گروه اندیشه: پرسش کلیدی مقاله دکتر عباس نعیمی جورشری، جامعه شناس، و مدیرگروه جامعه شناسی حقوق و انجمن جامعه شناسی ایران، حول این موضوع است که «آمران نجابت چگونه می اندیشند؟» و برای پاسخ به این پرسش بر آرای فوکو پیرامون سکس در سه حوزه اخلاق جنسی باستان، نبرد رهبانیت مسیحی و گره خوردگی قدرت با سکسوالیته در جهان جدید، متمرکز می شود. تا بتواند به تبیین سکس و نسبت آن با سبک سازی های فردی و اجتماعی بپردازد. از منظر فوکو مقاله نشان می دهد که اخلاق جنسی امروز چگونه ریشه در اخلاق مسیحی داشته، و چه تلاش هایی از سوی اندیشمندانی چون کاسین با قرائت از امر جنسی نبردی را برای نجات نجابت دامن زده است. از منظری دیگر مباحثی از این دست، رابطه میان نحوه ادراک آمران نجابت اخلاق جنسی (آمران به معروف و ناهیان از منکر) و اعمال قدرت را به دست می دهد. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، این مقاله که در شماره ۱۴۷ چشم انداز ایران منتشر شده، در زیر از نظرتان می گذرد:
***
سکس و سکسوالیته همواره محوری مهم از جدال های اجتماعی بوده است، خاصه آن جا که تمدن های بشری بار دینی و الهیاتی داشته اند. بر این مبنا، می توان مشاهده کرد بسیاری از تنازعات اجتماعی خواه در سطح گروه های فرهنگی یا دسته های هنجاری و خواه در ابعاد سیاستگذاری دولتی، و مهندسی سیاسی بر عنصر جنسیت تکیه داشته اند. در شرق می توان خاستگاه نظری بودیسم، دائوئیسم، و کنفوسیانیسم را مورد مداقه قرار داد. چنان که در یونان و روم باستان سنت های اجتماعی مشخصی در باره جنسیت و سکس وجود داشته است. برهمین مبنا می توان از ادیان ابراهیمی سراغ گرفت و مواضع آن ها را در باب سکسوالیته به بحث نهاد. اهمیت مسیحیت و اسلام و یهود در این باره بیشتر است؛ زیرا ابعاد مهمی از خصایل فرهنگی و سیاسی جهان کنونی را آغشته کرده اند.
سنت جنسیتی در اسلام اهمیت دوچندان دارد، خاصه این که در معرض تحولات مدرن، چالش های ساختاری و مطالبات نو قرار گرفته است. با این حال ارزیابی تباشناسانه یا دیرینه شناسانه آن با محدودیت هایی جدی مواجه می باشد؛ لذا در یک گام عقب تر می توان سراغ سنت مسیحی نجابت رفت یا در خاستگاه های باستانی سکس جست وجو کرد و یا گامی به پیش نهاد و از نسبت امر جنسی با عناصر حیاتی معاصر یا جنبش های مارکسیستی و فمینیستی پرسش داشت. همه این ها بستری فراهم می کند تا بتوانیم در نبردی دقیق شویم که به تعبیر فوکو برای نجابت برقرار است. نبردی که خواه ناخواه و لاجرم در میانه آن قرار داریم؛ بنابراین بسیار مهم خواهد بود ذهنیت و نوع اندیشه طرفین نبرد را درک کنیم. این گونه می توان پرسید آمران نجابت چگونه می اندیشند؟
«نبردی برای نجابت و چند گفت و گوی دیگر» مجموعه ای است از مصاحبه های میشل فوکو که لارنس د. کریتزمن(۱) آ« را جمع آوری کرده و محمدرضا اخلاق منش آن را به فارسی برگردانده است. مباحث مطرح شده در این مجموعه، قطعاتی است از پازل فکری ی فوکــو کــه بــه شــکل مکتــوب در تاریــخ جنســیت یــا ســخنرانی ها و مصاحبه های مختلف منتشر شده است، لذا دارای وسعت و گاه پراکندگی است. در این جا مصاحبه گران با حضور فعال خویش، آرای فوکو را به چالش می کشند. آن چنان که او نیز با آرای خویشتن، برخوردی واکاوانه و گاه انتقادی دارد. محورهای اصلی اندیشه در این مباحث عبارت است از سیاست، مدرنیته، جرم شناسی و نیز اخلاق جنسی. از این خیل، تمرکز نگارنده بر بازخوانی و تلخیص چند بخش خاص قرار دارد که برای پرسش اصلی ما راه گشاست. در نتیجه می توان پاسخ های اختمالی را در سه سپهر جست و جو کرد: ۱- اخلاق جنسی باستان؛ ۲- نبرد رهبانیت مسیحی؛ و ۳- گره خوردگی قدرت با سکس در جهان جدید.
۱-اخلاق جنسی باستان
«بازگشت به اخلاق» بیانگر کوششی است برای اکتشاف دوباره صورتی از اندیشه در دوران باستان که یک همگرایی بی کم وکاست بین آزادی و حقیقت را جست و جو می کند و هنوز آغشته به مسیحیت نشده است. فوکو در این جا با پرداختن به تجربه اخلاقی یونانیان واژه «سوژه سازی» را ابداع می کند. سوژه سازی در واقع روالی است که طی آن سوژگانیت» به شکل یک احتمال برآمده از انتخاب خودآگاهانه ایجاد می شود. به نظر می رسد این مفهوم فوکویی می تواند مجراهای روانکاوانه و فلسفی ویژه ای بگشاید، اما در این جا تمرکز اصلی روی بازخوانی تاریخی است که به شکلی متفاوت از تاریخ پژوهان اجرا شده، چنان که شیوه کتاب تاریخ جنسیت بوده است.
در دیدگاه فوکو «مساله سبک» برای تجربه در دوران باستان، جایگاه محوری داشته است؛ یعنی سبک سازی برای رفتار با دیگران. دوره باستان هرگز نتوانست از طرح این پرسش که آیا می توان یک سبک مشترک برای این حوزه های متفاوت رفتار تعریف کرد دست بردارد؛ زیرا کشف چنین سبک تعریف سوژه را محتمل می کرد. اندیشیدن در باره یگانگی سبک اخلاق تنها طی دوران امپراطوری روم در قرون دوم وسوم رخ داد، جایی که مجموعه ای از قوانین و حقیقت به عنوان قالب اهی اندیشه عمل می کردند. فوکو سبک واحد زیستن را نزد رومیان و یونانیان نه تنها ستایش برانگیز نمی داند، بلکه کل دوره باستان را یک خطای بزرگ می خواند. از این منظر آن ها نه الگو هستند و نه قابل ستایش؛ زیرا بر سر تناقض اخلاق دوران باستان یعنی جستجوی بی وقفه برای سبک خاصی از زیست در یک سو و تلاش برای دسترسی آن برای همگان در سوی دیگر؛ گیر کردند. اگر چه یونانیان با کمک سنکاواپیکتوس به شکلی مبهم به این سبک نزدیک شدند، اما در قالب امری دینی به بیان درآمد.
پیتر براون نیز از مفهوم سبک در کتاب ساختن دوران باستان متاخر استفاده می کند، اما کاربرد فوکو از سبک در باره تاریخ متفاوت است. فوکو در کنار آن نگاه انتقادی به امتیازی نیز اشاره دارد. اخلاق دوران باستان فقط عده معدودی از افراد را مخاطب خود می دانست؛ لذا همگان ملزم به رعایت الگوی یکسان نبودند. این اخلاق فقط مشمول اقلیتی از مردم می شد، حتی درون آن جمعیتی که «مردم آزاد» نامیده می شدند. آزادی سران حکومت و لشگریان هیچ ارتباطی با آزادی فرزانگان نداشت. بعدتر این اخلاق توسعه یافت، به خصوص در زمان سنکا و مارکوس اورلیوس اعتبار مضاعف یافت. با این حال هرگز به «تعهد برای همه» نشد. اخلاق به انتخاب فردی تعلق داشت. و هر کسی می توانست در آن سهیم شود؛ بنابراین با «یکدستی های اخلاقی» که ساختارهای آن متکی است، بر یک جمعیت متوسط فرضی فاصله دارد. این جمعیت مفروض را اغلب تاریخ دانان یا جامعه شناسان تشریح کرده اند. افراد در این قرائت فوکویی اخلاق منحصربه فرد دارند. از قرن سوم پیش از میلاد تا قرن دوم میلادی، به تدریج مردم پرسش های مرتبط با حقیقت و قدرت سیاسی را حذف کردند و پرسش هایی در باره اخلاق می پرسند. به تعبیر فوکو، تامل فلسفی از سقراط تا ارسطو بستر رشد یک نظریه دانش، سیاست و رفتار فردی را فراهم کرد، سپس نظریه سیاسی سیاسی دچار پس روی و همچون شهر دوران باستان ناپدید شد و پادشاهی های بزرگ پس از اسکندر جایگزین شدند. «ایده حقیقت» نیز شروع به پسرفت کرد. باید تذکر داد اخلاق باستان در سراسر تاریخش اخلاقی تام معطوف به خویشتن نیست، بلکه در یک مقطع زمانی تبدیل می شود به اخلاق توجه به خود. مسیحیت با تنظیم کارکردهایی بسیار گسترده در باره «توبه و استغفار» انحرافات و اصلاحاتی در آن وارد می سازد. این استغفاردر واقع شامل توجه به خود شخص و سخن گفتن از خود برای دیگری است. در این تداوم تغییرات، مسیحیت یک جنبش معنوی در رابطه با تجربیات فردی ایجاد می کند، مثل نگارش خاطرات روزانه. این گونه امکان سنجش یا تخمین واکنش های شخصی میسر می شود؛ لذا اخلاق یونان باستان و اخلاق معاصر در عین نداشتن اشتراک دارای تفاهماتی چند هستند. آن ها از حیث فلسفی شباهتی به هم ندارند، اما بر حسب آن چه تجویز و اعلان می کنند بسیار نزدیک اند. این گونه می توان ادعا کرد تجربه جنسی معاصر با تجربه جنسی یونانی ها خیلی متفاوت است. در متون متعلق به قرن چهارم پیش از میلاد تا قرن دوم میلادی به سختی می توان مفهومی از عشق با آن خصوصیات جنون آمیز و هیجان عاشقانه شدید یافت، اما در «فدروس افلاطون» افرادی هستند که پس از یک تجربه عاشقانه، سنت غالب زنان خود را نادیده می گیرند. در این سنت عمل عشق ورزی بر مبنای یک شیوه اظهار عشق بنا شده است که طی آن طرفین می توانند به دانشی برسند که به آن ها امکان می دهد، هم یکدیگر را دوست دارند، و هم نگرشی مناسب نسبت به قانون و تعهدات تحمیلی شهروندان داشته باشند. ظهور شوریدگی عاشقانه در آثار «اووید» دیده می شود. چنین فردی تجربه عاشقانه اش را همچون «نسیان همیشگی خویشتن» زندگی می کند. این تجربه متاخر با تجربه افلاطون و ارسطو متفاوت است.
در واقع اخلاق دوره باستان اگر چه متساهل و لیبرال و منعطف دانسته می شود، اما رگه های سخت گیرانه و خشک نیز در آن واضح است، چنان که رواقیون طرفدار ازدواج و وفاداری زناشویی بودند. یافته مهم فوکو این است که نقاط فعالت ترین تاملات بر موضوع لذات جنسی ابدا با نقاطی که معرف شکل های سنتی امر ممنون بودند انطباق نداشت. اتفاقا این نقاط جاهایی بودند که رفتار جنسی بیشترین آزادی را داشت. به عنوان مثال جایگاه زنان متاهل مانع از رابطه جنسی خارج از ازدواج بود، اما کمتر تامل فلسفی یا نظری در باره این انحصار دیده می شود. از سوی دیگر مردان کاملا آزاد بودند با پسران در قالب پیوندهای قطعی رابطه عاشقانه داشته باشند. نکته آن که در باره این نوع از عشق که نظریه جامعه بر محور کنترل خویشتن و پرهیز و رابطه غیرجنسی پرداخته شد. با این حال تحلیل فوکو در این جا متوقف نمی شود و از این سطح فراتر می رود. او عملا یک تقابل بین مقولات «قانون و ممنوعیت» از یک سو و مقولات هنر زندگانی و تکنیک های خویشتن و «سبک سازی برای زیستن» از سوی دیگر برقرار می کند. اساسا اخلاق بدون این حوزه های خودشناسی احتمالا نمی توانست وجود داشته باشد. این خودشناسی ها با «ساختارهای نظام مند و قواعد محدود ساز» همبستگی دارند. می توان دید که مسیحیت در تاملات اخلاقی خود اصل قانون و ساختار قواعد عرفی را تقویت کرد. گویی تجربه مدرن ما از جنسیت و سکسوالیته نه با دوره باستان، بلکه با مسیحیت آغاز می شود، زیرا مسیحیت اولیه چند تغییر در زهدمنشی دوران باستان ایجاد کرد؛ یعنی شکل قانونی آن را تقویت کرد، خودشناسی را به سوی هرمنوتیک خویشتن جهت داد و رمزگشایی را از خود به عنوان عامل به میل جنسی منحرف شد. در نتیجه «مفصل بندی قانون و میل» از مشخصات بارز مسیحیت و تمایز آن از باستان است.
۲-نبرد رهبانیت مسیحی
«نبرد برای نجابت» واکاوی متمایزی است از سنت مسیحی اخلاق جنسی که بر مفاهیم رهبانی جان کاسین (۲) در قند رابطه نامشروع و گفتمان سازی آن تمرکز دارد. ورای عرصه شهوت، کاسین این مبارزه علیه آمیزش نامشروع را به شکل مبارزه ای توصیف می کند که ماهیتا «غیرجنسی» است. فوکو این تبیین کاسین را تشریح کرده است. در این جا نوعی «رهبانیت نجابت محور» مطرح است که مجری یک «فرآیند سوژه سازی» است. در این فرآیند شناخت فرد از خود به صورت شکلی از «حقیقت» بیان می شود. نجابت در فهرست هشت نبرد؛ یعنی «هشت گناه اصلی» چنان جدالی علیه روح رابطه نامشروع در جایگاه دوم قرار دارد. کاسین گناهان مذکور را در نظمی معنی دار چیده است: ۱- نخوت و خودستایی ۲- تن پروری و خمودگی ۳- طمع و غضب و ۴- رابطه نامشروع و حرص.
در مورد اخیر، الف. هر دو گناهانی «طبیعی و فطری» قلمداد می شوند؛ ب. ضمن این که هر دو برای رسیدن به هدف خویشتن ، به «مشارکت بدن» نیاز دارند. پ. همچنین از یک «رابطه علی» برخوردارند؛ یعنی حرص مبداء رابطه نامشروع است. این دو طمع را پدید می آورند که به نوبه خود رقابت و نزاع و غضب را ایجاد می کند. نتیجه حاصله عبارت است از دلسردی و اندوه و خمودگی. منطق حاکم بر این روند بیان می دارد که فائق آمدن بر هر گناه در گرو پیروزی بر گناه پیشین است. راهبرد اصلی بر روزه داری اولیه قرار دارد. تمرکز اصلی بحث بر رابطه نامشروع ناشی از «ماهیت هستی شناختی» آن است؛ یعنی تنها گناهی که منشاء آن هم زمان فطری، طبیعی و فیزیکی است. کاسین نتیجه می گیرد لازم است همانند گناهان نفس نظیر طمع و نخوت تماما «نابود» شود. پس به ریاضت شدیدی نیاز دارد. در این گفتمان رابطه نامشروع به سه دسته تقسیم می شود: «درهم آمیزی جسمانی»(۳) یا رابطه نامشروع در معنای محدود ؛ «ناپاکی» (۴) که فاقد آمیزش کامل است؛ و «غریزه جنسی»(۵) که در ساحت ذهن و تصورات ظهور دارد این تقسیم بندی متمایزی است از آن چه در گفتمان سنتی گناهان تن بیان شده است که شامل زنا (نقض کننده پیمان زناشویی)، رابطه نامشروع (خارج از ازدواج) و اغوای کودکان است. این رده بندی ها را می توان در «دیداک» (۶) و نیز نامه «سنت بارباس» یافت.
تحلیل کاسینی نجابت بر مراحل شش گانه ای استوار است که با روابط و تماس جنسی بین دو فرد کاری ندارد، این مراحل نه تعریف کننده نجابت، بلکه بیانگر «علائم سلبی پیشرفت به سمت نجابت» است: الف. راهب در زمان بیداری تحت تاثیر میل نفسانی نباشد؛ ب. اگر افکار شهوانی در ذهن راهب برانگیخته شود، آن ها را متوقف کند؛ پ. در زمان تماشای پیرامون (زنان) از حس شهوانی دور باشد؛ ت. در ساعات بیداری هیچ گونه تحریک نفسانی حس نکند حتی پاک ترین آن ها را؛ ث. سکس را صرفا به قصد زاد و ولد لحاظ کند و از هرگونه لذت جنسی بری باشد؛ و ج. خواب راهب نیز مخدوش به رویای زن اغواگر نشود.
کاسین در قرائتی که ارائه می دهد، در عمل تمرکز و حتی توجهی به رابطه نامشروع به معنای دقیق و فیزیکی ندارد. اهمیت این نکته در آن است که بدانیم اخلاق جنسی فلاسفه باستان و نیز فلاسفه مسیحی حول دو عنص اتحاد جنسی فرد (۷) و لذت این عمل (۸) شکل گرفته است. حال آن که از تبیین کاسین تمرکز بر تحریکات بدن و ذهن ، انگاره ها، احساسات، خاطرات، چهره های درون رویاها و تحریکا افکار، اراده پذیرنده یا امتناع گر، بیداری و خواب فهمیده می شود. این ها دو قطب مفهومی را بسط می دهند که بر کلید واژه های ارادی و غیرارادی دلالت دارند. در واقع، «سکس فیزیکی» در این قرائت حذف شده و صرفا «شهوت و لیبیدو» حاضرند. این ها تکالیفی از جنس ترک وابستگی هستند. یک مبارزه بی پایان علیه تحریکات افکار و عواملی که آن ها را فعال می کند. مراحل جنسی منتهی به نجابت بیانگر گام هایی است که به سوی «عدم مشارکت اراده» برداشته می شود. از گام اول یعنی حذف مشارکت اراده در واکنش های بدنی تا حذف آن از تخیل واکنش های حسی و تحریکات بدنی و در نهایت حذف آن از مشارکت نمادین رویاها! نجاست انزال در این تبیین راهبانه، «عنصر ابجکتیو» نجابت است، لذا غیبت مطلق آن در سطح رویا به مثابه قله نجابت معرفی شده است. در واقع ممنوعیت قصد و نیت جایگزین ممنوعیت عمل می شود.
سازمان رهبانیت و آن دوگانگی که بین حیات رهبانی و سکولار شکل می دهد، تغییرات مهمی در باره میل جنسی به وجود می آورد. خویشتن و توسعه آن بازبینی می شود. همانگونه که از سکس دوری گزیده می شود، یک قاعده کلی برای زندگی و یک سبک تحلیل پایدار خواهد شد. در این زهدانیت نجابت محور، فرد می تواند سوژه سازی را ببیند که با اخلاق جنسی مبتنی بر کنترل فیزیکی خویشتن هیچ ربطی ندارد. دو نکته مهم در این جا روی می دهد: اول آن که این سوژه سازی با یک فرآیند خودشناسی پیوند خورده است و تعهد برای جست و جوی حقیقت خویشتن را به یک شرط الزامی و و دائمی زهدانیت بدل می سازد. این سوژه سازی شامل یک ابژه سازی نامتعین از خویشتن است. دوم آن که این سوژه سازی در جست و جوی حقیقت خود، از گذر روابط پیچیده با دیگران عمل می کند. پیکاری همیشگی علیه دیگری در کار است که این دیگری شیطان ظاهرا پشت همسان های خویشتن پنهان است. اعتراف، تسلیم شدن به توصیه ها و اطاعت دائمی از مافوق ها در این نبرد ضروری اند. می توان دید این دستگاه اخلاق جنسی که به عنوان آمر نجابت عمل می کند، به سختی جلوه ای منطقی و مطلوب دارد.
۳-گره خوردگی قدرت با سکسوالیته در جهان جدید
این گزاره چنان پرسشی مبنایی است از روابط پنهان قدرت. در این جا فوکو «افسانه ماهیت گرای نزاع طبقاتی» را که مارکسیسم تئوریزه کرده، به چالش می کشد. نتیجه این چال به افول رویای انقلاب به عنوان امر رهایی بخش منجر می شود. از آغاز مسیحیت، جهان غرب بر این ایده استوار بوده که برای دانستن کیستی خود باید از چیستی خصلت جنسی خویش پرسش کرد. سکس همواره میدانی بوده که در آن جا هم در مورد آینده «نوعیت» و هم در مورد «حقیقت» در مقام سوژه هایی انسانی تصمیم گیریو داوری شده است. اعتراف، بازرسی وجدان، همه اصرارها بر اهمیت رازهای تن، صرفا راهی برای ممانعت از سکس یا دور کردن از سطح هشیار تا سرحد امکان نبوده، بلکه به تعبیر فوکو، راهی بود برای جای دادن امر جنسی در مرکز وجود و در بطن پیوند دادن رستگاری یا تسلط بر این اعمال ناروشن و مبهم. چنان که «تاریخ جنسیت» تلاش دارد تذکر دهد، باید به دو نکته اصلی توجه داشت: الف. آشکار ساختن و تصریح امور جنسی نه فقط در مباحث و گفت و گو، بلکه در واقعیت نهادها و روال های عملی جاری شده است؛ و ب. در این باره همواره ممانعت های جدی وجود داشته است.
این دو در طی تاریخ اجتماعی همیشه بخش هایی از یک اقتصاد پیچیده در کنار تحریکات، آشکارسازی ها و قضاوت ها بوده اند.
پرسش این است که آیا رنج باید توسط یک نهی و ممنوعیت بنیادین به گونه ای «سلبی» شرح یابد یا به گونه ای «ایجابی» به وسیله یک بازداری فراخور یک وضعیت اقتصادی (کارکن، عاشقی نکن) بیان شود؟ آیا این رنج معلول رویه های خیلی پیچیده تر و ایجابی تر نیست؟ به طور تمثیلی به یاد بیاورید مارکس چگونه با مساله رنج کارگران مواجه شد. او دلیل وجودی سرمایه داری را رنج و فلاکت زیربنایی دانست؛ یعنی سرمایه داری نمی تواند بدون گرسنگی کشیدن کارگران رشد کند! او تقبیح دزدی را با تحلیل تولید جایگزین کرد. در این جا نیز موضوع انکار رنج جنسی یا توضیح آن به گونه ای سلبی نیست، بلکه باید مکانیسمی را درک کرد که الزاما ایجابی است و به رنج می انجامد و جنسیت را به این یا آن سبک بدل می کند. فی المثل در ابتدای «قرن هجدهم» ناگهان اهمیت فراوانی به خودارضایی دوره کودکی داده شد، و به عنوان یک خطر انقراض گونه مورد تعقیب قرار گرفت. هداف در این جا نه منع کردن ، بلکه استفاده از امر جنسی کودکان برای اعمال قدرتی اسرارآمیز بود که هنوز روان جمعی کودکی را دربند دارد. یا بدن زنان که در قرن هجدهم تبدیل به هدف تمام عیار پزشکی می شود، و زنان را به جنسشان سنجاق می کند.
پاسخ جنبش های فمینیستی سخت بود، اما نکته مهم آنجاست که جنبش های معطوف به جنسیت که برای عبور از این گفتمان های مسلط می کوشند، بعدتر خود به چیرگی بر جنسیت می انجامند یا بدان سو گام برمی دارند. از این جهت فمینیسم نتوانسته راهگشایی عمیقی داشته باشد به سمت آزادی یا حقیقت که در بطن ساختار اجتماعی – تاریخی جنسیت پنهان یا در بند شده اند.
فوکو تذکر می دهد که قدرت در متن نوعی مقاومت را خلق می کند. این تذکر ابدا دلالتی طبیعت گرایانه ندارد چنان که همواره اجتناب خود را از «بازگشت» اعلام کرده است. این مقاومت گستره زمانی – مکانی یکسانی با قدرت دارد. این درحالی است که برای تحلیل روابط قدرت دو مدل تا کنون وجود داشته است: الف. مدل حقوقی (قدرت به منزله قانون، ممنوعیت نهادها) که عملا مدلی ناکافی است؛ ب. مدل نظامی – استراتژیک که در باره آن بسیار سخن رفته و توان تحلیلی اش کمتر و غیردقیق تر خواهد بود؛ بنابراین باید بازبینی شود که قدرت چگونه کار می کند؟ آیا برای عمل کردنش، صدور حکم ممنوعیت ها کافی است؟ آیا همواره از مرکز به سمت پیرامون و یا از بالا به پایین حرکت می کند؟
نهاد سیاست و حکمرانی در این فضا عمل می کند. نهاد دین نیز از این مکانیسم بهره می برد، علاوه بر هر دو آن ها مقتضیات جهان معاصر نیز با جنبش هایی که نمایان نموده بر این مناسبات متکی است. این پرسش ها در واقع پاسخ هایی هستند در باب نسبتی که قدرت با سکس برقرار کرده و می توان از آن با عنوان گره خوردگی این دو یاد کرد.
جمع بندی:
در یک جمع بندی می توان به پرسش نخستین بازگشت، آمران نجابت چگونه می اندیشند؟ برای پاسخ به این پرسش بر آرای فوکو پیرامون سکس تمرکز شد. درواقع برای پاسخ گفتن به سوالاتی از این دست باید بتوان نشان داد سکس چه نسبتی با سبک سازی های فردی و اجتماعی دارد. بر این اساس سه حالت اخلاق جنسی باستان، نبرد رهبانیت مسیحی و گروه خوردگی قدرت با سکس در جهان جدید به بحث نهاده شد، . اخلاق جنسی امروز جهان، بیش از آن که ریشه در اخلاق جنسی دوران باستان داشته باشد، درسنت جنسی مسیحیت ریشه دارد. نشان داده شد که قرائت کاسین از امر جنسی چگونه نبردی را برای نجات دامن می زد. همین طور تا حدی مشخص شد که مکانیسم های قدرت با سکس و حد نهادن بر آن گره خورده است. آن چنان که جنبش های طبقه گرا و جنسیت گرا نیز کامیابی پایدار نداشته اند، اگر نگوییم ناکام بوده اند.
این مباحث در واقع بستری فراهم می سازد تا نحوه ادراک آمران نجابت اخلاق جنسی و اعمال قدرت فراهم کنیم. این طرح مفهومی – پژوهشی باید با تبارشناسی و دیرینه شناسی در سنت های اخلاقی جنسی شرقی خصوصا عرف ملل اسلامی تکمیل شود.
پی نوشت ها
-
Lawrence D. Kritzman
-
John Cassian
-
carnalis commixtio
-
immunditia
-
libido
-
didache
-
sunousia
-
aphrodisia