گروه اندیشه: بسیاری از کشورها از منظر ساختارهای سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، در ردیف کشورهای توسعه نیافته قرار دارند. بسیاری برای دست یابی به توسعه و رفاه، ابتدا دنبال تغییر ساختارها و دمکراسی سازی رفتند تا بتوانند، با کسب قدرت، به توسعه هم دست یابند، اما نونهادگرایان، خلاف چنین نظریه ای را مطرح کردند. آنان با مطالعه روی کشورهای توسعه نیافته، به این نتیجه رسیدند که دستیابی به توسعه، از طریق توسعه برای تغییر ممکن است. به این معنا که نظریه و آرمان جامعه دسترسی باز، در برابر جامعه دسترسی محدود، قادر است با مشاهده امور ممکن، دست به تغییرات در حوزه عادات، در نهادهای مختلف زده، و توافق سازی در حوزه درک مسایل مشترک و سپس ائتلاف سازی بر اساس آن را ممکن سازد. در گفت و گو با دکتر احمد میدری، اقتصاددان و استاد دانشگاه، و در حال حاضر وزیر وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، در کافه خبر خبرگزاری خبرآنلاین راه های محتمل توسعه برای ایران بر اساس دو کتاب «درسایه خشونت» و «خشونت و نظم های اجتماعی» اثر نورث، واینگاست و والیس، مورد بررسی واقع شده است. او که وزارت تعاون را «مدعی العموم فقرا» مطرح کرده معتقد است «اشتباه در گذار می تواند ما را از یک بخش دولتی نسبتا شفاف، به سرنوشتی نامعلوم منتقل کند. برای مثال خصوصی سازی در کشورهای دیگر مانند مکزیک، به کسی واگذار می شد که شخصا در مافیا قرار داشت. از این رو خصوصی سازی در کشورها به سرقت بزرگ منتهی شد. به نظر من باید الگویی برای گسترش مالکیت خصوصی اتخاذ شود، کاری که چین با موفقیت در بخش کشاورزی، و صنعت کوچک و مسکن انجام داد، و قادر شد سهم دولت را در اقتصاد کاهش بدهد.» لازم به ذکر است که این گفت و گو قبل از این که دکتر میدری مسئولیت وزارت تعاون ، کار و رفاه اجتماعی را عهده دار شود، انجام شده است. این گفت و گو در زیر از نظرتان می گذرد:
***
اهم ضروت های مطالعه آثار نورث
آقای دکتر، شما از نظر روش فکری از نئونهادگرایان هستید، از نظر شما چرا ما ایرانیان باید آثار نورث را بخوانیم؟
از این که به یک بحث تخصصی و نظری ورود می کنید جای امتنان دارد. زیرا خبرگزاری ها معمولا به طرح اندیشه های یک اقتصاددان نمی پردازند. همانطور که می دانید دو کتاب مهم از داگلاس نورث و همکارانش در باره خشونت، در ایران به فارسی ترجمه شده است. یکی کتاب «در سایه خشونتَ» که آقایان محسن میردامادی و محمد حسین نعیمی پور و دیگری کتاب «خشونت و نظم های اجتماعی» است که توسط بهنام ذوقی رودسری ترجمه شده است. هر دو کتاب محصول تحقیق بین المللی بزرگ بوده که توسط گروهی از متخصصان خیلی خبره به نام های نورث، والیس ( مورخ اقتصادی) و واینگاست ا(استاد دانشکده علوم سیاسی دانشگاه استنفورد) تدوین شده اند. زیر سایه خشونت هم دارای ۱۰ فصل است که ۹ فصل توسط متخصص یک کشور نگاشته شده و فصل دهم جمع بندی و نتیجه گیری است. این دست از متخصصان ۶۰ کشور را مورد بررسی قرارداده اند، که به عنوان ادبیات تحقیق، می تواند به متخصصان ما کمک شایانی در به دست آوردن زاویه نگاه جدید برای توسعه بدهد. همانطور که در مقدمه کتاب در سایه خشونت توضیح داده ام، به نظرم ضرورت دارد مخاطب فارسی زبان و ایرانی، بداند چرا این کتاب برای ما مهم است.
این کتاب طرح می کند بعد از ۱۹۸۰ میلادی هر دو موج جدید ۱- دمکراسی خواهی، و۲- حرکت به سمت اقتصاد بازار و کاهش مداخلات دولت، امروز شکست خورده است. موج دمکراسی خواهی یا به کودتاهای آشکار و یا تهی سازی مفهوم انتخابات منتهی شده ( کتاب پسرفت دمکراسی نشر نگاه معاصر) یا به سمت پوپولیسم رفته، و صورت ظاهری آن باقی مانده تا جایی که برخی از نیروها اجازه برگزاری واقعی انتخابات را نمی دهند.
در مورد اقتصاد بازار نیز همین مساله وجود دارد. ایده این که دولت بنگاه دار بدی است،کاملا درست است. از این رو از از ۱۹۸۰ با پیشتازی انگلیس وآمریکا و از ۱۹۹۰ در کشورهای بلوک شرق، کشورها واگذاری شرکت های دولتی به بخش خصوصی را آغاز کردند. این روش در ایران به خصولتی سازی منتهی شد، در کشورهای دیگر، به شکل بدتری مورد اجرا قرار گرفت. زیرا مالکیت شرکت های دولتی، نه به بخش خصوصی که به افراد و مسئولان سابق دولتی منتقل شد.
راهی را که چینی ها رفتند حائز اهمیت است. تا آن جا که من بررسی کرده ام، چین هیچ شرکت دولتی را واگذار نکرده است. آموزش و پرورش، بهداشت، بخش های بزرگ صنعتی، بانکداری و آی تی در چین هنوز دولتی است. اما بخش مسکن دولتی نیست. سهم ۸۰ درصدی اقتصاد دولتی در سال ۱۹۷۰ ، الآن به ۲۰ درصد رسیده است. ولی این ۲۰ درصد به گونه ای گسترش پیدا کرده که بسیار بیشتر از ۸۰ درصد در سال ۱۹۷۰ میلادی است.چینی ها در ۴ دهه متوالی نرخ رشد ۱۰ درصد داشته اند. و برای تامین این هدف، با گسترش بنگاه های کوچک، شکلی از مالکیت بسیار مهم که بخشی در اختیار دولت بود، ولی مقررات دولتی اجازه نوآوری ها به آنان می داد، استفاده کردند. بنابراین بدون ایجاد تغییر در ساختار مالکیت دولتی، محرک هایی را برای تلاش بیشترآدم ها ایجاد کردند.
حال فرآیند transitional economic یا گذار اقتصادی را ایران چگونه می تواند صورت بدهد؟ اشتباه در گذار می تواند ما را از یک بخش دولتی نسبتا شفاف، به سرنوشتی نامعلوم منتقل کند. برای مثال خصوصی سازی در کشورهای دیگر مانند مکزیک، به کسی واگذار می شد که شخصا در مافیا قرار داشت. از این رو خصوصی سازی در کشورها به سرقت بزرگ منتهی شد. به نظر من باید الگویی برای گسترش مالکیت خصوصی اتخاذ شود، کاری که چین با موفقیت در بخش کشاورزی، و صنعت کوچک و مسکن انجام داد، و قادر شد سهم دولت را در اقتصاد کاهش بدهد.
موقعیت دمکراسی خواهی و توسعه از 1980 به این سو
با توجه به رویکرد تقدم دمکراسی خواهی به توسعه، انتظار از این نوع خصوصی سازی چه بود؟
در قرن بیستم، از ۱۹۸۰ به این سو، شاهد ۱۱۰ تجربه شکست خورده دمکراسی خواهی در دنیا هستیم. سوال این است که چرا دموکراسی نمی تواند پایدار بماند؟ کشورها با موفقیت در یک مرحله انتخابات خوبی برگزار می کنند، ولی دموکراسی نه تنها تثبیت نمی شود بلکه با برگشت وضعیت، شرایطی بدتر از قبل شکل می گیرد.
با تجربه شکست دمکراسی سازی، در حوزه توسعه هم نتیجه عکس به بارآمد و انتظارات برآورده نشد. انتظار می رفت با واگذاری شرکت ها، کشورها به سمت تجارت باز حرکت بکنند و شاهد افزایش رقابت در اقتصاد باشند. ولی برعکس، مسئولان و بزرگان دولتی و سیاسی سابق، از رانت های سیاسی استفاده کردند، و فضا را به زیان بقیه بستند. اجازه ورود و رقابت به کسی ندادند. آنان با تکیه به رانت سیاسی، قدرت افزایش قیمت ها به صورت تصنعی، تبانی و انحصار و افزایش نرخ تعرفه ها را در بازار به دست آوردند، و جلوی واردات را گرفتند. اقدامات آنان به طور کامل ضد بازار بود. کسانی که نویسندگان کتاب در سایه خشونت هستند، تاکید می کنند چنین پدیده ای جهانی است. شاید ما فکر بکنیم این وضعیت تنها مختص به ایران است. در کتاب به تجربه شیلی اشاره شده است.
البته زمانی که این دیدگاه در ایران توسط من و دیگر دوستان مطرح شد، برخی نورث و همفکرانش را مخالف بخش خصوصی و طرفدار اقتدار گرایی مطرح کردند. نورث در هر دو کتاب در این که باید آرمانی به نام «جامعه دسترسی باز وجود» داشته باشد تردیدی ندارد. در دمکراسی به عنوان یک دسترسی باز، به عنوان امری فراگیر، افراد در چارچوب قانون می توانند در معرض انتخاب شدن قرار گرفته یا انتخاب کنند. اقتصاد بازار هم به نوعی دسترسی باز به قانون و در چارچوب قانون است. مالکیت برای همه باید محترم شمرده شود. هر کسی که در فرآیند ادارات وارد شود، باید قانون واحد بر آنان اعمال شود.
برای مثال، بخشی از پارتی بازی در ایران، حرکت در جهت خلاف قانون نیست. بلکه مهم آن است که قانون، به درستی، خوب و سریع اجرا نمی شود. همچنین در اداره های مختلف، قوانین اغلب تفسیرپذیر هستند. در حالی که آن چه در سیستم اجرا می شود، باید شفاف بوده، تا همه افراد بتوانند ذیل مقررات، به صورت برابر، از تامین اجتماعی، وام بانکی یا قانون استفاده کنند.این نویسندگان نام چنین وضعیتی را دسترسی برابر و آزاد می گذارند. در مقابل، جوامع دچار دسترسی محدود هستند به این معنا که عده زیادی نمی توانند انتخاب شده یا بر اساس مقررات به راحتی از بانک وام بگیرند. گویی دو حوزه متفاوت برای زندگی افراد وجود دارد.
مساله اصلی نورث و همفکرانش
در مرکز نظریه نورث، به چه موضوعی توجه شده است؟
مساله اصلی، نحوه عبور از جوامع دارای دسترسی محدود، به جامعه دسترسی باز است؛ می گویند گذرهایی که تاکنون از دسترسی محدود به دسترسی باز ، طراحی شده، نه تنها کشورها را به هدف نرسانده، بلکه خشونت را بیشتر و فضا را امنیتی تر کرده است. نتیجه ای که نویسندگان کتاب «خشونت و نظم های اجتماعی» میگیرند این است که چه شکلی از بازار و یا دموکراسی، با چه سازوکارهایی می تواند به تدریج به دسترسی باز منتهی شود. به همین دلیل نه دموکراسی و نه اقتصاد بازار؛ هیچیک را به طور کامل کنار نمی گذارند.
بر این اساس نورث وهمفکرانش نشان داده اند تغییرات در رژیم ها، تا چه اندازه متفاوت است. در کشورهایی که قادر به تحقق ثبات سیاسی نیستند، چه باید بکنند تا عنصر ثبات، همزمان با تحقق دو آرمان محوری بنیادی دیگر به نام دسترسی برابر، یا دسترسی همگانی به قانون، چه در حوزه اقتصاد و چه در حوزه سیاست، برقرار شود.
شفاف سازی و رفع موانع رقابت از راه حل ای مقابله با رانت و فساد سیاسی
زمانی که نیروهای سیاسی، با توسل به رانت قدرت سیاسی در بخش اقتصادی، سهامدار اصلی حوزه اقتصاد می شوند، و مالکیت ها را به خود اختصاص می دهند، نوعی رانت نامحدود فسادآور رواج می یابد، راه حل نورث برای نجات کشورها از رانت مبتنی بر دلالی و سیستم انگلی چیست؟
زمانی که عدم شفافیت در حوزه سیاست زیاد است، دست به تغییرات بزرگ نباید زد. زیرا هنگام خصوصی سازی بنگاه های بزرگ، افرادی که دارای نفوذ سیاسی بیشتری هستند، برنده خواهند شد. بنابراین باید موانع بخش خصوصی برای رقابت برطرف شود. راه حل برخی اقتصاددان برای حذف رانت این بود که به جای خصوصی سازی، دولت ها محیط مناسبی برای رقابت اقتصادی فراهم کنند.
چگونه می توانیم موانع فعالیت ها و رقابت بخش خصوصی را برداریم؟ دولت باید مقررات را شفاف کرده و تعارض های قوانین را برطرف کند. نورث و همفکرانش می گویند نشانه این که خصوصی سازی باعث نمی شود پتروشیمی به بخش خصوصی واقعی منتقل شود این است که در اقتصاد، وقتی شرکت ها مورد تصاحب دولتی های سابق واقع شدند، صاحبان شرکت ها دیگر دنبال رفع موانع تولید نمی روند. بلکه کاری می کنند قیمت ماده اولیه پایین آمده، کالاهایشان را به دنیا صادر، و از این طریق ثروت اندوزی کنند. بنابراین در این جا با ایستادگی، باید سراغ حل مشکل اصلی یعنی عدم شفافیت و فساد رفت. یا در آموزش و پرورش، همان هایی که در دولت هستند، اقدام به تاسیس مدارس غیرانتفاغی می کنند. در کشورهای توسعه یافته بر اساس قانون تعارض منافع کارمند دولت اجازه ندارد مدرسه داری بکند.
در سال ۱۳۸۴ یکی از استادان دانشگاه، خصوصی سازی بانک ها را واقعی نمی دانست؛ زیرا بانکداری دولتی با هزار بدی، برای درآمد، به ایجاد تورم، متوسل نمی شود. بانک مرکزی باید بتواند روی بانک های خصوصی نظارت بکند. واگرنه حجم پول را در اقتصاد، بانک های خصوصی بالا می برند. آن زمان تورمی در اقتصاد ایران وارد می شود که تمام اقتصاد را فلج می کند. علاوه براین در مقام ارائه سیاست های اقتصادی، توصیه هایی باید مطرح شود که وضع را بدتر نکند. از جمله باید اطلاعات و آگاهی کافی نسبت به بستر نظام اداری وجود داشته باشد تا توصیه ها، عملکرد آن را منحرف نکند.
چگونگی شکل گیری متخصصان خشونت یا امنیت در طول تاریخ
نظریه نورث نوعی چارچوب مفهومی برای تفسیر تاریخ مکتوب بشر هم هست، مطالعه تاریخ چه نتیجه ای برای رفتن از جامعه دسترسی محدود به دسترسی باز دارد؟ و ما را با چه واقعیت هایی آشنا می کند؟
نورث و همفکرانش در کتاب خشونت و نظام های اجتماعی، می گویند تا زمانی که تاریخ بشر را نفهمیم، نمی توانیم به پاسخ درستی، در ارتباط با توسعه و چگونگی انتقال از دسترسی محدود به دسترسی باز دست یابیم. شاید به مدت ۱۰ هزار سال است که در زندگی بشر، خشونت مساله اصلی است. قبل از آن انسان ها در گروه های ۱۵۰ نفره، زندگی می کردند، به تدریج گروه های هزار نفره تشکیل شد. نورث می گوید از وقت که گروه های ۱۰۰۰ نفره تشکیل شد، که گویا با انقلاب کشاورزی در ۱۵ هزار سال قبل رقم خورده است، آدمیان آموختند یا دیگرانی به آنان حمله می کنند، بنابراین باید از خودشان دفاع کنند، یا اگر شرایط مساعد نباشد، می توانند از طریق چپاول دیگری، زندگی بهتری داشته باشند.
بنابراین در اساس زندگی انسانی که می گویند ۲۰۰ هزار سال تعاون، دوستی، نوعدوستی و همیاری محوریت داشت، خشونت جایگزین شد. و از آن زمان تاکنون، گروهی به وجود آمده اند که کتاب نام آنان را «متخصصان خشونت» یا وجه مثبت آن «متخصصان امنیت» می گذارد. این متخصصان امنیت، سرنوشت جوامع را تعیین می کنند. چنانچه همین روزها هم شاهدش هستیم مانند داستان حمله اسراییل به غزه. نورث و همفکرانش این دست از جوامع را دولت های طبیعی، یا تاریخ طبیعی بشر می نامند، و در این تاریخ نیرویی که می تواند امنیت را به عنوان بزرگترین نیاز انسان تامین بکند، برهمه امور حاکم است. و هر امری که با دیدگاه یا منافع، یا علائق او سازگار نباشد، برنمی تابد. در این کتاب به سقوط امپراتوری روم، و سپس ۴۰۰ سال حاکمیت خشونت بر اروپا اشاره می کند تا این که در نهایت گروهی انحصار خشونت را در دست گرفته، اجازه ندادند انسان گرگ انسان شود. همان پدیده ای که در اروپا تا زمان هابز، مسئله اصلی بشر است. در این دوره ها جنگ ها امکان شکل گیری تمدن را ندادند.
از بد بودن نظامی هااست که در خواست انحصار دارند؟
به نظر می رسد این نیروی حافظ نظم، همان نهاد اصلی است که به طور همزمان و تفکیک نشده اوضاع اقتصادی، اجتماعی، سیاسی ، فرهنگی و امنیتی را در اختیار دارد؟
به نکته مهمی اشاره کردید. در این جا به موضوعی که برایم تازگی دارد اشاره می کنم و به نظرم باید در باره اش تامل کافی بکنیم؛ در جامعه کدام نیرو نسبت به نیروهای دیگر شامل تجار، کشاورزان، دیوانیان، یا نظامیان، زودتر سازمان پیدا می کند؟، اولین نهاد اصلی، نهاد امنیتی است، که می تواند در دوره های تاریخی مختلف شکل بگیرد، همانی که شما گفتید: نهادی که امنیتی، فرهنگی و هم اقتصادی است. و بعد به تدریج با رفتن برخی جوامع به سوی جوامع دسترسی باز، هریک تفکیک شده نهادهای خود را ایجاد می کنند. ولی در جوامع دسترسی بسته یکی هستند.
بنابراین در هر تغییر انقلابی، آن نیرویی که امنیت را در جامعه برقرار می کند، برای تداوم امنیت، اقتصاد و فرهنگ را دردست می گیرد، زیرا هر یک از این ها، منابع قدرت بوده و می توانند منشاء برهم زدن امنیت باشند. در این جا بحث خوب یا بد بودن آدم ها و این آدم یا آن آدم نیست. بحث اصلی بر سر چگونگی ایجاد اتحاد میان آدم ها بر سر یک سری اصول و قواعدی به نام قانون است، که به صورت تدریجی تحقق می یابد. از این رو منطق این تدریج را باید درک بکنیم. بر این اساس از بد بودن نظامی ها نیست که خواهان انحصار هستند. منطق تامین امنیت چنین اقتضائاتی دارد.
سازوکار تقسیم قدرت در اروپا و ایران؛ نقد احمد اشرف و همایون کاتوزیان
به تفکیک نهادها اشاره کردید، این امر در تاریخ چگونه متحقق شده است؟ چرا هیات موتلف دچار شکاف و سپس توازن قوا شده، منتهی به تقسسیم کار میان پاپ و امپراتور شد؟
در مکزیک و اروپا، قیصر و مسیح یکدیگر را تحمل نکردند، یا باید کسی بر صلیب برود یا دو نهاد قدرت، یکی باشند. مثل دوره اشکانیان. پادشاه با موبد یکی بود. نورث می گوید سال ۸۰۰ میلادی در اروپا، سازوکار تقسیم قدرت به وجود آمد. پاپ می گوید نماینده خدا در زمین است و پادشاه یا امپراتور را منصوب می کند. و توافق و بر اساس نیاز مشترک و خدمت متقابل، بین امپراتور و پاپ صورت گرفت. نورث می گوید در تقسیم کار جدید، پاپ و کلیسا هرچند زیر نظر پادشاه است، ولی دارای استقلال نسبی است. بنابراین پادشاه، به پاپ امتیاز زمین می دهد در عوض پاپ هم باید از او حمایت بکند. در غیر این صورت بارها پادشاهان با کلیسا می جنگند.
در انگلستان هابز تئوریسین دولت مطلقه، تاکید می کند حکومت دوگانه نمی تواند باشد. او خواهان حذف کلیسا و طرفدار مطلقه شدن قدرت به نفع پادشاه است. ولی دستگاه فرهنگی نوینی تحت عنوان طیفی از روشنفکری پروتستان پدید آمد که دارای کارکرد سیستم پاپ در تایید سیستم است. پادشاه، همان طور که به نیروی نظامی محتاج است، به قدرت فرهنگی و اقتصادی هم که با درجه ای از استقلال زیست کنند، نیاز دارد. موقعیت استقلال و وابستگی، پارادوکس هستند. ولی اگر آن را از زاویه رابطه همزیستی نگاه کنیم، بسیار معقول به نظر می رسند. در یک معنای دیگر، وابستگی متقابل است. در این موقعیت پادشاه مطمئن است کلیسا برای بقای خودش، به پادشاه نیاز دارد. ولی اگر شمشیر بکشد می تواند روبه رویش، بایستد و این تقسیم کار ادامه یافت.
من معتقدم شواهد زیادی وجود دارد، آنچه در جهان گذشته، در ایران نیز رخ داده است. در ایران اصناف مستقل داشتیم. صنف خود مالیات می گرفت، در درون خود قاضی داشت. معیارها را تعیین می کرد، ولی کدخدای صنف را پادشاه تعیین می کرد. بنابراین ضمن استقلال از پادشاه ، زیر نظر او کار می کردند. در کتاب نورث نشان می دهد که اصناف نیز در اروپا همین گونه بوده اند.
این نگاه برخلاف آن چیزی است که مانند احمد اشرف و همایون کاتوزیان مطرح کرده اند که در اروپا اصناف مستقل و در ایران وابسته بوده اند. نورث می گوید اصناف ابتدا وابسته به دولت بوده، بعد به تدریج مستقل شدند. نورث می گوید شرکت های اقتصادی مثل کمپانی هند شرقی، و تمام شرکت های بزرگی که در اروپا از جمله در هلند، اسپانیا، و انگلیس، توسط اشخاص فرادست الیت های سیاسی چنین شرکت هایی را در بخش خصوصی برای تامین اهداف استعماری کشورشان تاسیس کردند. به همین دلیل لشکر کمپانی هند شرقی در شرق آسیا، دوبرابر ارتش انگلستان بود.
ایجاد بازی برد-برد میان نهادها و حکومت
نورث در مرحله نخست بر روی شکل گیری دولت های شکننده و پایه، بسیار تاکید دارد. به طور طبیعی در زیرمجموعه دولت شکننده، نهادها و سازمان های شکننده قرار دارند. نهادهایی که وابستگی عمیق به رانت فاسد در برابر رانت مولد دارند. چنین وضعیتی به معنای ایجاد نابسامانی در ائتلاف مسلط است که در نهایت منجر به عقب نشینی به یک مرحله تاریخی و افتادن در ۱۰۰ سال جنگ و ناامنی است. اما برای رهایی از این وضعیت آیا نورث تنها دولت را محور اصلی می داند، یا به مجموعه ای از نهادها و فرهنگ ها که گاه ذی نفع فاسد، گاه ذی نفع مولد، و گاه دارای تعارض منافع هستند اشاره دارد؟
نهاد در اندیشه نورث، مجموعه عادت ها، سازمان های بیرون و درون دولت با روندی بسیار فراگیرو ریشه دار است. بر اساس مفهوم دولت پایه که شما استفاده کردید، شاید دولت دارای تمرکز همه جانبه بر روی قدرت های اقتصادی، نظامی و فرهنگی را در همزمان در اختیار داشته باشد، و از درون ضربه پذیری اش کمتر شود، ولی دولت نمی تواند به انباشت سرمایه اقدام کرده، جلوی دشمن خارجی بایستد، از این رو به تدریج مبانی فرهنگی اش را هم از دست می دهد. گویا هسته اصلی قدرت، یا باید با توافق سازی، دیگران را شریک بکند، یا در معرض یک فروپاشی قرار بگیرد. اما نباید فراموش کنیم که مرحله چگونگی امکان بازکردن دایره قدرت، چالش اصلی توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی است.
در این باره منطق نورث در کتاب خشونت و نظام های اجتماعی مشارکت با هسته اصلی قدرت در یک بازی برد-برد است. در غیر این صورت هسته اصلی قدرت، هر تحولی را سرکوب می کند. فرآیند این سرکوب می تواند به نابودی خودش هم منجر شود. ولی به برنده شدن کسی که دارد در تقابل با او حرکت می کند، منجر نمی شود و مسئله خشونت و بازتولید آن عمده شده در نهایت، کسی که امنیت را برقرار بکند، او برنده است. به همین دلیل گذارهای پایدار و آرام، گذارهایی هستند که توافق سازی، علاوه بر گروه های سیاسی و اقتصادی در دستور کار حاکمیت سیاسی نیز قرار می گیرد.
روش کار اقتضاء دارد، کسی که بیرون از سیستم ایستاده، بیندیشد چگونه ضمن توانمندسازی خود، دولت را هم توانمند کند؛ اصناف، شعرا، ادبا و دیوانیان ما در تاریخ ضمن این که دارای کارکرد برای حکومت بودند، علائق و خاندان خود را نیز تثبیت می کردند. هزینه می دادند، ولی این هزینه به یک بازی برد-برد ختم می شد. نمونه برجسته این موضوع روحانیت شیعه است که تا قبل از صفویه ساختار رسمی نداشت، و همگی در لبنان بودند. پس از مراجعت به ایران، دارای ساختار و سلسله مراتب، موقوفات، مدرسه، و مساجد در سراسر ایران شدند که حاصل تعامل مثبت آنان با جامعه و حکومت بود. به حکومت، قدرت ایستادگی در برابر عثمانی را دادند، و همچنین قدرت شبهه امپراتوری و یکپارچه را احیا کردند. اصناف و ارامنه ایران هم همین بازی برد – برد را با حکومت داشتند.
آنان کوچ اجباری داده شدند و هزینه های انسانی بسیار زیادی هم به آنان تحمیل شد. ولی به بزرگترین شبکه تجار صفویه، شرق و غرب را به هم متصل کرده بودند. آنان به یکی از مهمترین قدرت های ایران با کانال های اقتصادی قدرتمند، در دوره های نادرشاه، قاجار، و انقلاب مشروطه تبدیل شدند. از این رو مشاهده می کنید بسیاری از پدیده های نوسازی در ایران مانند سینما، هنر، جنبش های کارگری، و … را ارامنه در ایران بنیانگذاری کردند. و این همه مرهون سازمانی است که آنان در عصر صفویه پیدا کردند. یک گروه اگر بخواهد قدرت سیاسی پیدا بکند، اگر بخواهد از ابتدا رودرروی قدرت بایستد، با همه ادله ای که از حقوق بشر و انسان و … مطرح می کند، ولی قدرت به او اجازه تشکل یابی نمی دهد. قدرت می گوید همه این ها درست. اما آن مصالح مورد تشخیص او، اجازه نمی دهد تقسیم قدرت صورت بگیرد.
برای مثال کارگران در ایران از ابتدا ملهم از جنبش های چپ ، روبه روی قدرت ایستادند. دولت نیز با ابزارهای مختلف اقدام به ایجاد تشکل های مصنوعی مختلف در برابر آنان کرد، و اجازه نداد فعالیت کنند. جنبش های دانشجویی هم با همین مشکل روبه رو بوده اند. ولی در طول تاریخ آن جایی که خواهان منافع خود در همبستگی متقابل شدند،موفق با توافق سازی و بازی برد- برد شدند. بنابراین در پاسخ به سوال شما که مطرح کردید چگونه می توان دسترسی را باز کرد؟ سوال مهمتر این خواهد بود. که چگونه یک گروه اجتماعی، می تواند دایره قدرت خودش را گسترش بدهد؟
برخی قواعد رانت مولد بر اساس ائتلاف سازی حول مسایل ملی؛ نوآوری نظریه نو نهادگرایی
اما در رسیدن به موقعیت دسترسی باز، رانت مولد و رانت غیر مولد چه نقشی دارند. چون در دیدگاه نورث رانت در مرکز بحث های او در باز و بسته کردن دسترسی ها و مفهوم خشونت قرار دارد؟
این نگاه به رانت، از نوآوری هایی است که نورث آن را صورت بندی کرده است. زیرا ما همواره رانت را به عنوان امر منفی در نظر گرفته ایم. در کتاب خشونت و نظام های اجتماعی، نورث و همکارانش دنبال امر شدنی و ممکن و نه آرزوهای غیرقابل تحقق هستند. نورث امر ممکن را تبدیل رانت غیرمولد به رانت مولد می داند. اگر رانت ارائه شده باعث افزایش تولید، توسعه پایدار و ثبات کشور شود، رانت مولد است.
دولت آمریکادر سال ۱۹۸۰ حدود ۲۰۰ میلیارد دلار در حوزه اینترنت و بعدها ۱۰ میلیارد دلار به خودروهای برقی به بخش خصوصی کمک کرده است. اما ارائه این رانت به شرط گرفتن بازارهای خارجی بوده است. یا دولت کره جنوبی به شرط مقدار مشخص افزایش صادرات، ۵۰ میلیون دلار به صادر کننده کمک می کند. اگر کمک ها برای همه فراهم باشد ، رانت ، به رانت مولد تبدیل می شود. برای مثال همه می توانند صادرات کنند، به شرط این که صادراتشان ۲۰۰ میلیون دلار باشد. این بدان معنا است که سیاستگذار می خواهد نوعی تمرکز و قاعده جدید ایجاد بکند. از این رو نمی گوید به ایکس یا وای رانت می دهد. هر چقدر توافق بر اساس قاعده باشد، و نه روابط شخصی، رانت به سمت مولدیت بیشتری حرکت می کند.
در عین حال کتاب خشونت و نظم های اجتماعی کمک می کند، تا متوجه شویم در پاسخ به این سوال که چگونه می توان امنیت را برقرار کرد، تامل بیشتری بکنیم. خیلی از رفتارهایی که یک حاکم انجام می دهد، اگر به آن سمت نرود، می تواند برهم زننده امنیت باشد. به عبارت دیگر خیلی از چیزهایی که به آن ها برچسب منفی می زنیم، با آرمان ها همخوانی ندارند. اما زمانی چاره ای از توزیع رانت برای برقراری ثبات وجود ندارد. همه از توزیع رانت ناراحت هستیم. ولی سوال حول چه چیزی ممکن است می چرخد. بر اساس این سوال ما باید به ملاحظاتی که هسته اصلی قدرت دارد بیندیشیم، و این که او چگونه فکر می کند، و ما چگونه می توانیم منافع بلند مدت کشور، خودمان و او را محقق بکنیم.
به عبارتی در این شرایط دنبال شبکه حامی پروری نیستیم. بلکه دنبال تعریف نقاط مشترکی برای سیاستگزاری و ائتلاف حول مساله های مشترک ملی هستیم، که در عین حال منافع متقابل را حفظ می کند. چنین رویکردی رانت منفی و غیرمولد را به رانت مولد تبدیل می کند، در چنین مناسباتی، هسته اصلی قدرت اجازه ورود به غیر را نیز می دهد. در چنین شرایطی هسته اصلی قدرت متقاعد می شود توزیع مناصب سیاسی، اداری، و اقتصادی برای یک گروه خاص خلاف مصالح ائتلاف بر اساس مساله های مشترک ملی است. آن جا است که ساختار رانت به طور کلی دگرگون شده و از رانت غیرمولد به رانت مولد تبدیل می شود.
توافق بهتر برای همگان
بسیار برای برون از وضعیت موجود، به راه حل گفت و گو متوسل می شوند، نظر شما در این باره چیست؟
علاوه بر نیاز به گفت و گو ، نیازمند تعیین مسائل مشترک هستیم. بر روی اختلافات در زمان مناسب صحبت خواهیم کرد، ولی چندین مساله مشترک مثل محیط زیست، فقر، بیکاری و تورم وجود دارد که بدون تعیین مقصر، باید در نشست های مختلف این ها را با هم حل کنند.
در حین حل مسایل، بر سر به کار گیری شیوه صحیح، چانه زنی می کنیم، ولی همه این ها در چارچوب یک توافق است. عنصر مساله های مشترک را نباید رها بکنیم. و هنر این است که شما با هسته اصلی قدرت بتوانید بازی برد – برد ایجاد کنید. زمانی بر سرتوزیع قدرت، دعوا می کنیم. اما زمانی دعوا سر چگونگی شکل گیری نیروهای توانمند و قوی در دو طرف میز هستیم. من فکر می کنم آنچه از کتاب خشونت و نظام های اجتماعی می توانیم برداشت بکنیم، این است که هنر کشورهایی که توانستند به دسترسی باز گذر بکنند، این بود که طرف های دعوا، بازی مشترک ایجاد کردند. ایجاد بازی مشترک به معنای قرار گرفتن نخبگان مدنی، حزبی کنار یکدیگر است. امروز آمریکا دارای دو حزب است. معدود کشور اروپایی را با ۱۵ حزب مشاهده می کنید.
این به معنای آن است که گروه های نخبگی، با قرارگرفتن کنار همدیگر، مسایل مشترک را مورد توجه قرار می دهند. اگر نتوانستیم چنین کنیم و شاهد آن بودیم یک گروه دارد دیگری را حذف می کند، باز باید ببینیم چگونه می توانیم بازی مشترک تعریف بکنیم. این درس اصلی کتاب نورث است. جامعه شناس ها و ارتباطی ها به آن گفت و گو، و اقتصاد دان ها نام آن را توافق و توسعه بر سر رانت مولد و نه توافق بر سر چپاول نام گذاشته اند. به عبارت دیگر مسئله آن نیست که دو گروه با هم مذاکره کنند تا منافع را چگونه بین خود تقسیم بکنند. آن زمان مردم هر دو گروه را می زنند. به عبارت دیگر توافق بهتر برای همگان و تبدیل رانت غیر مولد به رانت مولد است که باید آن را ایجاد کرد.
بیشتر بخوانید:
درگیری با نسل دختر قصاب، امیدهای انتخابات ۱۴۰۳ را می سوزاند / درگیری نسلی طرحی صهیونیستی/ راه حل؛ ائتلاف و توافقسازی برسر مسالههای مشترک
خشونت میان چپ و راست فکری در جلسه گفت و گو / لبیب: هیچ خشونتی را تایید نکرده و برنمیتابیم / ۲۷ سال کارنامه مدارا و خشونت پرهیزی
ضربه های سخت و جبران ناپذیر بر پیکر ایران / نگرانی عمیق استاد کدکنی در باره امروز و فردای ایران
برنامه پزشکیان برای توسعه و رفاه ایرانیان خط قرمز اسراییل
216216