمدشاه مقایسه کرده و برای او نقش و جایگاه رهبری کشور ایران را دیده است. بنابراین این پرسش از آقای دکتر غنی‌نژاد قابل طرح است؛ با این همه مستندات روشن که به صراحت اهداف کودتا را که تصرف قدرت تا راس هرم است، پیش‌بینی کرده، باز به این دلیل که شاه را (موقتا) از قدرت خلع نکرده است، کودتا ندانیم؟ آیا واقعه خلع قاجاریه در نهم آبان ۱۳۰۴ خود ادامه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ نبوده است؟

اعتراف تاریخی رضاخان سردار سپه

رضاخان در دوران نخست‌وزیری، با گروهی از بزرگان و پیران اهل سیاست، در مواقعی جلسات مشورتی تشکیل می‌داد. در جلسه‌ای که در خانه دکتر مصدق تشکیل شد، مشیرالدوله، مستوفی‌الممالک، یحیی دولت‌آبادی، مخبرالسلطنه هدایت، تقی‌زاده و حسین علاء حضور داستند، رضاخان جمله‌ای تاریخی به زبان آورد. او گفت: «انگلیس مرا به قدرت رساند، فقط نمی‌دانست با چه کسی طرف است.» (مجله دنیا، تهران، ۱۳۳۱، شماره هشت، ۹۰. به نقل از؛ فرهاد دیبا، دکتر محمد مصدق، سرگذشت سیاسی، ترجمه شیرین کریمی، تهران: نشرنی، ۱۴۰۲، ص۷۳)

رضاخان در دوران نخست‌وزیری، با گروهی از بزرگان و پیران اهل سیاست، در مواقعی جلسات مشورتی تشکیل می‌داد. در جلسه‌ای که در خانه دکتر مصدق تشکیل شد، رضاخان جمله‌ای تاریخی به زبان آورد. او گفت: «انگلیس مرا به قدرت رساند، فقط نمی‌دانست با چه کسی طرف است.» یحیی دولت‌آبادی هم، که خود یکی از حاضرین در جلسه مشورتی یاد شده بود، روایت بالا را تایید کرده است.

یحیی دولت‌آبادی هم، که خود یکی از حاضرین در جلسه مشورتی یاد شده بود، روایت بالا را تایید کرده است. (یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی، جلد چهارم، ۱۳۶۲، ص۳۴۳) اعتراف شخص رضاخان سردار سپه، مهر تاییدیه‌ای است، بر آن‌چه که از قول آیرون‌ساید روایت شد.

با توجه به اینکه بانیان اصلی واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ آن را کودتا میدانند و نمایندگان مجلس چهارم نیز به همین ترتیب آن را نه تنها کودتا بلکه آن را اقدامی ضد حکومت ملی، ضد قانون اساسی و به دلیل نقش انگلیسی‌ها در طراحی کودتا، آن را نیز ضد استقلال کشور میدانستند. همچنین منابع اصلی تاریخی، از آن به عنوان کودتا یاد کرده‌اند،  به راستی روایت دکتر غنی‌نژاد بر پایه کدام داده‌های تاریخی استوار است؟ مگر اینکه به این نتیجه برسیم: درحالی‌که بیش از یک قرن از کودتای  سوم اسفند ۱۲۹۹ گذشته است، آقای دکتر غنی‌نژاد در صدد است تا به آن واقعه که همه بانیان و مسببان آن به کودتا بودن آن، اعتراف دارند به آن، مشروعیت و قانونیت ببخشد تا از این رهگذر، کودتایی بودن واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را به چالش کشیده و آن را حرکت خودجوش بنامد.

*دکتر کریم سلیمانی دهکردی (دانشیار گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی)

بیشتر بخوانید:
چرایی وقوع کودتای سوم اسفند 1299رضاخان / انگلیسی‌ها از شاه ایران چه می‌خواستند؟
اظهارات زیباکلام درباره کودتای ۱۲۹۹ تعجب‌برانگیز است

216216



منبع

برچسب ها :

ناموجود